در گذشته، مسلمانان مفهوم جدایی دین و دولت را به مسخره گرفته بودند و می گفتند این نوعی علاج مسیحی برای بیماری مسیحی است و درباره ما یا جهان ما به کار نمی رود. بعدا، فکر می کنم برخی از مسلمانان این مفهوم را مورد ملاحظه مجدد قرار دادند و پذیرفتند که خودشان به بیماری مسیحی مبتلا شده اند و بنابراین، توصیه خواهد شد که علاج مسیحی را به کار گیرند.
 
در این روایت، جوامع غیرغربی که از طبقه بندی های غربی سکولاریسم حمایت نمی کنند به عنوان بچه هایی ترسیم شده اند که نمی پذیرند که مریض هستند و باید در آن حالت بمانند. از طرف دیگر، آنهایی که از جدایی دین و سیاست حمایت می کنند در معرض این اتهام قرار دارند که از ایده آل قدرتمند سکولار غربی تقلید می کنند که به موجب آن از سنت بومی فاصله می گیرند و به طور بالقوه به آن خیانت می کنند. این دو گانگی، مسیرهای بومی سکولاریسم را غیرمشروع می سازد زیرا آنها با خیانت به قدرت غرب و سنت بومی همراه هستند تا اینکه به عنوان بدیل هایی مشروع تلقی شوند. روابط متضاد بین سیاست سکولار اروپایی امریکایی و اسلام سیاسی، به گونه ای که دومی به عنوان تهدیدی نسبت به اولی پنداشته می شود، پیامد مستقیم این جهان بینی است.سیاست سکولاریسم، دقیقا فراتر از دیدگاه پیرامونی روش های تجربی و انتخاب عقلانی که بر جریان اصلی علوم سیاسی آمریکایی حاکم است، قرار می گیرد.هونیگ دو انگیزه سیاسی متعارض را توصیف می کند: نخست، تمایل به تصمیم گیری درباره امور پایان ناپذیر و دوم، اراده برای به چالش کشیدن نهاد ها و هویت های رسمی.» او از نظریه پردازان سیاسی که تعریف شان از سیاست را به امور قضایی، اداری با موضوعات اخلاقی و سیاسی، اجماع سازی، حفظ توافقات یا تثبیت جوامع و هویت ها محدود می کنند، انتقاد کرده و می گوید آنها به جای اینکه سیاست را نظریه پردازی کنند، آن را با چیز دیگری جایگزین می کنند.
 
دانشوران روابط بین الملل مانند دانشوران نظریه سیاسی، خواستار پایان دادن به اختلاف ها و رسیدن به اجماع، حداقل در خصوص دین و سیاست هستند. همان طور که مایکل بارنت می گوید: "بازیگران تلاش می کنند تا قدرت و مشروعیت لازم برای تحمیل دیدگاه رسمی خود از جهان را بدست آورند، زیرا چنین اقدامی به همان اندازه که نشان دهنده واقعیت اجتماعی است به ساختن آن نیز کمک می کند. برای اکثر دانشمندان سیاسی این دیدگاه، برداشتی سکولار از جهان و واقعیت اجتماعی سکولار است. اکثر ما، شاید به طور ناآگاهانه، شاید هم کمتر، در میان دو سنت سکولاریسمی که در این مقاله توصیف شده اند، فکر می کنیم، کار می کنیم، تلاش می کنیم و زندگی می کنیم. این قوانین، نهادها و حساسیت های سکولار با فراهم کردن مجموعه ای از پارامترها، نکات عمده، حتی نکاتی مناقشه آمیز که پیرامون آنها، گفتمان سیاسی شکل می گیرد" نه تنها واقعیت های اجتماعی را منعکس می کنند؛ بلکه آنها را می سازند. آنها اشکالی از نظم هستند که نتیجه گیری و اجماع درباره توافقات فرهنگی، سیاسی و قانونی حاکم بر رابطه بین مذهب و سیاست را ممکن می سازند. چنین به نظر می رسد که سکولاریسم "الگویی قدرتمند از حکمرانی سیاسی" است.
 
سیاست سکولاریسم، دقیقا فراتر از دیدگاه پیرامونی روش های تجربی و انتخاب عقلانی که بر جریان اصلی علوم سیاسی آمریکایی حاکم است، قرار می گیرد. با توجه به این ویژگی، ما تنها در سالهای اخیر شاهد این امر هستیم که از این نوع سیاست، تحلیلی منسجم در رشته علوم سیاسی ارائه بشود. در واقع، مجموعه ای از فرضیه ها هستند که توافقات سکولاریستی را حفظ کرده اند و آنها عبارتند از: سکولاریزاسیون به عنوان تازه ترین گام در برداشت دنیوی از اخلاقیات یهودی-مسیحی، سکولاریزاسیون به عنوان تکامل طبیعی به سوی اخلاقیات جهانی که بر نیاز به مهار متافیزیکی  فایق آمده است، سکولاریزاسیون به عنوان اثر جانبی و قابل ستایش دموکراسی سازی و نوسازی اقتصادی سیاسی، سکولاریزاسیون به عنوان جهانی شدن پیروزمندانه نظام دولت مدرن که در آن دین برای همیشه خصوصی شده است و غیره. گرچه این روایت ها و پروژه های قدرتمند، اغلب برای برتری جستن علیه یکدیگر با هم رقابت و برخی اوقات در مقابل هم قرار می گیرند، ولی آنها در راستای بهتر شدن یا بدتر شدن مدیریت تنوع مذهبی عمل می کنند، به منافع و هویت دولت معنا می بخشند، تصویری از نظم بین المللی معاصر را به عنوان نظم مدرن، سکولار و دموکراتیک فراهم می کنند، ادیان و بازیگران مذهبی خاصی را که برای مشارکت در سیاست - چه در داخل و چه فراتر از سطح دولت- مناسب هستند یا نامناسب، طبیعی جلوه می دهند.
 
این آشفتگی ها بین این اشکال سکولاریستی و سنت های مذهبی متعدد، واقعی یا خیالی، اظهارات بارنت را در این نوشته تایید می کند که عناصر سکولار و مذهبی در نظم بین الملل به همان شفافیتی که بسیاری از نظریه پردازان روابط بین الملل فرض کرده اند، از یکدیگر جدا نیستند. همان طور که برونو لاتور اظهار می کند: "کدام جهان است که ما را وادار می کند در زمان واحد، ماهیت اشیا، فنون، علوم، موجودات افسانه ای، ادیان کوچک و بزرگ، سیاست، قلمروهای قضایی، اقتصادها و عدم آگاهی ها را مد نظر قرار دهیم؟ البته، جهان خودمان.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳