عرفان اسلامی (99) شقاوت و سعادت ابدی
عرفان اسلامی (99) شقاوت و سعادت ابدی
عرفان اسلامی (99) شقاوت و سعادت ابدی
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
شقاوت ابدى
زمانى كه عثمان كشته شد و از دار دنيا به عالم بقا منتقل گشت ، مردم با اميرالمؤمنين على عليهالسلام بيعت كردند .
مردى بود به نام حبيب بن منتجب كه از طرف عثمان فرماندار قسمتى از نواحى يمن بود ، امام عليهالسلام او را بر مقامش ابقا كرد و نامهاى به اين مضمون به او نوشت :
به نام خداوند بخشاينده مهربان
از بنده خدا اميرمؤمنان على بن ابىطالب به حبيب بن منتجب :
درود بر تو ، من خدايى را كه جز او خدايى نيست سپاس مىگويم و بر عبد و فرستادهاش محمد صلىاللهعليهوآله صلوات مىفرستم .
اى حبيب بن منتجب ! تو را بر كارى كه دارى ابقا مىكنم ، بر عمل و برنامهات پابرجا باش و سفارشم به تو اين است كه با رعيت به عدالت رفتار كن و اهل مرز و بومت را زير پوشش احسان بگير و بدان كه اگر كسى سرپرست ده مسلمان شود و عدالت را در ميان آنان رعايت نكند ، در قيامت در حالى كه دو دستش به گردنش بسته ، محشور مىشود و تنها راه نجات در اين مهلكه عدالت است ، چون نامهام به تو رسيد بر كسانى كه از اهل يمن مىپذيرند بخوان و از آنان براى من بيعت بگير ، اگر همانند بيعت رضوان با تو عمل شد ، بر فرمانداريت پابرجا باش ، ده نفر از عقلا و فصحا و افراد مورد اطمينان و آنان كه در فهم و شجاعت بهترين كمك مردمند و عارف به حق و عالم به دين و آگاه به نفع و ضرر و خوش رأىترين آنان است به سوى من گسيل كن ، بر تو و بر ايشان سلام .
نامه را بست و مهر كرد و به دست عربى داد تا به والى يمن برساند . او نامه را رساند ، حبيب نامه را گرفت و آن را بوسيد و بر چشم و سرش گذاشت ، آن گاه بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى حضرت حق و درود بر پيامبر و آلش گفت :
اى مردم ! عثمان از دار دنيا درگذشت ، مردم پس از او با عبد صالح ، امام ناصح ، برادر و خليفه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله كه از همه سزاوارتر به خلافت بود ، آن كسى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با او عقد اخوت بست ، آن مردى كه غم و رنج از چهره پيامبر صلىاللهعليهوآله دور كرد ، شوهر دخترش و وصيش و پدر دو سبطش اميرالمؤمنين على بن ابىطالب عليهالسلام بيعت كردند ، اكنون شما مردم يمن نسبت به اين بيعت چه مىگوييد و چه نظر داريد ؟
راوى مىگويد : صداى ناله مردم برخاست ، اشك شوق بر چشمشان دويد ، از شدت خوشحالى به صداى بلند گريه كردند و گفتند :
« سمعاً وطاعة وحباً وكرامة للّه ولرسوله ولاخى رسوله » ! !
مردم به عنوان على عليهالسلام با حبيب بيعت كردند ، پس از بيعت از آنان خواست طبق شرايط اميرالمؤمنين عليهالسلام ده نفر را انتخاب كنند ، شرايط اين چنين بود :
عاقل ، فصيح ، ثقه ، فهيم ، شجاع ، عارف باللّه ، عالم به دين ، آگاه به نفع و ضرر ، تيز رأى ، تا پس از انتخاب از يمن به مدينه روند و محضر مقدس مولاى عاشقان را جهت دستور گرفتن براى اوضاع يمن درك كنند .
انتخابات شروع شد ، از ميان تمام مردم صد نفر واجد شرايط انتخاب شدند ، از صد نفر هفتاد نفر ، از هفتاد نفر سى نفر ، از سى نفر ده نفر كه در ميان آن ده نفر يكى از چهرههاى شاخص عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود !
و او هم به عنوان سخنگوى هيئت ده نفره شناخته شد ، از يمن حركت كردند و در مدينه به حضور پيشواى پرهيزكاران رسيدند و بر او به خلافت و حكومت سلام كرده و تهنيت گفتند . حضرت جواب آنان را داد و به همه خوشآمد گفت ، آن گاه پسر مرادى از جاى برخاست و به عنوان سخنگوى هيئت چنين گفت :
سلام بر تو اى امام عدالت پيشه و چهره نورانى كامل و شير بيشه شجاعت و سخاوت ! و اى قهرمان نيرومند و اى سوار دريادل و اى كسى كه خداوند بزرگ او را بر تمام مردم برترى داده ! درود خدا بر تو و آل بزرگوارت ، به صدق و حقيقت شهادت مىدهم كه تو پيشواى تمام مؤمنانى و تو جانشين پيامبرى و خليفه پس از اويى و وارث علم رسول اسلامى ، خدا لعنت كند كسى كه حق تو را انكار كند و مقامت را منكر باشد ، چه نيكوست كه امروز امير مردم و پايه حيات و زندگى هستى ، عدلت در ميان مردم چون خورشيد مىدرخشد و فضل و عنايتت چون باران پى در پى بر مردم مىبارد ، ابر رحمت و رأفتت بر سر مردم سايه افكنده ، حبيب بن منتجب ما را به سوى تو فرستاده و ما از اين آمدن سخت خوشحاليم و اميد است در اين ديدار براى ما و تو مبارك باشد .
اميرالمؤمنين عليهالسلام پس از شنيدن اين سخنرانى و بيانات جالب و فصيح ، دو چشم بر پسر مرادى دوخت ، آن گاه نظرى به هيئت انداخت ، سپس به آنان خيلى نزديك شد و نامه فرماندار خود را از آنان گرفت و باز كرد و خواند و خوشحال شد ، آن گاه امر كرد به هريك از آن ده نفر يك حله يمانى و رداى عدنى عنايت شود و دستور داد آن ده نفر را با كمال محبت پذيرايى كنند ، وقتى هيئت از نزد امام برخاست ابن ملجم بلافاصله سه خط شعر عالى در مدح حضرت سرود كه مضمونش اين است :
تو بزرگوار و پاكيزه و صاحب بخششى و فرزند شيران نر در مرحله عالى و بلند شجاعتى ، اى وصى محمد ! خداوند تو را به واقعيتهاى مختص فرموده و فضل و مقام تو را در قرآن مجيدش ستوده ، زهرا عليهاالسلامآن بلند مرتبه عالى همت و دختر نبىّ گرامى را خداوند بزرگ جهت همسرى تو قرار داده .
سپس گفت : يا على ! آنچه از برنامههاى الهى و اجتماعى از ما مىخواهى بخواه ، تا ببينى كه چگونه اطاعت ما از تو باعث خوشحالى تو خواهد شد ، به خدا قسم در بين ما نيست مگر قهرمان پر قوت و با انديشه زرنگ و رزم جوى پيكارگر ، ما اين صفات را از آبا و اجداد خود به ارث برده و به فرزندان شايسته خويش به ارث دادهايم . امام در ميان آن هيئت ده نفره از سخنرانى او بسى خشنود شد و كلام او را در تمام زمينهها پسنديد ، سپس به او فرمود : نامت چيست ؟ گفت : نامم عبدالرحمن است . فرمود : فرزند كيستى ؟ گفت : پسر ملجم مرادى هستم . حضرت فرمود : تو مرادى هستى ؟ عرض كرد : آرى يا اميرالمؤمنين . امام فرمود : « إِنّا لِلّهِ وَإنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه الْعَلِيِّ الْعَظيم »[412] .
حضرت مرتب چهره او را نگريست و دست روى دست زد و كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد ، سپس فرمود : آه تو مرادى هستى ؟ عرضه داشت : آرى !![413] راستى چه اندازه عجيب است ، فردى از اهل يمن ، اينگونه نسبت به على عليهالسلام داراى معرفت باشد و از اين طريق تمام وسايل سعادت و هدايت در اختيارش باشد ، ولى در عاقبت كار نام نجس و كثيفش در ديوان اشقيا آن هم تحت عنوان اشقى الاشقيا ثبت شود و براى او شقاوت ابدى و ننگ هميشگى بماند !!
بلاهاى عجيب و غريبى كه هواى نفس بر سر انسان مىآورد ، قابل شمردن نيست ، چاه نفس چاهى است كه هركس در آن افتاد ، نجاتش مشكل يا غيرممكن شد .
هواى نفس وقتى بر انسان غلبه كند ، تمام حقايق را از انسان مىپوشاند و خودش به تنهايى يكهتاز ميدان حيات آدمى مىگردد !
عطار نيشابورى در كتاب «مفتاح الاراده» درباره نفس چه زيبا سروده :
نبايد بود از او غافل زمانى
اگر غافل شوى يابى زيانى
به صورت گرچه او بيگانه توست
به معنا در ميان خانه توست
چو خصم اندر ميان خانه باشد
از او غافل مگر ديوانه باشد
هزاران مكر و تلبيس آورد پيش
كه گرداند تو را از صورت خويش
مخالف باش و با او جنگ مىكن
به جنگش هر نفس آهنگ مىكن
مگر با توبه راه تو درآيد
مسلمان گردد و كارت برآيد
اگر از خواب غفلت گردد آگاه
بسا يارى كز او يابى درين راه
اگر از طبع تو ميلش بگردد
بسا منزل كه با تو در نوردد
سعادت ابدى
در داستان بهتانگيز و حيرتآور كربلا با وضوحى چون روز روشن اين دو نوع چهره را مىبينيم .
افرادى كه مرغ سعادت ابدى بر بالاى سرشان پرواز مىكرد و درهاى بهشت به روى آنان باز بود و بلكه در يك قدمى بهشت بودند ، ولى با سر به دركات جهنم درافتادند !
و افرادى كه باز شكارى و پر قدرت شقاوت براى ربودن آنان آماده بود ، ولى با نهيب عشق و ايمان و بيدارى و بصيرت از خطر آن جستند و براى ابد نامى پاك و جاويدان از خود باقى گذاشتند .
به اين داستان عبرتانگيز توجه كنيد :
حسين عليهالسلام پس از تنها شدن و از دست دادن بهترين ياران و عزيزانش يك تنه بر سپاه دشمن زد و جناح راست كوفيان را مورد حمله قرار داد و فرياد زد :
مرگ از زندگى ننگين بهتر است و ننگ از دوزخى شدن برتر ... چون شير ژيان مىغريد و شمشير مىزد .
سربازان دشمن چون مور و ملخ از پيش تيغش مىگريختند . ابن عمار مىگويد :
حسين عليهالسلام را ديدم وقتى كه يكه و تنها شده بود و كوفيان گردش را گرفته بودند ، چنان سخت بر جناح راست سپاه كوفه بتاخت كه همگى گريختند ، به خدا سوگند رنج كشيده و مصيبت چشيدهاى چون حسين عليهالسلام نديدم كه فرزندانش جلو رويش كشته شده باشند و يارانش همگى كشته شده باشند و اين قدر نيرومند و قوى قلب باشد !!
حسين عليهالسلام دگرباره حمله كرد و اين بار بر جناح چپ دشمن بتاخت ، در جنگ هم عدالت را پيشه ساخت ، دوباره به جناح راست حمله نكرد ، حضرتش رجز مىخواند و فرياد مىكرد :
من حسين هستم پسر على ، سوگند مىخورم كه راه خود را ادامه خواهم داد ، سپاه دشمن بر وى حمله كرد ، همه را با شمشير پراكنده گردانيد و گروهشان را تار و مار كرد و به جاى خود بازگشت و گفت : « لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ » .
حسين عليهالسلام كه تنها ماند ، ندا در داد : آيا كسى هست مرا يارى كند ؟
آيا كسى هست از حرم رسول خدا دفاع كند ؟
اين ندا ابوالحتوف و برادرش سعد را به خود آورد ، آن دو از فرقه خوارج و دشمن امام على عليهالسلام بودند كه با سپاه يزيد براى كشتن حسين عليهالسلام به كربلا آمده بودند .
با خود گفتند : شعار ما اين است : « لا حكم الا للّه و لا طاعة لمن عصى اللّه » ، اين حسين است پسر پيغمبر ، در قيامت اميد شفاعت جدش داريم ، چرا با او بجنگيم ؟
آيا شايسته است يكّه و تنها در برابر دشمنش قرار دهيم ، به حضور حسين عليهالسلام شرفياب شده اجازه جهاد گرفتند ، پس شمشير كشيده به جهاد پرداختند ، عدهاى را كشتند و عدهاى را زخمى كردند ، تا به شهادت رسيدند !!
آرى ، اين است سعادت ابدى كه گاهى در لحظات آخر عمر انسان نصيب فرزند آدم مىشود[414] .
در واقعهاى ديگر مىخوانيم :
مسعود تيمى از شيعيان به نام بود ، پسرش عبدالرحمن نيز ، پدر و پسر از شخصيتهاى برجسته كوفه بودند ، هر دو شجاع ، هر دو دلير و در جنگهاى مسلمانان از خود نامى به يادگار گذارده بودند ، خواستند به سوى حسين عليهالسلام شتابند راه را بسته يافتند ، نقشهاى طرح كرده و آن را خوب پياده كردند و خود را به حسين عليهالسلام رسانيدند ؛ ياران حسين عليهالسلام زيرك بودند و هشيار و مردم با ايمان چنين بوده و هستند .
خود را در زمره سپاه يزيد قرار دادند ، از كوفه با سپاه بيرون شدند ، به كربلا رسيدند و در برابر سپاه حسين عليهالسلام قرار گرفتند و منتظر فرصت بودند و غفلت همكاران را خواهان ، تا آن ساعت فرا رسيد و فرصت پيدا شد و آن سه روز قبل از شهادت بود ، فرصت را مغتنم شمرده به سوى حسين عليهالسلام دويدند و به خدمتش رسيدند .
فرصت را مغتنم شمردن از شايستگىهاى عالى انسانيت است ، بيشتر موفقيت كسان در اثر بهره بردارى از فرصت است ، بسيارى از شكستها در اثر غفلت از فرصت مىباشد .
وقتى كه پسر و پدر شرفياب شدند ، سلام كردند ، حسين عليهالسلام جواب داد ، اين سلام و جواب نشانه موفقيت در نقشه بود ، آمادگى خود را براى شهادت عرضه داشتند و در خدمت حسين عليهالسلام بماندند .
روز شهادت به جانبازى پرداختند ، آن دو در زمره مدافعان نخستين حمله سپاه يزيد قرار داشتند ، سخت كوشيدند ، پايدارى كردند ، تا شربت شهادت نوشيدند .
جابر بن حجاج تيمى نيز چنين كرد ، از كوفه به كربلا آمد ، در زمره سپاه يزيد قرار گرفت و به كوى شهادت رهسپار شد ، در ساعت فرصت خود را به حسين عليهالسلام رسانيد و در خدمتش بماند تا شهيد گرديد !!
از دو نفر ديگر بشنويد كه يكى نامش را در دفتر نيك بختان براى ابد ثبت كرد و ديگرى اسمش را با ننگى بزرگ در دفتر اشقيا در حالى كه هر دو برادر بودند آن هم از يك پدر و مادر !
يكى به نام عمرو و ديگرى به نام على ، پدرشان قرظه انصارى از ياران رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود و پس از وفات آن حضرت در زمره ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام شد و در ركاب على جهاد كرد و از طرف آن حضرت به فرمانفرمايى فارس منصوب گرديد ، هر دو برادر از كوفه به كربلا آمدند ، راه هر دو يكى بود ولى هدف آنها دو تا !!
عمرو به سوى حسين عليهالسلام آمد و على به سوى يزيد ! آن براى خدا گام برداشت و اين براى خرما !
عمرو ، تحت فرماندهى عباس قرار گرفت و على تحت فرماندهى عمر سعد ! آن بهشت را برگزيد و اين به دوزخ رفت !!
برادرى دوستى متقابل است ، از شدت دوستى دو تن كه بخواهند خبر دهند ، گويند : برادرند ، برادرها از يك ريشه و جدايىناپذير و هر كدام يار ديگرى است .
عرب به نژاد و تبار پاى بند است و تعصب نژادى در وى قوى است و برادرى در ميان عرب استحكامى بيشتر و نفوذى عميق تر دارد .
عمرو و على از اين قانون جدا بودند و تبصره استثنايى آن هستند ، هر دو برادر بودند ولى در دو صف قرار گرفتند ، صف حق و صف باطل .
قضيه كربلا نمونهاى از اجتماع بزرگ بشرى است و الگويى است از آزادى مذهب و راهنمايى است براى نشان دادن آنكه سعادت و شقاوت هركس در دست خود اوست تا كدام را بخواهد و ميلش به چه باشد و مذهب جبر باطل است .
عمرو به سپاه حسين عليهالسلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسيد ، در آغاز از طرف آن حضرت به مأموريت سياسى رفت و پيامبر حسين عليهالسلام به سوى عمرسعد بود و چند بار ميان دو لشكر كوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظيفه سياسى انجام مىداد .
روز شهادت اجازت گرفت و به ميدان شتافت و ساعتى بجنگيد ؛ پس به سوى حسين عليهالسلام بازگشت و خود را در برابر تيرها سپر حسين عليهالسلام قرار داد و نگذاشت تيرى به پيشواى شهيدان اصابت كند .
عمرو سراپا سپر حسين عليهالسلام بود ، سپر زنده ، سپر به پاى خود ايستاده ، سپر با اراده ، چهرهاش سپر بود ، دستش سپر بود ، تنش سپر بود ، جانش سپر بود ، تير مىخورد ولى شمشير نمىزد ، زخمى فراوان برداشت ، مقاومتش كه پايان يافت بر زمين افتاد و عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ! آيا من وفا كردم ؟!!
حسين عليهالسلام فرمود : آرى تو در بهشت پيش روى من خواهى بود ، سلام مرا به جدم رسول خدا صلىاللهعليهوآله برسان و بگوى من از پى تو خواهم آمد ، عمرو به زودى جان داد تا سلام حسين عليهالسلام و پيام حسين عليهالسلام را به نياى حسين عليهالسلام برساند .
اينجا نيز پيامبر حسين عليهالسلام بود ، پيامبرى كه رفت و برنگشت ، چقدر زود ترفيع درجه يافت ! و يكشبه ره صد ساله رفت ، نخست پيامبر حسين عليهالسلام به سوى عمر به سوى جهنم بود ، پس پيامبر حسين عليهالسلام به سوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله به سوى بهشت شد ، سرعت سيرى از سرعت نور بيشتر از آخرين نقطه بىنهايت به اولين نقطه بىنهايت !!
برادرش على از شهادت برادر آگاهى يافت ، به ميدان آمد و فرياد زد : حسين !
اى كذاب ! برادرم را گول زدى و كشتى !!
پاسخ حسين عليهالسلام چنين بود : من برادرت را گول نزدم ، خداى او را هدايت كرد و تو را گمراه ساخت .
على گفت : خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم و يا كشته شوم و سوى حسين عليهالسلام تاخت آورد ، يكى از ياران حسين عليهالسلام راه بر او گرفت و با نيزه به او حمله كرد و بر زمنيش انداخت كوفيان رسيدند و از مرگ نجاتش دادند و بردند و زخمش را درمان كردند.
آن برادر زخمى برداشت و اين برادر زخمى ، درمان آن برادر گونهاى بود و درمان اين برادر گونهاى ، صدها سال از هر دو مىگذرد . آن در خوشبختى به سر مىبرد ، خوشبختى ابدى و جاويدان ، اين در بدبختى به سر مىبرد بدبختى پايدار و هميشگى[415] .
هر دو برادر بودند ، و هر دو نام اسلام بر خود نهاده بودند ، هر دو كربلا آمده بودند ، هر دو با حسين عليهالسلام سخن گفته بودند ، ولى اين كجا و آن كجا ؟!
عقل و عشق و دين و معرفت و بينايى وقتى به هم درآميزند ، انسان را از حضيض عالم خاك تا آخرين مرحله عالم پاك مىبرند و وقتى حماقت بر انسان مسلط شود و بند هوا و هوس و لذتگرايى بر گردن جان بيفتد ، آدمى را از عالم پاك به آخرين مرحله دركات جهنم مىكشاند .
آرى ، چون ايمان و اسلام و عقل و عشق تمام هستى آدمى را مسخر كنند ، انسان براى ثبت نام خويش در دفتر سعدا به جهد و كوشش خواهد آمد .
در هر صورت به فرموده حضرت صادق عليهالسلام به هنگام ورود به مسجد فكر كن و دقت به خرج بده و انديشه نما و با بصيرت تام نظر كن كه نامت از كدام ديوان بيرون خواهد آمد ؟ از ديوان سعدا يا العياذ باللّه از ديوان اشقيا !!
بدون شك وقتى با توسن انديشه در ميدان حيات به حركت آمدى و در خود نيك نظر كردى به خود واقف شده و به نقص و عيب پى مىبرى ؛ در اين حال به خاطر تأمين سعادت دنيا و آخرتت به رفع عيب برخواهى خاست و به حسنات آراسته خواهى شد و بدين صورت از دفتر اشقيا درآمده و به ديوان اهل سعادت اسم و رسمت با عظمت ثبت خواهد شد .
... ادامه دارد.
پي نوشت :
[412] ـ بحار الأنوار : 43/260 ، باب 127 .
[413] ـ مكاتيب الائمه : 1/240 .
[414] ـ پيشواى شهيدان : 217 .
[415] ـ پيشواى شهيدان : 375 .
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}