کارل رانر
 
چکیده:
رانر به سبب نظریه مشهور خود که تحت عنوان مسیحیت بینام " شناخته می شود، شهرت دارد. دیدگاه سنتی کلیسای کاتولیک در مورد نجات که با صراحت نام در آثار سیپریان بیان شده و سپس در شورای چهارم لاتران مجددا تکرار شده است.

تعداد کلمات: 1405 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
کارل رانر در سال ۱۹۰۴ در فرایبورگ آلمان چشم به جهان گشود. وی به فرقه یسوعیها پیوست و در سال ۱۹۴۸ در اینسبروک  استاد الهیات اصول ایمان شد. پس از آن، وی در دانشگاههای مونیخ و مونستر نیز تدریس کرده است. وی مؤلف مجموعه چند جلدی کنکاش های الهیاتی است که هر مجلد آن شامل مجموعه ای از مقالات است که بر حسب موضوع تنظیم شده اند. وی همچنین مؤلف کتابی در زمینه الهیات نظام مند است که بنیان های ایمان مسیحی نام دارد و نسخه آلمانی آن در سال ۱۹۷۶ منتشر گشت. وی را تقریبا می توان بزرگترین عالم الهی کاتولیک عصر خود دانست، اما امروزه رویکردهای رادیکال تر شیله بیکس و هانس کونگ بیشتر از رویکرد وی، در الهیات کاتولیک مطرح هستند.
 
رانر به سبب نظریه مشهور خود که تحت عنوان مسیحیت بینام  شناخته می شود، شهرت دارد. دیدگاه سنتی کلیسای کاتولیک در مورد نجات که با صراحت نام در آثار سیپریان بیان شده و سپس در شورای چهارم لاتران مجددا تکرار شده است، این است که خارج از سازمان کلیسای مرئی کاتولیک، به هیچ وجه نجات و رستگاری ممکن نیست. بر اساس این دیدگاه، در هیچ یک از کلیساهایی که شاید در کنار کلیسای کاتولیک وجود داشته باشند، نجات و رستگاری نمی تواند موجود باشد. این نظر به شکلی دقیق تر توسط پاپ بونیفاس هشتم در فرمان پاپی Unam Sanctam در سال ۱۳۰۲ بیان شده است: «ما اظهار و اعلان می نماییم هر موجود انسانی که بخواهد نجات یابد، باید مطیع پاپ روم باشد.» این سخنان در حال حاضر نیز در کلیسای کاتولیک مورد قبول هستند، اما در معرض تعبیر و تفسیر مجدد قرار گرفته اند. در سال ۱۸۵۴ پاپ پیوس نهم این آموزه سنتی را مجددا تأیید کرد، ولی در توصیف این آموزه، عنصری نوین و قابل توجه را وارد کرد؛ بدین معنی که اعلام تفکر مسیحی در جهان معاصر کرد این حکم درباره کسانی که به واسطه شرایط با مذهب حقیقی آشنایی ندارند و ناآشنایی آنان تقصیر خودشان نیست، صدق نمی کند. در سال ۱۹۴۹ نظریات نوینی پیرامون این آموزه مطرح شد. یک کشیش کاتولیک متعصب در بوستون به نام پدر فینی'، روی تعلیم نگرش سنتی آموزه نجات پافشاری کرد. واکنش واتیکان به وی این بود: اگرچه تعلیم «خارج از کلیسا نجات و رستگاری ممکن نیست» هنوز صادق است، تعبیر و تفسیر این آموزه، بر عهده مقام های عالی رتبه کلیساست که در مورد مسائل تعلیمی تصمیم گیری می کنند و نه بر عهده یک فرد خاص. بحث و مناظره در باب این موضوع بالا گرفت تا اینکه در سال ۱۹۵۳ فینی به عنوان فردی خودرأی و متعصب از کلیسا اخراج شد. مصوبات شورای دوم واتیکان نیز در مورد رد تفسیر قدیمی از آموزه نجات صریح و روشنند.

  بیشتر بخوانید :   خطا در کتاب مقدس؟

کسانی هم که نه به واسطه قصور خود، انجیل مسیح یا کلیسای او را نشناخته اند، با وجود این، صادقانه خدا را جستجو کرده اند و تحت عملکرد فیض تلاش می کنند تا اراده خدا را تا آن حد که وجدانشان بدیشان حکم می کند به جا آورند، می توانند به نجات و رستگاری ابدی دست یابند. همچنین کسانی که بدون آنکه تقصیری متوجه شان باشد، هنوز شناختی روشن و بسنده از خدا ندارند، منتها به واسطه فیض الهی تلاش می کنند زندگی نیکویی داشته باشند، تحت مساعدت عنایت الهی قرار دارند. (کلیسا ۱۶ : ۲ )
نجات نه تنها مخصوص مسیحیان، بلکه از آن همه انسانهای نیکوست که در قلوب آنان فیض به طریقی نادیدنی عمل میکند. زیرا همچنان که مسیح برای همه انسانها مرد و نیز همچنان که دعوت غایی انسان در واقع، یک چیز است، ما باید باور داشته باشیم که روح القدس، به طریقی که تنها برای خدا آشکار است، به هر انسان امکان ارتباط یافتن با راز بره خدا را فراهم می سازد.
 رانر به سبب نظریه مشهور خود که تحت عنوان مسیحیت بینام " شناخته می شود، شهرت دارد. دیدگاه سنتی کلیسای کاتولیک در مورد نجات که با صراحت نام در آثار سیپریان بیان شده و سپس در شورای چهارم لاتران مجددا تکرار شده است، این است که خارج از سازمان کلیسای مرئی کاتولیک، به هیچ وجه نجات و رستگاری ممکن نیست. بر اساس این دیدگاه، در هیچ یک از کلیساهایی که شاید در کنار کلیسای کاتولیک وجود داشته باشند، نجات و رستگاری نمی تواند موجود باشد.
اما از سوی دیگر، شورای دوم واتیکان اعلام میدارد «هر کسی از این امر آگاه باشد که کلیسای کاتولیک از سوی خدا و توسط عیسی مسیح به وجود آمده است، اما از ورود به آن یا ماندن در آن سر باز زند، نمی تواند نجات یابد.نظریه کارل رانر در پی توصیف این دو بیانیه است. خدا می خواهد تا همه انسانها نجات یابند (اول تیموتائوس ۴۰۲) و ایمان به عیسی مسیح برای نجات ضرورت دارد. این سخنان چنین معنا می دهد که همه انسانها این فرصت را دارند ایمان آورند و این فرصت نه صرفا فرصتی انتزاعی و نظری، بلکه یک فرصت واقعی تاریخی است. چگونه چنین چیزی می تواند حقیقت داشته باشد؟ زیرا فیض خدا در همه انسانها عمل میکند. تا زمانی که فردی به شکلی مؤثر و سرنوشت ساز با انجیل مسیح روبه رو نشود، فیض خدا در عیسی مسیح می تواند توسط مذهبی غیر از مسیحیت شامل حال او شود. نه فقط این، بلکه فیض خدا می تواند در یک فرد ملحد نیز عمل کند و در عین حال، که او فردی ملحد باقی می ماند، از ایمان، امید، و محبت مسیحی برخوردار باشد. «حتی یک فرد ملحد نیز اگر بر اساس پیش فرض های الحادی خود علیه ندای وجدان اخلاقی خود عمل نکند، می تواند نجات یابد.» اما چگونه می توان گفت که چنین فردی به خدا ایمان دارد؟ در این مورد، باید گفت آنچه وی در وجدان خود با آن روبه رو می شود همان خداست، حتی اگر وی این امر را درک نکند. از دیدگاه «فلسفه فراباشنده» رانر، هرکس که امر فراباشنده یا راز مطلق را تجربه کند، خدا را تجربه کرده است.
هر شخصی که یکی از فرمان های وجدانش را به مثابه یک امر معتبر مطلق در مورد خود بپذیرد و آزادانه آن را تصدیق نماید، اگرچه این عمل وی با تعقل و اندیشه پردازی صورت نگرفته باشد، وی وجود مطلق خدا را تأیید کرده است. البته ممکن است شخص بر این تجربه خود، شناختی نداشته باشد یا آن را در قالب های مفهومی نریخته باشد تا دلیلی برای اینکه اساسا «چرا فرمان اخلاقی مطلق وجود دارد بیابد. (کنکاش های الهیاتی، جلد نهم، فصل نهم )
 
این «مسیحیان بینام» نه به جهت عملکرد اخلاقی فطری خود بل بدین سبب که بدون اینکه خود درک کرده باشند، فیض عیسی مسیح را تجربه کرده اند، نجات می یابند. ما نیاز داریم تا تفکر مسیحی در جهان معاصر بین ایمان صریح و آشکار و ایمانی که واقعی است، اما شکل مشخصی ندارد و هنوز از قلب شخص به درون سر او راه نیافته است، تمایز قائل شویم.
 
با وجود این، مسیحی بینام، به آن مفهومی که مورد نظر ماست، شخصی غیر مسیحی است که پس از آغاز مأموریت کلیسا در گسترش مسیحیت، در قلمرو حاکمیت فیض مسیح، توسط ایمان، امید، و محبت زندگی می کند؛ اما شناخت روشنی از این ندارد که زندگی وی در نجاتی بر اثر فیض، رو به سوی عیسی مسیح دارد. باید نظریهای مسیحی درباره این واقعیت وجود داشته باشد که هر شخصی اگر به مفهومی مطلق و غایی علیه وجدان خود عمل نمی کند، می تواند در ایمان، امید، و محبت، خدا را در روح خود پدر بخواند. بر این اساس، این شخص از نظر خدا، برادر مسیحیان دیگر است.» (کنکاش های الهیاتی، جلد چهاردهم، فصل هفدهم )
 
این دیدگاه ها، به شکلی که توسط رانر و دیگران شرح و بسط یافته است، و خصوصا این دیدگاه که یک فرد بدون داشتن هیچ نوع تعهد مذهبی می تواند مسیحی گمنامی باشد، امروزه دیدگاه هایی بسیار تأثیرگذار هستند. بر اساس این نگرش، یک مسیحی بی نام، فردی است که خویشتن را در یک تصمیم اخلاقی می پذیرد، حتی اگر این تصمیم به طریقی مذهبی یا خداباورانه اتخاذ نشده باشد. دیدگاه «مسیحیت غیردینی»؛ یعنی تفسیر پیام و مأموریت کلیسا به شکلی فزاینده در قالب مفاهیم و اصطلاحات غیردینی، امری است که در بیانیه های شورای جهانی کلیساها و الهیات رهایی بخش  دیده می شود. اگر جوهره زندگی روحانی مسیحی بتواند بدون ظاهر شدن هیچ عنصر مذهبی، آگاهانه آشکار شود، آنگاه می توان گفت که کلیسا این حق را دارد تا به نفع علائق حیاتی و حاد اجتماعی و سیاسی روز، علائق و مسائل مذهبی خود را واگذارد.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  نقش محوری صلیب
  شورای ترنت
  اعتراف نامه دوم لندن