محبت، حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمتی و با تمایلات و خواسته های او تناسبی دارد، به وجود می آید. به عبارتی، بین دو موجود، یک جذبه ای ایجاد می شود که دل به یک طرف کشیده می شود و محب را به سوی خود جذب می کند.
 
یکی از روش‌های تربیتی سفارش شده در قرآن کریم، محبت ورزیدن است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «خدای سبحان پیامبر خود را با محبت الهی تأدیب و تربیت کرده است»( إن الله عزوجل أدب تبنیه على محبته)(1)
 
با مراجعه به بسیاری از آیات، این واقعیت روشن می شود که محبت طرفینی است. آنچه قرآن از آن خبر می دهد، این است که نه تنها بندگان هرکدام به اندازه معرفتشان به خداوند، به او عشق می ورزند، بلکه همه انسانها، حتی اشقیا نیز در اصل، وجودی محبوب خدایند؛ اما آنها به دلیل سوء اختیار خود، اسباب شقاوتشان را فراهم، و خویش را مبغوض پیشگاه خدا ساختند. با وجود این، خداوند آنها را از محبت خود محروم نکرده و همان محبت باعث شده است که برای هدایت و راهنمایی آنان، پیامبران را به سویشان بفرستد؛ برای مثال، در آیات هفدهم تا نوزدهم سوره نازعات، خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) می فرماید: (اذهب إلى فرعون إنه طغی * فقل هل لک إلى أن تزگی * وأهدیک إلى ربک فتخشی) «به سوی فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: «آیا می خواهی پاکیزه شوی و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی و گناه نکنی ؟»اساسا یکی از نیازهای روان شناختی انسان، به ویژه کودکان، نیاز به محبت است. شاید بتوان گفت که محبت برای کودک جنبه حیاتی دارد و باعث سلامت روانی، رشد عقلی، بروز استعدادها و پرورش اخلاقی او می شود.اگرچه فرعون انسان طغیانگری بود، خداوند محبت خود را از او دریغ نکرد و وسیله کمال وی را فراهم ساخت و پیامبر بزرگش را برای هدایت و تزکیه او، به سویش فرستاد. وقتی خداوند این گونه به موسی(علیه السلام) سفارش می کند و می فرماید که با آرامش و نیکویی، او را به خدا پرستی دعوت کن، روشن می شود که مؤثرترین شیوه تربیت انسان، شیوه محبت است؛ حال اگر این شیوه در فرعون اثر نکرد، به دلیل عمق لجاجت و دنیا پرستی او بود.
 
اساسا یکی از نیازهای روان شناختی انسان، به ویژه کودکان، نیاز به محبت است. شاید بتوان گفت که محبت برای کودک جنبه حیاتی دارد و باعث سلامت روانی، رشد عقلی، بروز استعدادها و پرورش اخلاقی او می شود. اگر دانش آموز دبستانی از لحاظ عاطفی تأمین باشد، شخصیتش ثبات پیدا می کند و این مسئله، در رشد اخلاقی او تأثیر گذار است.
 
بر اساس نظریه انگیزشی مازلو، ارضای نیازها، مهم ترین اصل زیربنای رشد است. نیازهای سطوح پایین تر که از جمله آنها نیاز به محبت، احترام و تعلق خاطر است، باید به طور وسیعی، قبل از نیازهای سطوح عالی تر، مانند نیاز به دانستن، زیبایی و خودشکوفایی، ارضا شوند. او نیازهای اولیه را «نیازهای کمبودی» نام گذاری کرده است؛ یعنی، انسان تا زمانی که از لحاظ ایمنی، نیازهای جسمانی و نیاز به محبت و عشق در او تأمین نشود، به دنبال نیازهای عالی تر نمی رود. بر اساس این نظریه، سنگ بنای تربیت اخلاقی آن است که نیازهای ابتدایی کودک برآورده شود. نتایج مطالعات نشان داده که منشأ بسیاری از کجرویها در بزرگسالی، کمبودهای شخصیتی و تأمین نشدن نیازهای افراد در دوران اولیه زندگی آنها بوده است.
 
البته اعمال محبت، نسبت به کسانی که در سنین مختلف اند، تفاوت می کند. در اوایل کودکی، ابراز محبت کردن به کودک با در آغوش گرفتن و تأمین نیازهای جسمانی اوست؛ اما در سالهای بعد، أعمال محبت، به تحسین کردن صفات خوب کودک، احترام گذاشتن به او و ارزش قائل شدن برای صحبت ها، نظرها و سؤالات کودک است.
 
انذار و تبشیر، دو عامل مهم تربیتی به حساب می آیند. همانطور که تبشیر به تنهایی برای تربیت اخلاقی کافی نیست - زیرا در این صورت فراگیرنده مطمئن است که خطری او را تهدید نمی کند - انذار هم به تنهایی مؤثر نیست، به دلیل اینکه فراگیر با کوچکترین خطایی، احساس ناامیدی و یأس می کند.
 
بشارت به پاداش و انذار از مجازات، و ثواب و عقاب به عنوان نتیجه عمل، دو روی یک سکه محسوب می شوند که آن، رحمت خداوندی است که گاه به شکل ثواب و احسان، و گاه در قالب کیفر و مجازات جلوه می کند؛ همان طور که امید به ثواب، مشوق عمل نیک است، ترس از عقاب، عامل بازدارنده از زشتیها به حساب می آید. از این رو، قلب مؤمن همیشه در میان خوف و رجا در تردد است؛ از یک طرف به لطف خداوند عشق می ورزد و امیدوار است، و از طرف دیگر، به سبب اینکه پیامد اعمالی را که با سوء اختیار خود مرتکب شده است، از خداوند دریافت می کند، از او می ترسد.
 
تبشیر و انذار با اصول اعتقادی و با عواطف انسانی پیوند خورده است. به اعتقاد علامه مصباح یزدی، در واقع برای عموم مردم بیش از هر چیز، خوف از عذاب و طمع در ثواب، مطرح و در اعمال آنها مؤثر است و انسانها، بیشتر تحت تأثیر دو عامل انذار و تبشیر، و خوف و رجایند. تعداد کسانی که در پی رضایت و خشنودی خداوند باشند و هیچ کدام از این دو عامل در آنها مؤثر نباشد، بسیار اندک است.(2)
 
اگر بخواهیم بین این دو روش یک مقایسه اجمالی داشته باشیم، باید بگوییم اگرچه قرآن کریم در توصیف انبیا می فرماید فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین و انبیا هم از این دو روش برای تربیت اخلاقی و روحی مردم استفاده می کردند، در برخی از آیات، رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) صلى الله علیه وسلم در انذار خلاصه شده و به صورت حصر بیان گردیده است که «ای پیامبر، تو فقط بیم دهنده‌ای»؛ إن أنت إلا نذیر؛ یا در آیه دیگر می فرماید: إن هو إلا نذیر. این بیانات قرآنی از یک واقعیت حکایت می کنند و آن اینکه درست است که پیامبر وظیفه بشارت را هم بر عهده داشتند، ولی آنچه که بیشتر، انسان را به حرکت در می آورد و از خطا مصون می سازد، شیوه تربیتی انذار است. از این رو، در آغاز رسالت، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید: یا ایها المدثر قم فأنذر.
 
بنابراین ارج نهادن به ارزش‌های اخلاقی و برخورد با نیکوکاران و بدکاران به تناسب اعمالشان و بها دادن به افراد، برحسب لیاقت و رفتارشان، روشی منطقی است که می توان در سیره پیشوایان ملاحظه کرد. اما یکسان برخورد کردن با نیکو کار و بدکار، انگیزه روانی افراد را در علم و عمل نیک از بین می برد؛ از این رو، حضرت علی  (علیه السلام) در نامه به فرزندش، به او خطاب می کند که:( ولا یکونن المحسن و المسیئ عندک، بمنزلة سواء)(3) «مبادا که نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشد».
 
پی‌‌نوشت:
1. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، ص ۳۳۰، به نقل از: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۳
2. محمدتقی مصباح یزدی، پند جاوید، نگارش علی زینتی، ج ۱، ص ۳۱۱.
3. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
 
منبع: برنامه درسی وتربیت اخلاقی، حمیدرضا کاظمی، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(قدس سره)، قم 1393