نگرش علم الاسمایی (قسمت دوم)
فردید از آیات قرآنی به منزله منبع بهره می گیرد. دوره دوم تاریخ از نظر فردید، دورة غفلت از وجود و نیست انگاری است که با ظهور متافیزیک آغاز می گردد. متافیزیک تنها یک امر فلسفی نیست، بلکه نسبتی جدید با وجود است که اساس این نسبت را غفلت از وجود و اشتغال به موجود، متحقق میسازد.
توصیف دوره نخست تاریخ
چکیده:
فردید از آیات قرآنی به منزله منبع بهره می گیرد. دوره دوم تاریخ از نظر فردید، دورة غفلت از وجود و نیست انگاری است که با ظهور متافیزیک آغاز می گردد. متافیزیک تنها یک امر فلسفی نیست، بلکه نسبتی جدید با وجود است که اساس این نسبت را غفلت از وجود و اشتغال به موجود، متحقق میسازد.
تعداد کلمات: 1614 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
فردید از آیات قرآنی به منزله منبع بهره می گیرد. دوره دوم تاریخ از نظر فردید، دورة غفلت از وجود و نیست انگاری است که با ظهور متافیزیک آغاز می گردد. متافیزیک تنها یک امر فلسفی نیست، بلکه نسبتی جدید با وجود است که اساس این نسبت را غفلت از وجود و اشتغال به موجود، متحقق میسازد.
تعداد کلمات: 1614 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
در توصیف دوره نخست تاریخ، فردید از آیات قرآنی به منزله منبع بهره می گیرد. دوره دوم تاریخ از نظر فردید، دورة غفلت از وجود و نیست انگاری است که «با ظهور متافیزیک آغاز می گردد. متافیزیک تنها یک امر فلسفی نیست، بلکه نسبتی جدید با وجود است که اساس این نسبت را غفلت از وجود و اشتغال به موجود، متحقق میسازد». به خوبی پیداست که چگونه فردید از تفسیر هایدگر از سنت متافیزیک غربی به منظور توصیف دومین مرحله تاریخ در فلسفه تاریخ خویش بهره گرفته است. از نظر فردید، برهه دوم تاریخ، با ظهور متافیزیک آغاز میشود و تا دوره پست مدرن ادامه دارد. البته در این میان، از برهه های تاریخی واسطه نیز می توان سخن گفت، چنان که دوره پاگانیسم یا شرک یونانی-رومی را میتوان آخرین مرحله دوره تاریخی امت واحدہ پریروز دانست که برهه نخست تاریخ را به ابتدای دوره تاریخی دوم، یعنی دورۂ نیست انگاری متافیزیک یونانی یا تاریخ دیروز، پیوند میدهد. خود دوره تاریخی نیست انگاری متافیزیک نیز دارای دو مرحله فرعی قدیم و جدید است و دوره رنسانس حد واسط میان دورۂ قدیم و دوره جدید تاریخ نیست انگار غرب است.
در اینجا نیز به خوبی آشکار است که چگونه برهه دوم فلسفه تاریخ فردید، یعنی دوره غفلت از وجود، به تاریخ غرب منحصر شده است. به هر تقدیر، دوره جدید تاریخ، که فردید آن را تاریخ امروز نامیده و با رنسانس آغاز می شود، دورة سلطة موضوعیت نفسانی یا غرب زدگی مضاعف است. دورة غربزدگی مضاعف در قیاس با دوره غرب زدگی غیر مضاعف که همان دوره قدیم و ماقبل رنسانس تاریخ متافیزیک است، قابل فهم است. از نظر فردید، در دوره تاریخی فردا نیز، یعنی در آینده ای نه چندان دور از روزگار ما، حاکمیت موضوعیت نفسانی یا سوبژکتیویسم کماکان ادامه دارد، ولی این دوره متضمن امری است که در ادوار ماقبل آن وجود نداشته است و آن ادراک عسرتی است که با ظهور نیست انگاری در تاریخ قدیم غرب آغاز شده و با سلطه نفسانیت سوبژکتیویسم مضاعف، در دوره جدید به اوج خود رسیده است و بالاخره در دوره تاریخی فردا به نهایت و تمامیت خود می رسد. از همین رو، ادراک این عسرت، بذر شوق رهایی و گذشت از نیست انگاری را در دل مردمان می افشاند و آنان را به وادی انتظار رهنمون می شود، انتظاری آماده گر که تمهیدی است برای ظهور امت واحده پایان تاریخ سومین برهه تاریخی واسط، برهه تاریخی پست مدرن است که پایان تاریخ جدید غرب را به سرآغاز فردای جهان پیوند می دهد. برهه پست مدرن همچنان که آثار زوال تاریخ غرب را در بردارد، مبشر دوره تاریخی فردا نیز هست. ... در برهه تاریخی پست مدرن ... تمنایی برای گذشت از حوالت تاریخی غرب وجود دارد که این گونه کسان در مسیر گذشت از برهه تاریخی پست مدرن به دوره تاریخی ترانس مدرن قرار دارند. دوره تاریخی ترانس مدرن در حقیقت همان است که از آن به امت واحدة تاریخ تعبیر می شود.
آخرین دوره ای که در تاریخ به ظهور می رسد دوره تاریخی پس فرداست که در آن از نو حقیقت شرق به معنی تاریخی آن از حجاب برون می آید و جماعات مبتنی بر طبقات، نسخ می گردد و امت واحدهای عاری از کبریاطلبی و استثمار به ظهور می رسد. بنا بر مبانی علم الاسمای تاریخی، در این دوره اسم اعظم مستأثر، از استئثار خارج میشود و به مرحله ظهور و تجلی می رسد. اسم اعظم مستأثر، کنه و باطن همه اسمای الهی به شمار می رود و از جمله اسم جامع نیز وجهی از وجوه آن است و همه اسما اعم از اسمای غیب و شهادت، جلوات گوناگون آن اسم محسوب می گردند، و به همین سبب می توان این اسم را مفتاح مفاتیح غیب دانست. با خروج این اسم از استئثار و ظهور و تجلی آن در تاریخ، امت واحده از نو تأسیس می گردد. حکم وحدت بر کثرت غلبه مینماید.
حاصل آن که امت واحدهای که به رهبری مهدی موعود (عج) در پایان تاریخ به ظهور می رسد، غایت و مقصد آفرینش است. در این دوره از ادوار تاریخ، همه مستضعفان، وارث زمین و مواهب آن می گردند و هر گونه مناسبات استثماری و مقدم از همه سرمایه داری (کاپیتالیسم) نسخ می گردد و برگزیده ترین و مبارزترین اشخاص از مستضعفین به حاکمیت می رسند.
بیشتر بخوانید : سیر فلسفه در قرن بیستم
حقیقت پس فردا با ظهور امام تحقق می یابد و طریقت در جهت تحقق حقیقت ظهور مهدی موعود در پس فرداست. ما هنوز به این تفکر که حقیقت تحقق یابد نرسیده ایم و وظیفه ما مجاهده و سعی برای ظهور امام عصر و انقلاب حقیقی برای تمام بشر است. سعی و مجاهده هایدگر نیز همین است. تاریخ تاریخ ظهور و بطون است. با امام عصر حجاب برداشته میشود و در این زمان حقیقت عبارت از کشف سبحات جلال بدون اشاره است. وظیفه ما مجاهده و سعی برای ظهور امام عصر و انقلاب حقیقی برای تمام بشر است.
خرین دوره ای که در تاریخ به ظهور می رسد دوره تاریخی پس فرداست که در آن از نو حقیقت شرق به معنی تاریخی آن از حجاب برون می آید و جماعات مبتنی بر طبقات، نسخ می گردد و امت واحدهای عاری از کبریاطلبی و استثمار به ظهور می رسد. بنا بر مبانی علم الاسمای تاریخی، در این دوره اسم اعظم مستأثر، از استئثار خارج میشود و به مرحله ظهور و تجلی می رسد. اسم اعظم مستأثر، کنه و باطن همه اسمای الهی به شمار می رود و از جمله اسم جامع نیز وجهی از وجوه آن است و همه اسما اعم از اسمای غیب و شهادت، جلوات گوناگون آن اسم محسوب می گردند
تأمل در این «فلسفه تاریخ» گونه ما را با ابعاد و اوصاف گوناگون تفکر فردید آشنا می سازد. در اینجا چند نکته بسیار اساسی قابل تأمل است:
1. در این «فلسفه تاریخ» گونه، منابع تفکر هندی و باور آنها به وجود چهار دوره تاریخی، با اسلام و قرآن (اعتقاد به وجود امت واحده اولیه به منزله آغاز تاریخ) و نیز با تشیع و اعتقاد به مهدویت (تلقی دوران ظهور موعود به منزله پایان تاریخ) ترکیب شده است.
٢. من در اینجا از تعبیر «فلسفه تاریخ» گونه بهره جستم تا به ابهام یا خلط بزرگی که در فلسفه تاریخ فردید وجود دارد اشاره کنم. این ابهام یا خلط بزرگ عبارت است از این که به درستی روشن نیست که آیا فلسفه تاریخ فردید را باید فلسفه تاریخ به همان معنایی که در تفکر مدرن، فرضا در اندیشه های متفکرانی چون ویکو، هگل، مارکس یا نیچه، فهم می شود، تلقی کرد یا آن که این فلسفه تاریخ به تاریخ اگزیستانسیال، یعنی به تاریخ احوال وجودی بشر و امکاناتی که فراروی اگزیستانس آدمی است نظر دارد، یعنی به تاریخ آن گونه که در اندیشه های غیرمدرن، فرضا در اندیشه های هندی، زرتشتی، شیعی یا عرفان ابن عربی، فهم می شود. مفاهیمی اسطوره ای همچون «امت واحده» یا «جامعه آخرالزمان» اگر مفاهیمی وجودی (اگزیستانسیال اعتبار شوند، کاملا قابل فهم هستند، اما اشکال آنجا پیش می آید که با همین مفاهیم سراغ تاریخ تجربی رفته، بکوشیم برخی از حوادث یا دوره های تاریخی را با آنها انطباق دهیم. بنابراین، آنچه در اینجا مورد نقد اینجانب است نه خود توجه به اسطوره ها یا تفسیر پدیدارشناختی آنها، بلکه صرفا خلط تاریخ و اسطوره است. برای نمونه، فردید معتقد بود دوره چهارم در فلسفه تاریخ، خود به دو دوره تاریخی دیگر تقسیم می شود، یکی دوره تاریخی فردا، که برهه تاریخی میان دوره معاصر و امت واحدة آینده است، و دیگری دوره تاریخی پس فردا که در آن مجددا حجاب از رخسار شرق به معنی تاریخی آن کنار رفته، امت واحدة جدید از نو به ظهور می رسد. اما زمانی که فردید از این تاریخ اگزیستانسیال و درونی به سوی تاریخ بیرونی و واقعیت تاریخی حرکت کرده، می کوشد تا تاریخ به مفهوم مدرن کلمه را بر اساس مفاهیم فلسفه تاریخ اگزیستانسیال خود فهم کند، دچار اشتباهات فاحش می شود. فرضأ وقتی با ظهور جریانی به نام «پست مدرنیسم» آشنا می شود، خیلی زود نتیجه می گیرد که این جریان فکری در واقع طلیعه تاریخ فردا و تاریخ پس فردایی است که او بر اساس فلسفه تاریخ خویش پیش بینی کرده است. وی برهه تاریخی پست مدرن را دوره تاریخی ای میداند که تاریخ امروز را به تاریخ فردا می پیوندد. نزد او، «ظهور برهه تاریخی پست مدرن، دلالت بر این امر دارد که دوره تاریخی امروز رو به پایان است و اندک اندک دوره تاریخی فردا آغاز خواهد شد». فردید در نمی یابد که تفکر پست مدرن و اندیشه های متفکرانی چون لیوتار، دلوز، دریدا، رورتی و دلوز، به اوج رسیدن سوبژکتیویسم غربی است و او بی مورد به این اندیشه ها برای گذر از سوبژکتیویسم و رسیدن به تاریخ وجودانگار فردا دل بسته است. فردید نسبت به دوره پست مدرن بسیار خوشبین است. وی اوج گیری نیست انگاری و سوبژکتیویسم را در دوره پست مدرن نمی بیند. او به اشتباه فکر می کند که در دوره پست مدرن هسته مرکزی دوران مدرن تغییر کرده است: «در دهه های آخر قرن بیستم، تاریخ جدید غرب توانمندی خود را از دست داده و مناسبات سرمایه داری دیگر قادر نیست به تمشیت امور جهان بپردازد.» خوش بینی مفرط در این عبارات موج می زند. در واقع، وی نه از جریان پست مدرنیسمی که در غرب در واقعیت تاریخی شکل گرفته است بلکه از پست مدرنیسمی سخن می گوید که خودش در ذهن خویش مراد می کرد. چنین نحوه مواجهه ای، یعنی حرکت از سوی مفاهیم ذهنی به سوی واقعیت اجتماعی و تاریخی یا از تاریخ اگزیستانسیال به تاریخ واقعی را در پاره ای از موضع گیری های سیاسی و اجتماعی فردید نیز می بینیم. او از پدیدارهایی چون انقلاب یا از برخی شخصیت ها، آن چیزی را مراد می کند که خود می خواهد و در چارچوب تفکر و فلسفه تاریخ خویش از این پدیدارها و شخصیتها انتظار دارد. این نحوه مواجهه، یعنی حرکت از سوی مفاهیم به سوی واقعیت، و تحمیل مفاهیم ذهنی کلی، یکدست و وحدت بخش بر واقعیتهای جزیی، متکثر و ناهمگون، نطفه انسداد تفکر و سنگ بنای رویکردهای ایدئولوژیک و تئولوژیک است که در فردید و بسیاری از شاگردانش دیده می شود، بی آن که این سخن بدان معنا باشد که آنها اهل ایدئولوژی یا تئولوژی بوده اند.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
خرین دوره ای که در تاریخ به ظهور می رسد دوره تاریخی پس فرداست که در آن از نو حقیقت شرق به معنی تاریخی آن از حجاب برون می آید و جماعات مبتنی بر طبقات، نسخ می گردد و امت واحدهای عاری از کبریاطلبی و استثمار به ظهور می رسد. بنا بر مبانی علم الاسمای تاریخی، در این دوره اسم اعظم مستأثر، از استئثار خارج میشود و به مرحله ظهور و تجلی می رسد. اسم اعظم مستأثر، کنه و باطن همه اسمای الهی به شمار می رود و از جمله اسم جامع نیز وجهی از وجوه آن است و همه اسما اعم از اسمای غیب و شهادت، جلوات گوناگون آن اسم محسوب می گردند
تأمل در این «فلسفه تاریخ» گونه ما را با ابعاد و اوصاف گوناگون تفکر فردید آشنا می سازد. در اینجا چند نکته بسیار اساسی قابل تأمل است:
1. در این «فلسفه تاریخ» گونه، منابع تفکر هندی و باور آنها به وجود چهار دوره تاریخی، با اسلام و قرآن (اعتقاد به وجود امت واحده اولیه به منزله آغاز تاریخ) و نیز با تشیع و اعتقاد به مهدویت (تلقی دوران ظهور موعود به منزله پایان تاریخ) ترکیب شده است.
٢. من در اینجا از تعبیر «فلسفه تاریخ» گونه بهره جستم تا به ابهام یا خلط بزرگی که در فلسفه تاریخ فردید وجود دارد اشاره کنم. این ابهام یا خلط بزرگ عبارت است از این که به درستی روشن نیست که آیا فلسفه تاریخ فردید را باید فلسفه تاریخ به همان معنایی که در تفکر مدرن، فرضا در اندیشه های متفکرانی چون ویکو، هگل، مارکس یا نیچه، فهم می شود، تلقی کرد یا آن که این فلسفه تاریخ به تاریخ اگزیستانسیال، یعنی به تاریخ احوال وجودی بشر و امکاناتی که فراروی اگزیستانس آدمی است نظر دارد، یعنی به تاریخ آن گونه که در اندیشه های غیرمدرن، فرضا در اندیشه های هندی، زرتشتی، شیعی یا عرفان ابن عربی، فهم می شود. مفاهیمی اسطوره ای همچون «امت واحده» یا «جامعه آخرالزمان» اگر مفاهیمی وجودی (اگزیستانسیال اعتبار شوند، کاملا قابل فهم هستند، اما اشکال آنجا پیش می آید که با همین مفاهیم سراغ تاریخ تجربی رفته، بکوشیم برخی از حوادث یا دوره های تاریخی را با آنها انطباق دهیم. بنابراین، آنچه در اینجا مورد نقد اینجانب است نه خود توجه به اسطوره ها یا تفسیر پدیدارشناختی آنها، بلکه صرفا خلط تاریخ و اسطوره است. برای نمونه، فردید معتقد بود دوره چهارم در فلسفه تاریخ، خود به دو دوره تاریخی دیگر تقسیم می شود، یکی دوره تاریخی فردا، که برهه تاریخی میان دوره معاصر و امت واحدة آینده است، و دیگری دوره تاریخی پس فردا که در آن مجددا حجاب از رخسار شرق به معنی تاریخی آن کنار رفته، امت واحدة جدید از نو به ظهور می رسد. اما زمانی که فردید از این تاریخ اگزیستانسیال و درونی به سوی تاریخ بیرونی و واقعیت تاریخی حرکت کرده، می کوشد تا تاریخ به مفهوم مدرن کلمه را بر اساس مفاهیم فلسفه تاریخ اگزیستانسیال خود فهم کند، دچار اشتباهات فاحش می شود. فرضأ وقتی با ظهور جریانی به نام «پست مدرنیسم» آشنا می شود، خیلی زود نتیجه می گیرد که این جریان فکری در واقع طلیعه تاریخ فردا و تاریخ پس فردایی است که او بر اساس فلسفه تاریخ خویش پیش بینی کرده است. وی برهه تاریخی پست مدرن را دوره تاریخی ای میداند که تاریخ امروز را به تاریخ فردا می پیوندد. نزد او، «ظهور برهه تاریخی پست مدرن، دلالت بر این امر دارد که دوره تاریخی امروز رو به پایان است و اندک اندک دوره تاریخی فردا آغاز خواهد شد». فردید در نمی یابد که تفکر پست مدرن و اندیشه های متفکرانی چون لیوتار، دلوز، دریدا، رورتی و دلوز، به اوج رسیدن سوبژکتیویسم غربی است و او بی مورد به این اندیشه ها برای گذر از سوبژکتیویسم و رسیدن به تاریخ وجودانگار فردا دل بسته است. فردید نسبت به دوره پست مدرن بسیار خوشبین است. وی اوج گیری نیست انگاری و سوبژکتیویسم را در دوره پست مدرن نمی بیند. او به اشتباه فکر می کند که در دوره پست مدرن هسته مرکزی دوران مدرن تغییر کرده است: «در دهه های آخر قرن بیستم، تاریخ جدید غرب توانمندی خود را از دست داده و مناسبات سرمایه داری دیگر قادر نیست به تمشیت امور جهان بپردازد.» خوش بینی مفرط در این عبارات موج می زند. در واقع، وی نه از جریان پست مدرنیسمی که در غرب در واقعیت تاریخی شکل گرفته است بلکه از پست مدرنیسمی سخن می گوید که خودش در ذهن خویش مراد می کرد. چنین نحوه مواجهه ای، یعنی حرکت از سوی مفاهیم ذهنی به سوی واقعیت اجتماعی و تاریخی یا از تاریخ اگزیستانسیال به تاریخ واقعی را در پاره ای از موضع گیری های سیاسی و اجتماعی فردید نیز می بینیم. او از پدیدارهایی چون انقلاب یا از برخی شخصیت ها، آن چیزی را مراد می کند که خود می خواهد و در چارچوب تفکر و فلسفه تاریخ خویش از این پدیدارها و شخصیتها انتظار دارد. این نحوه مواجهه، یعنی حرکت از سوی مفاهیم به سوی واقعیت، و تحمیل مفاهیم ذهنی کلی، یکدست و وحدت بخش بر واقعیتهای جزیی، متکثر و ناهمگون، نطفه انسداد تفکر و سنگ بنای رویکردهای ایدئولوژیک و تئولوژیک است که در فردید و بسیاری از شاگردانش دیده می شود، بی آن که این سخن بدان معنا باشد که آنها اهل ایدئولوژی یا تئولوژی بوده اند.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
بیشتر بخوانید :
آثار فردید جوان
تاریخچه تحصیل فردید
فردید فیلسوف شفاهی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}