شما از آن دسته نوجوان هایی هستید که مدام می گویید دیگران رفتار درستی با شما ندارند و درک تان نمی کنند؟ همیشه گله مند هستید که بزرگ سالان مدام با نامهربانی به شما تذکر می دهند؟ شک ندارم اغلب شما از این گلایه ها دارید. تا حدّی می توان پذیرفت و تذکری به بزرگ ترها داد که بهتر است خصوصیات مختلف یک نوجوان را بشناسید و...؛ اما نکته ی مهمی که می خواهم به آن اشاره کنم، رفتار شما در مقابل دیگران است. شما چگونه با دیگران برخورد می کنید؟ چقدر در مقابل سایرین با لبخند و مهربانی برخورد کرده اید؟

مثلاً مادرتان با لحن اعتراض آمیزی می گوید: «دخترم یا پسرم! اتاقت باز نامرتب است» یا این که «فردا امتحان داری، چرا پای تلویزیون نشستی؟» در این لحظه شما همه ی خشم خود را بروز می دهید که: «ای بابا! باز گیر دادی به من؟! مگه من بچه ام همش تذکر می دی؟!» این موضوع می تواند شروع یک بحث مفصل و دل خوری شدید مادر و فرزند از یکدیگر باشد. فرض کنید به جای این لبخند بزنید و بگویید: «خسته بودم گفتم مرتب کردن اتاق رو بذارم برای بعد» یا این که «درس هام  رو خوندم، دیگه وقت استراحتم بود». این جمله ها شرایط را طور دیگری رقم خواهد زد! تفاوت این جمله ها در محبت و احترامی است که در آن ها نهفته است.

اصولا ابراز محبت و انتقال آن به دیگران، رفتار آن ها با شما را تغییر خواهد داد. از در وارد می شوید، مادرتان را ببوسید، به خواهر یا برادر کوچک ترتان یک شکلات بدهید، هر از گاهی به اهل منزل بگویید به آن ها علاقه دارید و وجودشان برای شما ارزش مند است. گاهی در کارهای منزل به مادرتان کمک کنید، پای صحبت هایش بنشینید، با پدرتان بیرون بروید، ببینید چه توقعی از شما دارد. بد نیست گاهی وقت ها در مهمانی های خانوادگی شرکت کنید. متأسفانه بعضی از نوجوان ها - دور از شما باشد البته! - بگو و بخند را گذاشته اند برای رفقا و برای خانواده چیزی جز اخم و سکوت ندارند؛ وقتی هم می پرسی چرا این گونه رفتار می کنید؟ می گویند: «دوستان مان ما را درک می کنند و با خانواده نقطه اشتراکی نداریم!» قربان شکل ماهت! نقاط اشتراک را باید ایجاد کرد، باب گفت وگو را باید باز کرد، باید محبت کرد تا محبت دید.

بزرگ ترین اشتباه انسان این است که تصوّر می کند، تندی کردن و بد اخلاق بودن برای زندگی و تعامل با دیگران بهتر است و اصولا جوابِ  های، هوی است! اما باید بدانیم که هستی بر اساس محبت خداوند شکل گرفته و بعضی از تمایلات در وجود انسان، غریزی است؛ از قبیل محبت به فرزند، دوستی و محبّت نسبت به هم نوعان، غم خواری و ازخودگذشتگی در راه دیگران. مهرورزی و محبت، درحقیقت کمک به خود ماست. کسی که توانایی محبت کردن به دیگران را دارد، درواقع گامی فراتر از خودخواهی و خودشیفتگی برداشته و زمینه را برای ایجاد سایر فضایل در خود، ایجاد کرده است.

لطافت و آرامش روحی، یکی از مهم ترین نتایج محبت و مهرورزی است. مهر و محبت به عنوان یک نیاز اصیل روحی، در زندگی انسان و تأمین سلامت روحی و روانی او نقش بسزایی دارد و در تثبیت آن بسیار اهمیت پیدا می کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«لا اُخْبِرُکُمْ بِاَشبَهِکُم بى؟ قَالوا: بَلى یا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَحسَنُکُم خُلقا وَ اَلیَنُکُم کَنَفا وَ اَبَرُّکُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّکُم حُبّا لاِخوانِهِ فى دینِهِ وَ اَصبَرُکُم عَلَى الحَقِّ وَ اَکظَمُکُم لِلغَیظِ وَ اَحسَنُکُم عَفْوا وَ اَشَدُّکُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ.»

آیا شما را از شبیه ترین تان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هرکس خوش اخلاق‏تر، نرم‏خوتر، نسبت به خویشانش نیکوکارتر، نسبت به برادران دینى‏ اش دوست ‏دارتر، بر حق شکیباتر، خشم را فرو خورنده ‏تر و باگذشت ‏تر و در خرسندى و در خشم باانصاف تر باشد.

ابراز محبت و مهرورزی راه های زیادی دارد؛ دیدن هم دیگر، حرف های محبت آمیز، هدیه دادن، خوش رفتاری، ایثار کردن، بخشنده بودن، پیشقدم شدن برای آشتی و... با خود نگویید این ها باعث می شود من کوچک شوم و احترامم حفظ نشود! باور کنید محبت کردن و احترام گذاشتن موجب عزّت و محبوبیت می شود نه کوچک شدنش.
بداخلاقی و شبیه آدم آهنی بودن، کلاس ندارد! این تصوّر را از خود دور کنید و بدانید که بداخلاقی و تند بودن پیامدش چیزی جز دوری مردم از ما نخواهد بود؛ توجه شما را به نکته ی دیگری جلب کنم؛ مهر ورزیدن و محبت، هنر است. مهارت زندگی معنی اش این نیست که شما موظف هستید به همه ی مردمی که نمی شناسید به یک اندازه محبت داشته باشید! فرض کنید در خیابان راه می روید، کسی به شما حرف نامربوطی می زند، بهترین راه این است که بدون هیچ واکنش خاصی عبور کنید. این مسئله را البته خودتان می دانید و در حدّ ذکر یک نکته، اشاره کردن به آن کفایت می کند!

خلاصه ی کلام را فراموش نکنید که:

 
از محبت خارها گل می شود
وز محبت سرکه ها مُل می شود!

 
 نویسنده: سیده زهره جوادی

پی‌نوشت:
کافى، ج 2، ص 241، ح 35