بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه‌خوانی. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه‌ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند.

حاج صادق که ظاهرا عجله داشت و می‌خواست جای دیگری برود، حیله‌ای زد و گفت: «صبر کنید، صبرکنید، من یک ذکر را فراموش کردم بگویم همه رو به قبله بنشینند سربه خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید.»

همین کار را کردیم. پنج بار شد ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد. یکی یکی سر از سجده برداشتیم دیدیم مرغ از قفس پریده.

نویسنده: عبدالرحیم سعیدی راد