دو عدد چشم
متن زیر درباره دو چشم است که در شیشه الکلی آزمایشگاه اسیر شده اند.
مرد عرق هایش را خشک می کند و کلاه را از سر بر می دارد. دو چشم به او زل می زند. مرد روی صندلی می نشیند. غذا می خورد، می خوابد، بلند می شود، صبحانه می خورد، کلاهش را سر می گذارد، از در بیرون می رود، دو چشم نگاه می کنند به مرد، به کلاه، به غذا، به صبحانه، به در، یاد روزی می افتد که صورت داشت ، دست داشت، پا داشت، آزاد بود. آزاد از این شیشه الکلی آزمایشگاه.!
نویسنده: فاطمه سادات میرامامی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}