احساس مسؤولیت
عامل درونی یا ذهنی در انسان حد فعالیت او را تعیین می کند. چنانکه در پیش گفته شد سارتر اعتقاد دارد آنچه را که فرد برای خود انتخاب می کند برای تمام افراد انتخاب می نماید.
انسان جز آنچه خود برای خویشتن انتخاب می کند و بوجود می آورد چیزی دیگر نیست، این امر از نظر سارتر نخستین اصل فلسفه آگسیستانسیالیزم می باشد، این اصل به نام ذهنی بودن نیز خوانده میشود. کلمه نظریه ذهنی دو معنا دارد. از یک طرف دلالت دارد بر این امر که یک فرد ماهیت خود را انتخاب می کند و آن را بوجود می آورد و از طرف دیگر دال براین است که فرد نمی تواند از حد جنبۀ ذهن انسان قدم فراتر نهد.
به عبارت دیگر عامل درونی یا ذهنی در انسان حد فعالیت او را تعیین می کند. چنانکه در پیش گفته شد سارتر اعتقاد دارد آنچه را که فرد برای خود انتخاب می کند برای تمام افراد انتخاب می نماید. ساختن ماهیت خود و معتبر تلقی شدن آنچه فرد درباره خود می سازد نسبت به دیگران، احساس مسؤولیت را در فرد بوجود می آورد. فرد نه تنها مسؤول وضع خود هست، چون آنچه درباره خود انتخاب می کند در مورد دیگران نیز صادق می باشد بنابراین در مقابل وضع دیگران نیز احساس مسؤولیت می کند.
عوارض و آثار این احساس مسؤولیت احساس پریشانی، تنهایی و نومیدی می باشد. از نظر سارتر فرد نه تنها ماهیت خود را می سازد بلکه به عنوان یک قانونگذار در تعیین ماهیت دیگران نیز دخالت دارد و همین امر او را متوجه مسؤولیت عمیق خود می کند. توجه و آگاهی ازین مسؤولیت موجب احساس پریشانی میشود. تمام افراد این احساس را دارند اما بعضی درصدد مخفی نگاهداشتن آن برمی آیند. دسته ای تصور می کنند که این احساس افراد را به سکوت و کناره گیری از اقدام وامیدارد و روی همین تصور نتیجه گرایش به فلسفه اگسیستانسیالیزم را خودداری از عمل تلقی می کنند.
به عبارت دیگر عامل درونی یا ذهنی در انسان حد فعالیت او را تعیین می کند. چنانکه در پیش گفته شد سارتر اعتقاد دارد آنچه را که فرد برای خود انتخاب می کند برای تمام افراد انتخاب می نماید. ساختن ماهیت خود و معتبر تلقی شدن آنچه فرد درباره خود می سازد نسبت به دیگران، احساس مسؤولیت را در فرد بوجود می آورد. فرد نه تنها مسؤول وضع خود هست، چون آنچه درباره خود انتخاب می کند در مورد دیگران نیز صادق می باشد بنابراین در مقابل وضع دیگران نیز احساس مسؤولیت می کند.
عوارض و آثار این احساس مسؤولیت احساس پریشانی، تنهایی و نومیدی می باشد. از نظر سارتر فرد نه تنها ماهیت خود را می سازد بلکه به عنوان یک قانونگذار در تعیین ماهیت دیگران نیز دخالت دارد و همین امر او را متوجه مسؤولیت عمیق خود می کند. توجه و آگاهی ازین مسؤولیت موجب احساس پریشانی میشود. تمام افراد این احساس را دارند اما بعضی درصدد مخفی نگاهداشتن آن برمی آیند. دسته ای تصور می کنند که این احساس افراد را به سکوت و کناره گیری از اقدام وامیدارد و روی همین تصور نتیجه گرایش به فلسفه اگسیستانسیالیزم را خودداری از عمل تلقی می کنند.
از نظر سارتر این احساس نه تنها فرد را از اقدام با زنمی دارد بلکه جزء اقدام او محسوب میشود. در این قسمت سارتر وضع افسری را که دستور حمله به سربازان خود میدهد و سبب قتل عده ای می شود، به عنوان مثال ذکر می کند. به نظر سارتر این افسر در صدور این دستور اختیار دارد و خود به تنهایی تصمیم می گیرد. بدون تردید دستوراتی از طرف مافوق برای افسر صادر می گردد اما این دستورات، کلی هستند و این افسر مذکور است که آنها را مورد تفسیر قرار میدهد و همین استنباط او سبب قتل عده ای خواهد شد. در جریان اخذ تصمیم این افسر احساس پریشانی می کند. تمام رهبران ازین احساس آگاه هستند. این آگاهی مانع اقدام نمی شود برعکس این احساس شرط اصلی اقدام می باشد. در این جریان آنهایی که دستور میدهند با طرق و امکانات متعدد برخورد دارند و وقتی یکی از آنها را انتخاب می کنند از ارزش آنچه که انتخاب کرده اند آگاه می باشند. همینقدر که راهی را انتخاب کردند آن راه با ارزش تلقی می شود. اعتقاد به خدا مانع قبول مسؤولیت فردی نیست. بسیاری از ادیان افراد را مسؤول اعمال خود تلقی می کنند. آنچه از لحاظ تربیتی اهمیت دارد نقشی است که اکسیستانسیالیستها برای افراد در زندگی قائل می باشند. بنابراین در صدور یک دستور یا با اجرای یک امر ، فرد نه تنها خود را مسوول کار خویشتن می بیند بلکه احساس مسؤولیت درباره همه آنهایی که در این جریان دخالت داشته اند نیز می کند. دومین اثر مسؤولیت احساس تنهایی در تحمل نتایج و آثار اقدامات می باشد. از نظر سارتر اعتقاد نداشتن به خدا مستلزم این است که فرد ماهیت خود را بسازد و خود شخصا ارزشها را بوجود آورد. بنابراین نه خدایی است که به او کمک کند یا مسؤولیت پاره ای از کارها را بعهده بگیرد و نه قوانین اخلاقی از پیش وجود دارند. فرد خوب و بد را تعیین می کند و هیچ عذری در مقابل کردار خویشتن ندارد. به عبارت دیگر نه جبری وجود دارد و نه ماهیتی ثابت برای انسان قابل تصور است. فرد آزاد است و خود به منزله آزادی تلقی میشود. انسان محکوم به آزادی است، محکوم است زیرا خود به آفرینش خویشتن اقدام نکرده است معذلک در جهات دیگر آزاد است چون وقتی در جهان افکنده شده در مقابل آنچه انجام میدهد مسؤول می باشد.
اگسیستانسیالیستها وجود عواطف شدیدی که فرد را به انجام کاری مجبور سازند مورد انکار قرار میدهند. فرد مسؤول عواطف خود نیز هست. انسان در هرلحظه بدون حمایت و کمک محکوم به این است که ماهیت خود را خلق کند و نسبت به آینده خود تصمیم بگیرد. آینده فرد ازپیش معلوم نیست و اگرخلاف این باشد آینده آینده نخواهد بود.
اثر دیگر احساس مسؤولیت یأس و نومیدی است. در صفحه ۲۹ کتاب اگسیستانسیالیزم و عواطف انسان سارترواژه نومیدی را چنین تعریف می کند: نومیدی در این است که ما باید خود را به آنچه وابسته به اراده خودمان می باشد محدود سازیم یا به مجموع احتمالاتی که عمل ما را ممکن می سازند تکیه نماییم. تکیه براین احتمالات یا امکانات باید تا آن حد صورت گیرد که عمل ما با مجموع احتمالات موافق و هماهنگ باشد. لحظه ای که این امکانات با عمل ماسازگار نباشند باید خود را کنار بکشیم زیرا نه خداوند و نه نقشه ای می تواند دنیا و امکانات آن را با اراده ما هماهنگ سازد.
وقتی دکارت می گوید، خود را فتح کن نه دنیا را. همین نکته را در نظر دارد این وضع یعنی محدودیتی که امکانات ایجاد می کند وطرز برخورد فرد با این وضع با یأس و نومیدی همراه می باشد. در مورد احساس مسؤولیت نیز توجه به چند نکته لازم می رسد. گفتن اینکه فر مسوول وضع دیگران نیز می باشد تا حدی مبهم است. از یک طرف سارتر می گوید آنچه فرد شخصا انجام میدهد معیار موجودیت او می باشد و خود مسؤول اعمال خویشتن است و از طرف دیگر مسؤولیت را تعمیم میدهد و افراد را در قبول مسؤولیت شریک میداند. آیا می توان هرفرد را مسؤول وضع دیگران دانست؟
سارتر در یک جا آنهایی را که می خواهند محیط، وراثت، اوضاع و احوال جامعه و جبرزیستی و روانی را مسؤول اعمال خویشتن تلقی کنند و نقش خود را انکار نمایند مورد سرزنش قرار میدهد و در جای دیگر از مسؤولیت فرد در مقابل وضع دیگران بحث می کند. نکته دیگر اینکه معلوم نیست فرد در چه زمینه و تا چه حدی و در چه وضعی مسؤول کار دیگران می باشد؟ آیا می توان هرفرد را در هروضع و مقام و با هرنوع امکان مسؤول وضع دیگران تلقی نمود؟ بدون تردید بعضی از افراد به خاطر استعداد و امکانات معین در وضع دیگران تأثیر دارند و از این لحاظ مسؤول وضع ایشان نیز می باشند، اما این جریان را نمی توان نسبت به همه تعمیم داد. نکته سوم اینکه اگر فرد واقعا مسؤول آنچه انجام میدهد و آنچه انتخاب می کند می باشد چگونه ممکن است دیگری را مسؤول کاروی فرض نمود. در زمینه های اجتماعی مسؤولیت مشترک وجود دارد. آنهایی که نقش خود را در حل مشکلات اجتماعی و رفع ناهنجاریها ایفا نمی کنند بدون تردید قاپل سرزنش هستند، مع ذلک در این مورد نیز وضع افراد متفاوت است و هریک بالنسبه به موقعیت اجتماعی، امکانات فردی و حرفه و شغل خود نقشی خاص دارد. همانطور که در بالا گفته شد تمام افراد را به طور مطلق نمی توان مسؤول کار دیگران قلمداد نمود.
نکته آخر اینکه اعتقاد به خدا مانع قبول مسؤولیت فردی نیست. بسیاری از ادیان افراد را مسؤول اعمال خود تلقی می کنند. آنچه از لحاظ تربیتی اهمیت دارد نقشی است که اکسیستانسیالیستها برای افراد در زندگی قائل می باشند. توجه به قدرت فرد در انتخاب امور و نقش او در فعالیتهای فردی و جمعی و همچنین مسؤولیتی که فرد در زندگی اجتماعی دارد جزء جنبه های برجسته فلسفه اگسیستانسیالیزم می باشد و باید در فعالیتهای تربیتی روی این جنبه بیشتر تکیه نمود.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}