عرفان اسلامی (84) آداب خروج از منزل

نويسنده: استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

باب 11 : در آداب خروج از منزل

قالَ الصَّادِقُ عليه‏السلام : إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِكَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا يَعُودُ ، وَلا يَكُنْ خُرُوجُكَ إلاّ بِطاعَةٍ أَوْ في سَبَبٍ مِنْ أَسْبابِ الدّينِ .
وَأَلْزِمِ السَّكينَةَ وَالْوِقارَ وَاذْكُرِ اللّهَ سِرّا وَجَهْرا ، سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِ أَبي الدَّرْدآءَ أَهْلَ دارِهِ عَنْهُ فَقالَتْ : خَرَجَ ، فَقالَ : مَتى يَعُودُ ؟ قَالَتْ مَتى يَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِيَدِ غَيْرِهِ ؟ ! وَلا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعا وَلا ضَرّا .
وَاعْتَبِرْ بِخَلْقِ اللّهِ تَعالى بَرّهِمْ وَفاجِرِهِمْ أَيْنَما مَضَيْتَ وَاسْئَلِ اللّهَ تَعالى أَنْ يَجْعَلَكَ مِنْ خاصِّ عِبادِهِ وَأَنْ يَلْحَقَكَ بِالْماضينَ مِنْهُمْ وَيَحْشُرَكَ في زُمْرَتِهِمْ وَاحْمَدْهُ وَاشْكُرْهُ عَلى ما عَصَمَكَ عَنِ الشَّهَواتِ وَجَنَّبَكَ عَنْ قُبْحِ أَفْعالِ الْمُجْرِمينَ . وَغُضَّ بَصَرَكَ عَنِ الشَّهَواتِ وَمَواضِعِ النَّهْيِ [ وَاقْصِدْ في مَشْيِكَ [242]] وَراقِبِ اللّهَ في كُلَّ خُطْوَةٍ كَأَنَّكَ عَلَى الصِّراطِ جائِزٌ وَلا تَكُنْ لَفّاتا وَاَفْشِ السَّلامَ لِأَهْلِهِ مُبْتَدِئا وَمُجيبا وَأَعِنْ مَنِ اسْتَعانَ بِكَ في حَقٍّ وَارْشِدِ الضّالَّ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ .
وَإِذا رَجَعْتَ وَدَخَلْتَ مَنْزِلَكَ فَادْخُلْ دُخُولَ الْمَيِّتِ فِى الْقَبْرِ حَيْثُ لَيْسَ لَهُ هِمَّةٌ إلاّ رَحْمَةُ اللّهِ تَعالى وَعَفْوُهُ .
[ قالَ الصَّادِقُ عليه‏السلام : إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِكَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا يَعُودُ ]

خروج از منزل بى اميد به بازگشت

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :
هنگامى كه از خانه‏ات بيرون رفتى ، تصور كن كه ديگر به خانه بر نمى‏گردى .
مسئله بيرون رفتن از خانه و برنگشتن تاكنون براى ميليون‏ها نفر اتفاق افتاده و بايد هر انسانى از اين اتفاق عبرت گرفته و پند بياموزد .
چه تاجرانى كه با هزاران نقشه تجارتى از خانه بيرون رفتند و برنگشتند ! چه اميرانى كه با هزاران نقشه سياسى از منزل خارج شدند و برنگشتند ! چه آرزودارانى كه با هزاران آرزو از خانه رفتند و به خانه نيامدند ! چه دامادها و نوعروس‏هايى كه با صدها آمال و خواسته از خانه به در آمدند و به خانه بازنگشتند ! چه عالمان و دانشمندانى كه از منزل براى هدفى والا بيرون رفتند و به خانه نيامدند !
شايد تو هم يكى از اين قافله باشى كه از خانه خارج شوى به اميد اين‏كه پس از رسيدن به آرزوهايت به خانه برگردى ، ولى براى ابد برنگردى !!
چه مى‏دانى ساعت مرگت چه وقت است ؟ مگر به تو ضمانت داده‏اند كه چون از خانه بيرون روى به خانه برگردى ؟
عمرو ليث صفارى با چند صد هزار نيروى رزمى و هزاران آمال و آرزو براى جنگ با امير اسماعيل سامانى از خانه بيرون رفت .
هنوز آتش جنگ شعله‏ور نشده بود كه اسب عمرو سركشى كرده او را نزديك اردوى امير اسماعيل آورد و به چنگ سربازان امير اسماعيل سپرد !!
به دستور امير اسماعيل ، عمرو را در خيمه‏اى در كنار لشگر زندانى كردند ، چون شب شد ، از امير اسماعيل دستور غذا براى عمرو خواستند ، بنا شد غذايى گرم در يك سطل معمولى براى عمرو ببرند ، سطلى از غذاى داغ در حالى كه بخار از آن برمى‏خاست برابر عمرو گذاشتند ، در اين حال سگى گرسنه سر رسيد ، سر به سطل برد ، از داغى غذا پوزه‏اش بسوخت ، با عجله سر از سطل بيرون كرد ، دسته سطل به گردن سگ افتاد ، سطل را با خود برداشته و با شتاب به بيابان روان شد عمرو خنده بلند و تلخى كرد ، زندانبان از او سبب خنده پرسيد ، پاسخ گفت : شب قبل رئيس آشپزخانه‏ام از كمبود مركب جهت حمل آشپزخانه ناله داشت ، دستور دادم صد شتر براى حمل وسايل به شترانش اضافه كنند ، شب گذشته دويست شتر از حمل آشپزخانه‏ام عاجز بودند ، امشب سگى ظرف غذايم را به راحتى برد ، از اين جهت خنده‏ام گرفت ، عمرو مدت كمى اسير امير بود تا كشته شد و ديگر به خانه برنگشت .
به قول فروغ الدين اصفهانى :
بنگر به چرخ و گردش وارونش
گردن منه به بازى گردونش
غره مشو به صلح سحرگاهش
غافل ممان زجنگ شبيخونش
بگسل به قهر رشته طنبورش
بشكن به سنگ ساغر گلگونش
زهر است در عصاره ترياقش
درد است در خميره معجونش
رنگى كه او به حيله بياميزد
نتوان همى سترد به صابونش
دنيا متاع بازى طفلانست
تف بر چنين متاع و به مفتونش
اگر انسان خروج از منزل را هم‏چون سفر قابل بازگشت به حساب آورد ، آنچه لازمه سفر غير قابل برگشت است از وصيت و تحصيل برائت ذمه از حقوق اللّه و حقوق الناس به جا آورد ، چون در هر نفسى احتمال موت مى‏رود و انسانى كه در تمام امور زندگى خود نسبت به حق و خلق پاك و پاكيزه است ، اگر پس از بيرون رفتن از منزل به كام مرگ افتد براى او پشيمانى و حسرت و اندوه و غبن نخواهد بود .
ملكيت خانه ملكيت اعتبارى است ، اولاً به خاطر به دست آوردن ملك اعتبارى خود را آلوده به حرام مكن ، ثانياً به ملكى كه قبل از تو صدها نفر در آن زندگى كردند و مردند و عن قريب از دست تو هم خواهد رفت دل مبند !!
خانه را نعمتى از نعم حق و وسيله‏اى از وسايل الهى بدان كه براى عبادت و راحت در اختيار تو گذاشته‏اند و اين وسيله مانند همه وسايل از دست رفتنى است .
در حد لازم و ضرورت ، عمر و مال را خرج خانه كن ، از اسراف در اين زمينه بپرهيز كه در دادگاه الهى جواب از خطا و عصيان كار مشكل بلكه محال است .
خوشا به حال مردمى كه خانه و كوچه و بازار و خيابان و در هر كجا هستند ، براى آنان مسجد و محل ذكر و مركز عبادت است و خلاصه از هر قطعه و نقطه زمين به عنوان مركز كار براى دنيا و آخرت استفاده مى‏كنند و در هر كجا كه قرار مى‏گيرند ياد خدا نموده و آن را وسيله‏اى براى رسيدن به محبوب واقعى قرار مى‏دهند .
و چه بدبخت و تيره روز آن مردمى كه در خانه و كوچه و خيابان و مغازه و در هر نقطه از زمين كه هستند ، آن را محل فساد و افساد و معصيت و عصيان و گناه و خطا قرار مى‏دهند ، اينان تا زمانى كه از قطعات زمين ، اين‏چنين خائنانه استفاده مى‏كنند ، منفور و مبغوض حقّند و جز ضرر و زيان و خسارت مادى و معنوى چيزى نصيب آنان نمى‏گردد !!
انسان بنا به فرموده اميرالمؤمنين عليه‏السلام در « نهج البلاغه » نسبت به قطعات زمينى كه در اختيار دارد مسؤول خداست .
خانه را براى خود و زن و فرزند محل تربيت ، فضيلت ، كرامت ، همت ، درستى ، عبرت آموزى و عبادت قرار دهيد .
سعى كنيد از خانه شما ، افرادى پاك ، خوش اخلاق ، درستكار ، بصير ، بابينش بيرون بيايند .
خانه را مركز توجه حضرت معبود قرار دهيد ، خانه بايد خانه اسلام و خانه قرآن و خانه انبيا و خانه اهل بيت وحى باشد .
سعى كنيد فضاى خانه شما از غيبت ، دروغ ، خطا ، گناه ، مهمانى هاى خلاف شرع و وسايل معصيت خالى باشد .
اهل خانه بايد اهل اللّه بوده و چون بيرون مى‏روند ، فضايل و حسنات را با خود به بيرون برده و به ديگران منتقل كنند .
خانه از آن خانه‏هايى نباشد كه هر ساعت و هر لحظه و هر روز و هر شب از دست ساكنانش به حضرت دوست بنالد و بگويد : خداوندا ! من از اعظم نعمت‏هاى تو هستم كه در دست اين مردمم ، ولى شاهد باش كه اهل من از من در راه مخالفت و جنگ با تو بهره بردارى مى‏كنند !!
سعى كنيد به فرموده رسول اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، خانه شما براى اهل سماوات هم چون درخشنده‏ترين ستاره براى اهل زمين بدرخشد .
در خانه خود ساعتى در هر شب ، در آن وقتى كه همه خواب‏اند و مشغول استراحت ، با حضرت دوست خلوت كنيد و بر عمر گذشته اندوه خورده و اشكى بريزيد كه آن قطعه از زمين در قيامت به نفع شما شهادت دهد .
وقتى به خانه و بيرون خانه و تمام دنيا و مافيها به نظر وسيله بنگرى و توجه داشته باشى كه آنچه در دست توست از دستت مى‏رود ، از تعلق قلبى و محبت خارج از حد نسبت به آن‏ها آزاد مى‏شوى و به جاى افتادن در موج خطرناك گناه ، پروانه‏وار به دور معشوق حقيقى به گردش آمده و دائم نسبت به حضرت او احساس فقر و نياز و احتياج كرده از ضربه و زيان و خسارت استغنا كه بدترين مرض و مهلك‏ترين آفت است ، دور خواهى ماند و با قدرت احساس فقر نسبت به حضرت حق به آن جايى خواهى رسيد كه دست ملك مقرب از آن كوتاه است .
به قول عارف نيشابورى :
در كلاه فقر مى‏بايد سه ترك
ترك دنيا ترك عقبا ترك ترك
گر كلاه فقر خواهى سر ببر
از خود و هر دو جهان يك سر ببر
اين كلاه بى‏سران است اى پسر
كى دهندت تا تو مى‏نازى به سر
شعر وشرع وعرش از هم خاستند
اين دو عالم زين سه حرف آراستند
ترك دنيا گير تا سلطان شوى
ورنه گر چرخى تو سرگردان شوى
باچنين عمرى‏كه بيش ازبرق نيست
گر بخندى ور بگريى فرق نيست
كار بيرون است از تصوير تو
چند جنبانم سر زنجير تو
كاملى گفت است مى‏بايد بسى
علم و حكمت تا شود گويا كسى
يا كه بايد عقل بى‏حد و قياس
تا شود خاموش يك حكمت شناس
آرى ، دنيا و آنچه در اوست به هنگام مرگ از دست تو گرفته مى‏شود ، عاقلانه نيست كه خود را براى از دست رفتنى به رنج حرام و ظلم و جور افكنى ، آنچه براى تو مى‏ماند همان است كه براى حضرت دوست خالصانه به جاى آورده‏اى كه فرموده‏اند :
الدُّنيا كُلُّها جَهْلٌ إلاّ الْعِلْمِ وَالْعِلْمُ كُلُّهُ حُجَّةٌ إلاّ مَوْضِعُ الْعَمَلِ ، وَالْعَمَلُ كُلُّهُ هَباءٌ إلاّ مَوْضِعُ الإِخْلاصِ[243] .
دنيا تاريكى‏ها است مگر جاى علم و تمام علم بر باد است مگر جاى عمل و تمام عمل بر باد است الا عمل خالص .
و در خبر است :
لَمّا ماتَ مُوسى عليه‏السلام قالَتِ الْمَلائِكَةُ : لَمّا ماتَ مُوسى كَليمُ اللّهِ فَأَىُّ الْخَلْقِ لا يَمُوتُ ؟
إخْواني لابُدَّ مِنَ الْمَوْتِ وَإِنْ طالَ الْعُمُرُ لِأَنَّ حَياتَنا عارِيَةٌ فَلابُدَّ أَنْ تُؤْخَذَ مِنّا الْعارِيَةُ كَما قالَتِ الْحُكَماءُ الْعيشُ عارِيَةٌ وَالرُّوحُ عارِيَةٌ وَالدُّنْيا عارِيَةٌ وَالْمالُ عارِيَةٌ وَسَتُؤْخَذُ الْعارِيَةَ[244] .
زمانى كه موسى از دنيا رفت ، ملائكه گفتند : وقتى موسى كليم خدا بميرد ، پس چه كسى نمى‏ميرد ؟ برادران ! از مرگ چاره‏اى نيست گرچه عمر طولانى شود ، براى اين‏كه حيات ما عاريتى است و به ناچار اين حيات عاريت از ما گرفته مى‏شود ، چنان‏كه حكما گفته‏اند : زندگى و روح و دنيا و مال همه عاريت است و به همين زودى اين عاريت از دست گرفته خواهد شد !!
آرى ، به فرموده حضرت صادق عليه‏السلام : إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِكَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا يَعُودُ .
پايه دنيا و اساس زندگى بر يك نَفَس است ، اگر اجازه آمدن آن نفس را ندادند به ناگاه رابطه‏ات با تمام برنامه‏ها قطع مى‏شود و به عالم ديگر برده مى‏شوى ، براى اين‏كه به تمام لحظات عمرت رسيدگى شود ، چه بهتر كه به طور دائم آماده خروج از دنيا باشى ، خروجى كه برگشتى برايش نيست !!

پی نوشت ها :

[242] ـ اين جمله در نسخه عبدالرزاق لاهيجى نمى‏باشد .
[243] ـ مخلاة : 5 .
[244] ـ مخلاة : 20 .

منبع: http://erfan.ir