تحول آموزهها (قسمت دوم)
نیومان برای تحول سالم یک آموزه، هفت آزمون مشخص می کند. این آزمونها شامل تداوم اصل بنیادین در طول فرایند تحول، توالی منطقی آموزه ها که در پی یکدیگر مطرح می شوند، و نیز آزمون زمانه هستند.
تحولات اخیر در کلیسای کاتولیک
چکیده:
نیومان برای تحول سالم یک آموزه، هفت آزمون مشخص می کند. این آزمونها شامل تداوم اصل بنیادین در طول فرایند تحول، توالی منطقی آموزه ها که در پی یکدیگر مطرح می شوند، و نیز آزمون زمانه هستند.
تعداد کلمات: 1273 کلمه / تخمین زمان مطالعه:6 دقیقه
نیومان برای تحول سالم یک آموزه، هفت آزمون مشخص می کند. این آزمونها شامل تداوم اصل بنیادین در طول فرایند تحول، توالی منطقی آموزه ها که در پی یکدیگر مطرح می شوند، و نیز آزمون زمانه هستند.
تعداد کلمات: 1273 کلمه / تخمین زمان مطالعه:6 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
از نظر نیومان، تغییرات در کلیسا بدین جهت رخ می دهند که آموزه ها تغییر می کنند. این رشد و تحول در آموزه ها اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در طی قرون، میزان درک و فهم کلیسا افزایش می یابد. از سوی دیگر، آموزه های کتاب مقدس که نظام مند نیستند باید به شکلی نظام مند نظم و ترتیب یابند. دلیل دیگر تغییر آن است که کلیسا باید پیوسته در برابر تعالیم نادرست واکنش نشان دهد و هر دورانی، سؤال های خاص خود را مطرح می سازد که باید پاسخهایی نوین بدان سؤالها داد. بنابراین، تغییر و تحول اجتناب ناپذیر است. اما هر تغییر و تحولی سالم نیست و گاه رشد سرطانی نیز مشاهده می شود. چگونه می توان تحول را آزمود؟
نیومان برای تحول سالم یک آموزه، هفت آزمون مشخص می کند. این آزمونها شامل تداوم اصل بنیادین در طول فرایند تحول، توالی منطقی آموزه ها که در پی یکدیگر مطرح می شوند، و نیز آزمون زمانه هستند. وی همه این آزمون ها را در مورد آزمونهای کلیسای کاتولیک به کار می گیرد تا از این آموزهها دفاع کند. اما وی هرگز تصور نمی کرد که این آموزه ها به خودی خود کافی هستند و بر این باور نبود که یک شخص خاص یا یک عالم الهی می تواند به تنهایی آنها را مورد استفاده قرار دهد تا صحت و سقم تحول آموزه ها را با آن محک بزند. به نظر او کلیسا نیاز به یک داور خطاناپذیر دارد تا تحول درست و نادرست را تشخیص بدهد و بدون وجود چنین راهنمایی، کلیسا دچار مشکلات بسیاری می شود. از نظر او در صورت عدم وجود چنین راهنمایی، کلیسا می تواند به قیمت از دست دادن وحدت آموزه ای به وحدت سازمانی دست یابد که این امر منجر به پدیدایی کلیسایی همچون کلیسای انگلستان می شود که طیف های گوناگونی را در بر میگیرد)، یا به قیمت از دست دادن وحدت سازمانی، وحدت آموزهای خود را حفظ می کند (همانند کلیساهای کوچک جدایی طلبی که هر یک ادعا می کنند از نظر آموزهای واجد خالص ترین آموزه ها هستند). راهنمای خطاناپذیر، کلیسا را قادر می سازد تا وحدت سازمانی را با وحدت آموزهای ترکیب نماید. اما کجا می توان چنین راهنمای خطاناپذیری را یافت؟ نیومان ادعا می کند که در این مورد، تنها یک مدعی جدی وجود دارد که همانا کلیسای کاتولیک روم است، که هر دو جنبه را با هم ترکیب کرده و از برتری و تداوم برخوردار است. از نظر نیومان آموزه کلیسای کاتولیک دارای چنان انسجامی است که مخالفان «آن را امری فراانسانی می دانند، هرچند نمی پذیرند که امرى الهی است»؛ یعنی بسیاری آن را امری شیطانی می دانند.
بیشتر بخوانید : پدر الهیات لاتین
نیومان استدلالی نیرومند را مطرح می سازد و تعجب آور نیست که بسیاری از همفکران وی استدلال او را مجاب کننده می دانستند (نکته عجیب آنکه در بین اعلامیه ای ها، اشخاصی وجود داشتند که قبلا انجیلی بودند، مانند هنری مانینگ او ویلبرفورس ها که پیرو نیومان بودند و همانند وی به کیش کاتولیک گراییدند، اما به نظر می رسد کسانی که از کلیسای آیین محور بودند، قدرت براهین نیومان را درک نمی کردند. اما در استدلال نیومان نقاط ضعفی نیز وجود داشت. نخست آنکه، توصیف چگونگی تحول آموزه ها یک چیز است (که نیومان با توانمندی این کار را انجام داد) و توجیه این تحولات امری دیگر. برای مثال، نیومان نشان می دهد که چگونه ما برای جبران گناهانی که پس از تعمید انجام می شوند نیاز به انجام دادن اعمالی داریم که این امر در آثار ترتولیان و سیپریان بیان شده است و همین امر، منجر به پدید آمدن اعمالی چون توبه و اعتراف کردن، خریدن آمرزش نامه ها، انجام دادن اعمال نیکو، طرح مفهوم برزخ، و آیین هایی برای مردگان می شود. بنابراین، ما در اینجا شاهد تحولی در یک آموزه هستیم. اما آیا ما در این مورد شاهد پدیدایی امری حقیقی هستیم یا شاهد انحراف پیش رونده ای هستیم که پیامد نتیجه گیری نادرست در مورد گناهان انجام شده پس از تعمید است؟ موضوع دوم آنکه نیومان بدون اینکه ادعاهای کلیساهای ارتدوکس شرق را به اندازه کافی بررسی کند، آنها را ندیده می گیرد و تنها به «کلیسای خطاناپذیر غرب» اشاره می کند. اما اگر باید یک راهنمای خطاناپذیر وجود داشته باشد، چرا به جای کلیسای غرب، کلیسای جامع شرق این راهنما نباشد؟ در واقع، مفهومی که کلیساهای ارتدوکس شرق در مورد مرجعیت و اقتدار مطرح می سازند، از بسیاری جهات قدیمی تر از مفهومی است که بعدها در نظام پاپی کلیسای غرب مطرح شد.
از نظر نیومان، تغییرات در کلیسا بدین جهت رخ می دهند که آموزه ها تغییر می کنند. این رشد و تحول در آموزه ها اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در طی قرون، میزان درک و فهم کلیسا افزایش می یابد. از سوی دیگر، آموزه های کتاب مقدس که نظام مند نیستند باید به شکلی نظام مند نظم و ترتیب یابند. دلیل دیگر تغییر آن است که کلیسا باید پیوسته در برابر تعالیم نادرست واکنش نشان دهد و هر دورانی، سؤال های خاص خود را مطرح می سازد که باید پاسخهایی نوین بدان سؤالها داد. بنابراین، تغییر و تحول اجتناب ناپذیر است. اما هر تغییر و تحولی سالم نیست و گاه رشد سرطانی نیز مشاهده می شود. چگونه می توان تحول را آزمود؟
نیومان برای وجود کلیسای خطاناپذیر، اصلی را مطرح می سازد که از نظر او اصلی بدیهی است و دلایلی ذکر می کند برای اینکه چرا باید مشتاق وجود چنین کلیسایی بود. اما دلایل خوبی نیز برای رد چنین کلیسایی می توان ذکر کرد. هنگامی که کلیسا به مفسر خطاناپذیر کتاب مقدس تبدیل شود، دیگر کتاب مقدس مرجعیت واقعی خود را از دست می دهد. در این حالت، هنگامی که کلیسا در مورد موضوعی سخن می گوید، کتاب مقدس دیگر این اجازه را ندارد تا مخالف اظهارنظر کلیسا باشد. مسیحیان، عهد عتیق را از دیدگاه عهد جدید مطالعه می کنند. وجود یک آیه روشن در عهد جدید که همه خوراکی ها را پاک اعلام می کند (مرقس ۱۹۰۷) کافی است تا همه قوانین عهد عتیق را در مورد خوراکی ها منسوخ سازد. پذیرش عهد جدید باعث می شود تا مرجعیت عهد عتیق در ارتباط آن با عهد جدید در نظر گرفته شود؛ زیرا عهد جدید به ما نشان می دهد که چگونه عهد عتیق را بر اساس نگرشی مسیحی مطالعه کنیم. نیومان خود می پذیرد که رابطه تعلیم کلیسا با کتاب مقدس را به سختی می توان با رابطه عهد جدید و عهد عتیق مقایسه کرد. اما باید گفت در حالی که مکاشفه منحصر به فرد خدا در عیسی مسیح عاملی است که به ما این حق و اجازه را میدهد که در مورد عهد جدید و مرجعیت غایی آن چنین دیدگاهی داشته باشیم، چه عامل جدیدی به کلیسا این حق و اجازه را میدهد تا خود را در مقامی ببیند که به عنوان مرجعیتی عالی تر، نسبت به عهد جدید چنین نگرشی داشته باشد؟ نسبت پاپ با عیسی مسیح همان نسبتی نیست که مسیح با یهودیت دارد.
همچنین بررسی برخی اصول ایمانی کلیسای کاتولیک که اصلاح ناشدنی محسوب می شوند و توسط کلیسا خطاناپذیر اعلام شدهاند؛ مانند اصل لقاح مطهر مریم باکره (که در احکام کلیسایی Ineffabilis Deus و Munificentissimus Deus مطرح شده اند.)، بیانگر این است که بهایی که باید برای اتحاد آموزهای پرداخت بسیار سنگین است. وجود چنین اصولی نشان می دهند که تمام آموزه ها باید بر اساس کتاب مقدس مورد آزمون قرار گیرند، حتی اگر این امر، به قیمت باز شدن دری برای طرح تفاسیر گوناگون باشد.
کلیسای کاتولیک قرن نوزدهم که روحیه ای به شدت جزم گرایانه بر آن غالب بود، برخورد سردی با نظریات نیومان کرد. این روحیه را می توان در، دوست و همفکر نیومان، هنری مانینگ که قبلا یک مسیحی انجیلی بود، او در وست مینستر به مقام کاردینالی رسید، مشاهده کرد. (نیومان نیز بالاخره در سال ۱۸۷۹ به مقام کاردینالی رسید.) مانینگ خلق و خویی متفاوت با نیومان داشت. وی بر این باور بود که «مراجعه به تاریخ در حکم بدعت و عهدشکنی است.» اما روزی که نیومان منتظر آن بود فرارسید. اگر شورای اول واتیکان که خطاناپذیر بودن پاپ در آن تعریف شد با افکار مانینگ همسو بود، شورای دوم واتیکان که تحول آموزه ها را تصدیق کرد با افکار نیومان همسو بود. حتی به شوخی گفته شده که این نیومان نبود که به کیش کاتولیک گروید، بلکه این کلیسای کاتولیک بود که به کیش نیومان گروید.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
از نظر نیومان، تغییرات در کلیسا بدین جهت رخ می دهند که آموزه ها تغییر می کنند. این رشد و تحول در آموزه ها اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در طی قرون، میزان درک و فهم کلیسا افزایش می یابد. از سوی دیگر، آموزه های کتاب مقدس که نظام مند نیستند باید به شکلی نظام مند نظم و ترتیب یابند. دلیل دیگر تغییر آن است که کلیسا باید پیوسته در برابر تعالیم نادرست واکنش نشان دهد و هر دورانی، سؤال های خاص خود را مطرح می سازد که باید پاسخهایی نوین بدان سؤالها داد. بنابراین، تغییر و تحول اجتناب ناپذیر است. اما هر تغییر و تحولی سالم نیست و گاه رشد سرطانی نیز مشاهده می شود. چگونه می توان تحول را آزمود؟
نیومان برای وجود کلیسای خطاناپذیر، اصلی را مطرح می سازد که از نظر او اصلی بدیهی است و دلایلی ذکر می کند برای اینکه چرا باید مشتاق وجود چنین کلیسایی بود. اما دلایل خوبی نیز برای رد چنین کلیسایی می توان ذکر کرد. هنگامی که کلیسا به مفسر خطاناپذیر کتاب مقدس تبدیل شود، دیگر کتاب مقدس مرجعیت واقعی خود را از دست می دهد. در این حالت، هنگامی که کلیسا در مورد موضوعی سخن می گوید، کتاب مقدس دیگر این اجازه را ندارد تا مخالف اظهارنظر کلیسا باشد. مسیحیان، عهد عتیق را از دیدگاه عهد جدید مطالعه می کنند. وجود یک آیه روشن در عهد جدید که همه خوراکی ها را پاک اعلام می کند (مرقس ۱۹۰۷) کافی است تا همه قوانین عهد عتیق را در مورد خوراکی ها منسوخ سازد. پذیرش عهد جدید باعث می شود تا مرجعیت عهد عتیق در ارتباط آن با عهد جدید در نظر گرفته شود؛ زیرا عهد جدید به ما نشان می دهد که چگونه عهد عتیق را بر اساس نگرشی مسیحی مطالعه کنیم. نیومان خود می پذیرد که رابطه تعلیم کلیسا با کتاب مقدس را به سختی می توان با رابطه عهد جدید و عهد عتیق مقایسه کرد. اما باید گفت در حالی که مکاشفه منحصر به فرد خدا در عیسی مسیح عاملی است که به ما این حق و اجازه را میدهد که در مورد عهد جدید و مرجعیت غایی آن چنین دیدگاهی داشته باشیم، چه عامل جدیدی به کلیسا این حق و اجازه را میدهد تا خود را در مقامی ببیند که به عنوان مرجعیتی عالی تر، نسبت به عهد جدید چنین نگرشی داشته باشد؟ نسبت پاپ با عیسی مسیح همان نسبتی نیست که مسیح با یهودیت دارد.
همچنین بررسی برخی اصول ایمانی کلیسای کاتولیک که اصلاح ناشدنی محسوب می شوند و توسط کلیسا خطاناپذیر اعلام شدهاند؛ مانند اصل لقاح مطهر مریم باکره (که در احکام کلیسایی Ineffabilis Deus و Munificentissimus Deus مطرح شده اند.)، بیانگر این است که بهایی که باید برای اتحاد آموزهای پرداخت بسیار سنگین است. وجود چنین اصولی نشان می دهند که تمام آموزه ها باید بر اساس کتاب مقدس مورد آزمون قرار گیرند، حتی اگر این امر، به قیمت باز شدن دری برای طرح تفاسیر گوناگون باشد.
کلیسای کاتولیک قرن نوزدهم که روحیه ای به شدت جزم گرایانه بر آن غالب بود، برخورد سردی با نظریات نیومان کرد. این روحیه را می توان در، دوست و همفکر نیومان، هنری مانینگ که قبلا یک مسیحی انجیلی بود، او در وست مینستر به مقام کاردینالی رسید، مشاهده کرد. (نیومان نیز بالاخره در سال ۱۸۷۹ به مقام کاردینالی رسید.) مانینگ خلق و خویی متفاوت با نیومان داشت. وی بر این باور بود که «مراجعه به تاریخ در حکم بدعت و عهدشکنی است.» اما روزی که نیومان منتظر آن بود فرارسید. اگر شورای اول واتیکان که خطاناپذیر بودن پاپ در آن تعریف شد با افکار مانینگ همسو بود، شورای دوم واتیکان که تحول آموزه ها را تصدیق کرد با افکار نیومان همسو بود. حتی به شوخی گفته شده که این نیومان نبود که به کیش کاتولیک گروید، بلکه این کلیسای کاتولیک بود که به کیش نیومان گروید.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
تفتیش عقاید در مسیحیت
رنج و عمل نجات بخشی در مسیحیت
نگاهی به سیر سلطه ی کلیسا در قرون وسطی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}