هم نشین مهربان

با خودش خیر و برکت آورد، از روز اولی که خدا خلقش کرد و هنوز از مادر متولد نشده بود، درون شکم مادر، سخن می گفت و تنهایی های مادرش خدیجه را رفع می کرد. پیامبر دید خدیجه با کسی سخن می گوید، پرسید: او کیست که هم نشین تو شده؟ خدیجه گفت: فرزندمان که هنوز متولد نشده. پیامبر فرمود: او دختری مبارک و پربرکت است، به اسم فاطمه.
 

 اسم آسمانی

اسمش را جبرئیل برای او آورد، از طرف خدا. یکی و دو تا هم اسم نداشت، دریایی از اسم بود، ده تا، بیست تا، سی تا، شاید هم بیش تر. تو بعضی از اسم ها را می دانی؛ مثل صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا، بتول و منصوره.
 

آشنا با سختی

فاطمه دو- سه ساله بود که همراه پدرش محمد و مادرش خدیجه، در دره ای به نام شعب ابی طالب محاصره شدند و به سختی افتادند؛ نه غذا داشتند و نه سقفی که سایه ی بالای سرشان باشد. این وضعیت تا سه سال ادامه یافت.
 

فقط علی برای اوست

مثل پنجه ی آفتاب بود یا مثل قرص قمر؛ زیبا و جذاب و بی همتا. معلوم است که همه طالب چنین دختری هستند. بزرگ تر که شد بزرگان مکه به خواستگاری اش آمدند؛ اما هیچ کدام شان شایسته ی همسری او نبودند. این طور که نمی شود، خلاصه فاطمه سلام الله علیها باید با مردی ازدواج کند دیگر. پس او کیست؟ یک نفر بیش تر نیست، او هم علی علیه السلام.
 

هم صحبت فرشتگان

فرشتگان از آسمان به زمین می آمدند و با او صحبت می کردند. آیا فرشته با هرکس صحبت می کند؟ خوش به سعادت مادر ابو ایوب انصاری که فاطمه سلام الله علیها پس از هجرت از مکه به مدینه، مهمان او شد. او هم میزبان فاطمه سلام الله علیها بود و هم میزبان فرشتگانی که برای زیارت روی ماه فاطمه سلام الله علیها می آمدند.
 

پیوند خدایی

فرشته ای بر پیامبر عزیزمان نازل شد و گفت: «من مأموریتی دارم. آمده ام بگویم خداوند دستور داده نور را به عقد نور درآوری.» پیامبر پرسید: «یعنی چه کسی را باید به عقد چه کسی درآورم؟» فرشته گفت: «فاطمه را به عقد علی.»

بچه ها! باور کنید این چیزها خیلی عجیب است. ما با این زندگی های زمینی ساده کجا و فاطمه سلام الله علیها با آن زندگی آسمانی و سپیدش کجا! جان مان به فدای او!
 

بهترین همسر

معلوم است وقتی می خواهی ازدواج کنی باید پول داشته باشی، خانه و ماشین و درآمد درست وحسابی داشته باشی و کلی چیزهای دیگر. همین طور الکی که نمی شود بروی خواستگاری؛ اما تمام این ها برای امام علی مهربان ما فرق داشت. او را خدا خواسته بود، خدا هم که بخواهد دیگر همه چیز حل است. تمام سرمایه ی علی علیه السلام شمشیرش بود و شترش و زرهش. شمشیرش را که لازم داشت، شترش هم وسیله ی امرار معاشش بود، فقط می ماند یک زره که از بس پرقدرت و شجاع بود و تمام جنگاوران از او می ترسیدند به کارش نمی آمد؛ پس همان را فروخت به چهارصد درهم و اسباب ازدواج با فاطمه سلام الله علیها عزیز و دوست داشتنی را فراهم آورد.

مبارک شان باشد این پیوند مبارک.
 

زندگی ساده اما صمیمی

جهیزیه ی فاطمه سلام الله علیها، یک سبو بود و یک سطل و یک قطیفه و یک زیرانداز و چند تکه وسیله ساده ی دیگر. به خدا قسم، ساده هم می شود زندگی کرد، حتماً که نباید قصر پادشاهی داشت! خانه ی شان هم ساده بود، فقط یک اتاق داشت؛ اما وسیع به اندازه ی بزرگی عشق شان. برای میهمانی عروسی هم، پیامبر یک قوچ فرستاده بود و به علی علیه السلام گفته بود: «هرکس را که می خواهی به این میهمانی دعوت کن.» علی علیه السلام هم تمام مردم مدینه را دعوت کرده بود. قربان شان بروم با این همه برکتی که دارند؛ تمام مردم مدینه آمدند و از آن غذا خوردند و ذره ای هم از آن غذا کم نشد، اصلاً انگار دیگ غذا وصل بود به حوض کوثر.
 

پیراهن سپید عروسی

فقرا می دانستند فاطمه سلام الله علیها چقدر دستش به خیر است، به همین دلیل، مدام می آمدند در خانه ی او و چیزی طلب می کردند. شب عروسی هم آمدند. فقیری آمد و در زد، عروس زیبای آن شب، در را باز کرد. فقیر گفت: «به من یک پیراهن کهنه بدهید.»

فکر می کنید فاطمه سلام الله علیها چه کار کرد؟ بله، او به خانه برگشت و پیراهن نو و زیبای عروسی اش را برداشت و برای آن فقیر برد، بدون این که ذره ای در دلش تردید داشته باشد. خب همین چیزها است که از فاطمه، فاطمه می سازد دیگر. او تاج سر دنیا و آخرت است.
 

کار در یک خانه ی بهشتی

از همان روز اول ازدواج شان، قرار شد کارهای بیرون از خانه به عهده ی علی علیه السلام باشد و کارهای خانه هم به عهده ی فاطمه سلام الله علیها. آن موقع ها مثل حالا نبود که رفاه زیاد باشد و کارها هم آسان. فاطمه سلام الله علیه سلام الله علیها هنگامی که خسته می شد، به سفارش پدرش تسبیحات فاطمه ی زهرا را می خواند. پدرش فرموده بود این ذکر از داشتنِ کنیز هم بهتر است.
 

رفت و آمد فرشتگان به خانه ی فاطمه سلام الله علیها

میمونه به دستور پیامبر عزیز، مأمور بود یک کیسه ی گندم به خانه ی فاطمه سلام الله علیها ببرد. وقتی رسید هرچه در زد کسی در را باز نکرد. نگران شد و از لای در، داخل را نگاه کرد. دید فاطمه سلام الله علیها گوشه ای آرام خوابیده است و دستاس هم دارد خودش برای خودش می چرخد و گندم ها را آرد می کند. میمونه از شدت تعجب شاخ درآورد. باعجله آمد و داستان را برای پیامبر تعریف کرد. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: «کارهای فاطمه زیاد است، در طول روز زیاد هم عبادت می کند، طبیعی است که خسته شود و خدا هم به او کمک کند. آن دستاس را فرشته ای می چرخانده تا فاطمه بتواند ساعتی استراحت کند.»

چقدر خوب است که ما به طور خاص عاشق چنین فاطمه ای هستیم.

نویسنده: مریم راهی
تصویرساز: فرناز منصوری