تصنیف اسرار عشق







با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در دردِ خودپرستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارَت گر بت نمی‌پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندان درازدستی

عاشق شو اَرنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

منبع: http://www.semital.com