دانشمندان به نحو کاملا درست و با موفقیت فراوان کوشیدند تا دانش خود را به جایی برسانند که به اندازه‌‌ی ریاضیات قطعی باشد. مدل پذیرفته شده‌ی مهبانگ نمونه‌ی بارز این مسئله است. تحقیق در شاخه های علم از فیزیک هسته‌ای گرفته تا فیزیک نجوم (اختر فیزیک)، از زیست شناسی مولکولی تا پزشکی، به قدری دقیق انجام شده است که بزرگ ترین امکان برای ایجاد قطعیت ریاضیاتی در علم به دست آمده است. به این ترتیب جهت گیری ریاضیاتی علم کاملا توجیه شده است چرا که در جهت استقلال و خودمختار بودن آن است. هیچ الهیدان و کشیشی نباید با ارجاع به قدرت‌های بالاتر خدا، کتاب مقدس، پاپ، کلیسا علم را زیر سؤال ببرد. در مواجهه‌ی با تلاش‌هایی که در راستای کنترل علم توسط قدرت‌های دینی صورت می گیرد و به نوعی است که در برخی مسائل منحصر به فرد هنوز هم تهدیدی پابرجا محسوب می شود، متمایز کردن گزاره های علمی ریاضیاتی از گزاره های فلسفی فراتجربی و گزاره های مربوط به الهیات اساسا امری توجیه شده و ضروری است.
 
این تمایز صرفا به نفع علم نیست، بلکه علم نیز به نفع این تمایز است. اگر مسائل علمی به درستی مطابق با روش و سبک علمی مورد بحث قرار داده میشوند، پس مسائل مربوط به علوم انسانی، یعنی مسائل مربوط به روان آدمی و جامعه، حقوق، سیاست، تاریخ، زیبایی شناسی، اخلاق و دین نیز همچنین باید با روش مشخص و سبکی مورد بحث قرار بگیرند که با موضوع آنها مطابقت داشته باشد. هنگامی که به نحو مشروع بر عدم وابستگی و استقلال علم تأکید می شود نباید مسائل مربوط به مبانی آن نادیده گرفته شود. منش فرضیه وار بودن قوانین علمی را نباید فراموش کرد و نتایج آن را نیز نباید مطلق انگاشت.
 
تاریخ اخیر فیزیک و ریاضیات نتایج تحسین برانگیز و نیز محدودیت های بنیادین این دو دانش را به ما نشان می دهد. این امر باید همچنین در علم بیولوژی که بر اساس فیزیک و ریاضیات است و مخصوصا نوربیولوژی مورد توجه قرار بگیرد.
 
- فیزیک از زمانی که نظریه ی کوانتم به وجود آمد با محدودیت های خود مواجه شد. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ از اصول عمده ی نظریه ی کوانتم است: به دلیل اینکه موقعیت و اندازه ی حرکت یک ذره به صورت همزمان قابل اندازه گیری نیست، اساسا وقایع مسلمی که در اتم اتفاق می افتد پیش از وقوع قابل محاسبه نیستند. عدم قطعیت تنها احتمال را جایز می داند.
 
- ریاضیات زمانی با محدودیت های بنیادینش روبرو شد که مباحثی بر سر بنیادهای آن در گرفت. طبق قضیهی ناتمامیت دوم گودل در ۱۹۳۰، برهانهای برساختی نمی توانند به نحوی قانع کننده و عمومی نوعی اندیشه ی ریاضی عاری از تناقض فراهم آورند.
 
تمام این مسائل به این معناست که در کنار احتمال‌های بزرگی که علم در بردارد، همچنین محدودیت های آن را نیز باید به خاطر داشته باشیم. محدودیتهائی وجود دارند که صلاحیت ریاضیات و فیزیک را پایان می دهند. به رغم اینکه اندیشه ی انسان نه تنها توسط دین بلکه گاهی اوقات توسط علم نیز تهدید به کنترل می شود، این موضوع نباید فراموش شود که هیچ ملاک علمی یا ریاضیاتی وجود ندارد که طبق آن بتوان گزاره های فراتجربی و فلسفی و الهیاتی را بی معنا و «شبه مسئله» جلوه داد. ریاضی وار بودن نمی تواند هدف علم باشد. با وقایع منحصر به فردی که در تاریخ اتفاق افتاده است نمی توان این امر را انجام شدنی دانست و این مسئله در فیزیولوژی و فلسفه با محدودیت مواجه شده است.واقعیت به خصوص «من» هستم. من می توانم برای خودم یک عین باشم همچنانکه ذهن هستم و دارای خودآگاهی هستم. واقعیت من هستم با روح و جسم، با سرشت و رفتار، با توانایی و ضعف، ارتفاع و عمق، با ساحت روشن و ساحت تاریک وجودم. به هر حال از سال ۱۹۸۰ به بعد تمرکز ریاضیات به بحث درباره مبانی آن معطوف شد و علنا نتوانست پاسخی قطعی به طرز نگاه عمل گراتر و مسائل واقعی که خودنمایی می کردند، بدهد. از اینجا به بعد کامپیوتر باب احتمالات غیر منتظره ای را باز می کند. اما من به هر دلیل می خواهم به مسائل کلی فلسفی برگردم که فی نفسه به واقعیت مربوط می شوند.
 

واقعیت مشکوک

در مقدمه گفتیم که منظور از واقعیت این است که هر امری واقعی است. بنابراین تمام آنچه که هست، همه ی هستی‌ها، کلیت وجود و به همین معنا خود وجود واقعیت دارد. اما آیا تعریف واقعیت همین است؟ خیر، نمی توان واقعیت را به نحو پیشینی تعریف کرد. کل، که شامل همه چیز است را نمی توان با تعریف معین و محدود کرد. به اختصار عرض می کنم که مقصود من از واقعیت، بحث دربارهی مسائل انتزاعی و بی فرجام نیست. این واقعیت به نحو پیشینی شفاف، بی چون و چرا و غیرقابل انکار نیست. بلکه نوعی از واقعیت است که در بسیاری از موارد متفکران دربارهی آن دچار تردید شده اند. چرا؟
 
واقعیت در وهله نخست جهان ماست. منشا همه ی چیزهایی که بررسی کرده ایم، کیهان، و تمام آنچه در زمان و مکان جهان را ساخته اند، عالم کبیر و عالم صغیر؛ ماده و ضد ماده، پروتونها و ضد پروتونها، ذرات بنیادین، میدان های انرژی و فضایی خمیده، کوتوله های سفید و غول های سرخ و سیاهچاله ها است. علاوه بر این واقعیت، جهان در بستر تاریخی آن است. تاریخی که پس از انفجار بزرگ آغاز شد و شامل ۱۳ میلیارد سال پس از انفجار بزرگ، پنج میلیارد سال پس از شکل گیری خورشید، 3.5میلیارد سال پس از ایجاد منشأ حیات و تنها حدود دویست هزار سال پس از پیدایش وجود انسان است. واقعیت عالمی است توأم با طبیعت و فرهنگ، توأم با تمام شگفتی‌ها و خطرهایش. واقعیت، «جهانی یکپارچه» نیست، بلکه جهانی واقعی است با تمام ظرافت و تردیدناپذیری اش، با تمام خطرهای جدی و بلایای طبیعی و فلاکت های واقعی و مصیبت های بی کرانش. جهانی است که در آن حیوانات و انسانها برای ادامه ی حیات در کشاکش اند. متولد می شوند و می میرند. می خورند و خورده می شوند.
 
در جهان واقعیت به ویژه آدمیان با تمام سطوح و طبقاتشان اند. تمام رنگ و نژادها، اقوام و ملل، فرد و جامعه، واقعیت خوشبختی و فلاکت نوع انسان است. وجود انسان به مثابه یک وجود طبیعی است. وجودی که موضوع مورد مطالعه ی علم پزشکی است و در عین حال موجودی آزاد است. موضوع علوم انسانی است که غالبا با دقت محاسبه شدنی نیست و به اندازه ی کافی برای خود معما است. آدمیان در برابر پیشرفت فراوان فن آوری و همچنین تخریب بی رویه ی محیط زیست، انفجار جمعیت، کمبود آب، ایدز و از این دست مسائل مسئول اند.
 
واقعیت به خصوص «من» هستم. من می توانم برای خودم یک عین باشم همچنانکه ذهن هستم و دارای خودآگاهی هستم. واقعیت من هستم با روح و جسم، با سرشت و رفتار، با توانایی و ضعف، ارتفاع و عمق، با ساحت روشن و ساحت تاریک وجودم. طبق نگرش علمی، من در معرض علیت مادی و زیستی هستم. علیتی که ظاهرا هیچ رخنه ای ندارد. اما در تجربه ی مسلمی که از خودم دارم (و بی شمار تجربه های دیگر که طبق آنها، ما توان تامل نقادانه داریم) تشخیص میدهم که من توانایی فهمیدن و تصمیم گیری دربارهی خودم را دارم و به نحو هدفمند می اندیشم و عمل می کنم. این امر به ما امکان می دهد که پاسخی قطعی تر به سؤالی بدهیم که در آغاز پرسیدم: «واقعیت چیست؟» واقعیت امری تک ساحتی و یک سویه نیست بلکه جنبه‌هایی مختلف و غنی دارد.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395