عرفان اسلامی (89) عبرت

نویسنده : استاد حسین انصاریان



شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

[ وَاعْتَبِرْ بِخَلْقِ اللّهِ تَعالى بَرِّهِمْ وَفاجِرِهِمْ أَيْنَما مَضَوْا وَاسْئَلِ اللّهَ تَعالى أَنْ يَجْعَلَكَ مِنْ خاصِّ عِبادِهِ وَأَنْ يُلْحِقَكَ بِالْماضينَ مِنْهُمْ وَيَحْشُرَكَ في زُمْرَتِهِمْ ]

نگاه به ديد عبرت

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :
به نيكان و بدان خلق خدا به نظر پند و عبرت بنگر و فكر كن كه كجا رفتند و چه شدند ، عاقبت نيكان به كجا رسيد و عاقبت بدان و بدكاران به كجا كشيد ؟
بر تو هم كه يكى از مخلوقات خدايى ، همان خواهد رفت كه بر آنان رفت ، اگر نيكى بر تو عاقبت نيك خواهد آمد و اگر زشتى و بدخو و بى‏ايمانى بر تو همان خواهد شد كه بر بدان و آلودگان روزگار رفت !
كوشش كن از وضع زندگى گذشتگان ، چه نيكان چه بدان پند گرفته و عبرت‏آموزى ، تا پس از مرگ هم‏چون خوبان عالم خوشحال باشى و چون بدان و بدكاران دچار اندوه و تأسف و حسرت نباشى .
اصولاً خداوند بزرگ ، قصدى از بيان سرگذشت خوبان و بدان در قرآن مجيد جز پند دادن به آنان كه در دنيا زندگى مى‏كنند ندارد .
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأِولِي الْأَلْبَابِ [292] .
براستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است .
آرى ، در دو چهره نيكان روزگار و بدان تاريخ براى اهل خرد درس‏ها و عبرت ها است ، يوسف براى حكمرانى كه بخواهد اهل عدل باشد درس و عبرت است و فرعون براى كسى كه بخواهد از مسير حق منحرف باشد و به ملتى كه زير دست اويند ستم كند پند و درس است و اين دو نمونه‏اى از نيكان و بدان تاريخ قرآنند كه خداوند هر دو را براى همگان عبرت قرار داده است .
به قول « جمال انسانيت » كه يكى از بهترين تفاسير سوره يوسف است :
يوسف صديق در تاريخ بشريت يكى از شخصيت‏هاى ممتاز و كم نظيرى است كه عملاً مكتب تربيت و ارشاد و هدايت را باز كرده است و داستان زندگى آموزنده وى براى عموم طبقات درس سعادت و موفقيت است ؛ يعنى براى جوانان نورس كه در معرض طغيان غرائز حيوانى و شهوات سركش قرار دارند ، نيكوترين راهنماى ايمان و تقواست كه بر تمايلات حيوانى غلبه كنند و دامن عفت و طهارت خود را از هرگونه آلودگى پاك نگه دارند .
و براى بانوان و دوشيزگان كه ممكن است در مسير آلودگى‏هاى رسوا كننده واقع شوند كامل‏ترين وسيله پند و اندرز است كه از عاقبت شرم‏آور عياشى و هوس‏رانى بپرهيزند و همواره در پناه ايمان و پرهيزكارى ، طهارت نفس و پاك دامنى خويش را حفظ كنند .
و براى زمامداران دلسوز و خيرخواه ، بهترين برنامه عملى است كه تمام نيروها و امكانات خود را در راه خير و سعادت مردم به كار ببرند و با كمال اخلاص و خضوع ، جامعه را به سوى كمال و خوشبختى رهبرى نمايند .
قرآن مجيد در سوره يوسف آيه 109 و روم آيه 9 و فاطر آيه 44 و مؤمن آيه 21 و 82 و محمّد آيه 10 به مردم مى‏فرمايد : در زمين بگرديد و به عاقبت افراد ، ملت‏ها ، دولت‏ها ، ثروتمندان كه از شما گاهى داراى جمعيت بيشتر و قدرت برتر و ثروت افزون‏تر بودند فكر كنيد كه با همه قوت و قدرت چه شدند و كجا رفتند و عاقبت مخالفت آنان با حق به كجا كشيد ! آيا در زندگى برنده شدند ؟ يا با كمال وقاحت و رسوايى و شرمسارى بازنده گشتند و در پايان كار به عذاب الهى دچار گشته و نفرت و غضب و لعنت خدا و انبيا و ملائكه و نيكان را براى خود خريدند ؟!
آرى ، به فرمان امام به حق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق ، در اوضاع و احوال گذشتگان چه نيكان و چه بدكرداران به ديده عبرت و پند گرفتن بنگر و از هر دو طايفه براى رسيدن به كمال و رشد ، جهت خود درس و پند بساز
سپس از خداوند مهربان درخواست كن والتماس نما كه اى مهربان مولاى من !
اى كريم و رحيم ! اى دادرس و فريادرس ! اى رؤوف به عباد ! اى ياور مستمندان و اميد دردمندان ! مرا از بندگان شايسته و خالصت قرار بده و به من توفيق ملحق شدن به آن بزرگواران را عنايت كن و چون بميرم مرا در زمره ايشان محشور كن كه تو ارحم الراحمينى و گداى بى‏نوا را از درگاه لطف و كرمت دست خالى و نااميد بر نمى‏گردانى .
نگار من تويى و يار غمگسار تويى
وگر بهار نباشد مرا بهار تويى
چگونه يابم با درد فرقت تو قرار
كه جان و دل را آرامش و قرار تويى
شكار كردى جانا دل مرا و مرا
زدام عشق به دست آمده شكار تويى
چو جويبار است از اشك ديده من زآنك
به قد بر شده چون سرو جويبار تويى
مباد عمر من و روزگار من بى ‏تو
كه شادى و طرب و عمر و روزگار تويى
مرا نه جان هست امروز و نه جهان بى‏تو
از آن‏كه جان و جهان من ‏اى نگار تويى [293]
به فرموده امام عاشقان ، تاج عارفان ، اميد بيداران ، روح زنده‏دلان ، جان جهان و جهان جان ، اميرمؤمنان عليه‏السلام در دعاى كميل :
لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو ، وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَأَبْكِي ، لِأَلِيمِ الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَمُدَّتِهِ . فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِكَ ، وَجَمَعْتَ بَيْنِي وَبَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ ، وَفَرَّقْتَ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَأَوْلِيائِكَ ، فَهَبْنِي يَا إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ وَرَبِّي ، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِكَ ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِكَ [294]؟!
براى كداميك از برنامه هايم به سوى تو شكوه برم و براى كداميك از مسائل و مراحل زندگيم به تو ناله كنم ، براى عذاب دردناكى كه جريمه گناهان است ، يا براى بلاى دائمى كه در قيامت ممكن است گريبانم را بگيرد .
اى مولاى من ! اگر مرا در عذاب فردا با دشمنانت قرار دهى و مرا با صاحبان بلا همنشين كنى و بين من و عاشقان و دوستانت جدايى بيندازى ، من بر تمام اين عذاب‏ها و دردها و رنج‏ها صبر مى‏ورزم ، ولى در فراق تو مرا صبرى نيست .
چون شمع نيمه جان به هواى تو سوختيم
با گريه ساختيم و به پاى تو سوختيم
اشكى كه ريختيم به ياد تو ريختيم
عمرى كه سوختيم براى تو سوختيم
پروانه سوخت يكشب و آسود جان او
ما عمرها زداغ جفاى تو سوختيم
ديشب كه يار انجمن افروز غير بود
اى شمع تا سپيده به جاى تو سوختيم
كوتاه كن حكايت شب هاى غم رهى
كز برق آه و سوز نواى تو سوختيم [295]
چه نعمتى از اين بالاتر كه خداوند بزرگ به انسان ايمانى محكم ، عمل صالح ، اخلاق حسنه ، فكر دورانديش عنايت كند و اين نعمت‏هاى بزرگ و پرارزش را بر انسان تداوم بخشد ، آن گاه در لحظه مرگ آدمى را در زمره انبيا و اوليا و نيكان محشور فرمايد .
[ وَاحْمَدْهُ وَاشْكُرْهُ عَلى ما عَصَمَكَ عَنِ الشَّهَواتِ وَجَنَّبَكَ عَنْ قُبْحِ أَفْعالِ الْمُجْرِمينَ وَغُضَّ بَصَرَكَ عَنِ الشَّهَواتِ وَمَواضِعِ النَّهْيِ ]
از اين‏كه خداوند بزرگ بنابر لطف و عنايت و مهرش تو را از شهوات شكم ، غريزه جنسى ، شهوت مال ، قدرت و خيال حفظ كرده و نگذاشته در اين امور به لغزش و عثرت دچار شوى و سعادت دنيا و آخرتت پايمال شود ، آن وجود مقدس و عطا كننده فيض اقدس را شكر و حمد كن ، گرچه از عهده كوچك ترين و كم‏ترين نعمت او بر نخواهى آمد .
به وقت بيرون بودن از خانه حتما ديده‏ات را از مورد شهوت و آنچه خداى بزرگ به مصلحت تو نهى فرموده فرو پوش كه فرو پوشيدن ديده ، مقدمه كرامت و بزرگوارى و عامل حفظ انسان از خواهش‏هاى بى‏جاى نفس و افتادن در انواع گناهان و معاصى و كبائر است .
به نامحرمان نگاه مكن ، به صورت هركس چه مرد چه زن كه تو را به شهوات حيوانى بكشد ، نظر مينداز .
در كوچه و خيابان از نگاه كردن به خانه‏هاى مردم به هر شكلى كه هست بپرهيز ، در حديث است كه حضرت رسالت پناه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از جايى مى‏گذشت و شخصى در آنجا از شكاف درب خانه كسى نگاه مى‏كرد ، چون حضرت را ديد گريخت ، حضرت فرمود : اگر به تو دست مى‏يافتم ، چشم هايت را از حدقه بيرون مى‏كشيدم .
[وَاقْصِدْ في مَشْيِكَ [296] وَراقِبِ اللّهَ في كُلِّ خُطْوَةٍ كَأَنَّكَ عَلَى الصِّراطِ جائِزٌ ووَلا تَكُنْ لَفّاتا وَأَفْشِ السَّلامَ لِأَهْلِهِ مُبْتَدِئا وَمُجيبا ]
در راه رفتن ميانه‏روى را رعايت كن ، نه تند برو نه كند قدم بردار و در هر قدمى و گامى كه بر مى‏دارى متوجه مراقبت و حكم خدا باش ، فكر كن كه به قدم ديگر نمى‏رسى ، خداى نخواسته اگر در قدم معصيت باشى و به قدم بعد براى توبه نرسى ، چه مى‏كنى ؟
در حركت نسبت به امور الهى محتاط باش ، مانند كسى كه از پل صراط مى‏گذرد ، چنان‏كه او آنا فآنا گويا در شرف افتادن است و به جناب احديت در كمال جزع و استغاثه ، تو نيز آن چنان باش ، در هيچ حال از ياد حضرت حق غفلت مكن كه مبادا اجل برسد و تو از او غافل باشى .
در مسير راه به هريك از برادران مسلمان كه بر مى‏خورى سلام كن و اگر سلام كنند جواب بده كه پاسخ سلام واجب و ابتدا كردن آن مستحب است .
در اسلام از جمله عمل‏هاى مستحب كه ثوابش از واجب بيشتر است ، سلام است و مقصود شارع در هر صورت افشاى سلام مى‏باشد كه در حديث آمده :
عَن ابى جعفر عليه‏السلام : ثلاث درجات : إِفْشاءُ السَّلامِ وَإطْعامُ الطَّعامِ وَالصَّلاةُ بِاللَّيْلِ وَالنَّاسُ نِيامٌ[297] .
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد : از جمله خصائص مؤمن سه مقام است : افشاء سلام است خواه به بزرگ يا كوچك ، عبد يا آزاد و خوراندن به مردم و نماز خواندن در دل شب آن گاه كه همه درخوابند .
راستى كدام لذت از اين برنامه بالاتر است ، به وقتى كه تمام مردم در رختخواب عافيت درخوابند و عبد در پيشگاه حضرت مولا سر ذلت به خاك عبوديت گذاشته و به ياد گناهانش در حال اشك ريختن و مناجات است كه :
سر نهاديم به سوداى كسى كاين سر از اوست
نه همين سر كه تن و جان و جهان يكسر از اوست
گر گل افشاند و گر سنگ زند چه توان كرد
مجلس و ساقى و مينا و مى و ساغر از اوست
گر به توفان شكند يا كه به ساحل فكند
ناخدايى است كه هم كشتى و هم صرصر از اوست
من به دل دارم و شاهد به رخ و شمع به سر
آنچه پروانه ی دلسوخته را در پر از اوست
هوسى خام بود شادى دل جز به غمش
خنك آن سوخته كش سود و غمى بر سر از اوست
چه نويسم كه سزاوار سپاسش باشد
معنى و لفظ و مداد و قلم و دفتر از اوست [298]
در هر صورت در سلام‏كردن نسبت به كسى تكبر و بخل مكن كه در حديث آمده :
بخيل‏ترين مردم كسى است كه در سلام به مردم بخل داشته باشد[299] .

پي نوشت :

[292] ـ يوسف 12 : 111 .
[293] ـ مسعود سعد سلمان .
[294] ـ مفاتيح الجنان : دعاى كميل .
[295] ـ رهى معيرى .
[296] ـ اين جمله در نسخه عبدالرزاق لاهيجى نمى‏باشد .
[297] ـ بحار الأنوار : 71/382 ، باب 23 ، حديث 91 .
[298] ـ نشاط اصفهانى .
[299] ـ وسائل الشيعة : 7/27 ، باب 2 ، حديث 8616 .

منبع: http://erfan.ir