من راضي نيستم

اکبر مجروح بود، بايد آب هويج مي خورد. آبميوه گيري نداشتيم. آن موقع کالاي برقي کم بود. خيلي کم و نوبتي مي دادند. رفتم مسجد، اسم نوشتم. مشکل را توضيح دادم تا خارج از نوبت بدهند. وقتي اکبر ماجرا را فهميد خيلي ناراحت شد. آن همه درد کشيده بود، ناراحت نشد اما وقتي موضوع آبميوه گيري را فهميد با غصه گفت: مادر اشتباه کردي، من براي خدا رفتم. براي آبميوه گيري که نرفتم. من راضي نيستم. من هم ديگر پي گير نشدم.
سه‌شنبه، 14 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من راضي نيستم
من راضي نيستم
من راضي نيستم






اکبر مجروح بود، بايد آب هويج مي خورد. آبميوه گيري نداشتيم. آن موقع کالاي برقي کم بود. خيلي کم و نوبتي مي دادند. رفتم مسجد، اسم نوشتم. مشکل را توضيح دادم تا خارج از نوبت بدهند. وقتي اکبر ماجرا را فهميد خيلي ناراحت شد. آن همه درد کشيده بود، ناراحت نشد اما وقتي موضوع آبميوه گيري را فهميد با غصه گفت: مادر اشتباه کردي، من براي خدا رفتم. براي آبميوه گيري که نرفتم. من راضي نيستم. من هم ديگر پي گير نشدم.
خاطره از مادر شهيد اکبر مظاهري
منبع:برگرفته از: مجله شاهد جوان شماره 8





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط