من راضي نيستم
من راضي نيستم
من راضي نيستم
اکبر مجروح بود، بايد آب هويج مي خورد. آبميوه گيري نداشتيم. آن موقع کالاي برقي کم بود. خيلي کم و نوبتي مي دادند. رفتم مسجد، اسم نوشتم. مشکل را توضيح دادم تا خارج از نوبت بدهند. وقتي اکبر ماجرا را فهميد خيلي ناراحت شد. آن همه درد کشيده بود، ناراحت نشد اما وقتي موضوع آبميوه گيري را فهميد با غصه گفت: مادر اشتباه کردي، من براي خدا رفتم. براي آبميوه گيري که نرفتم. من راضي نيستم. من هم ديگر پي گير نشدم.
خاطره از مادر شهيد اکبر مظاهري
منبع:برگرفته از: مجله شاهد جوان شماره 8
/خ
خاطره از مادر شهيد اکبر مظاهري
منبع:برگرفته از: مجله شاهد جوان شماره 8
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}