عوامل متعددی در تربیت و شکل گیری شخصیت کودکان دخالت دارد که یکی از عوامل، عامل وراثت است و در این قسمت به مهمترین عوامل محیطی می پردازیم:


الف. والدین

اثرگذاری والدین به دلیل جایگاه ممتاز، تعامل بیشتر و نخستین مربی مرتبطبا کودک، بیشتر از سایر عوامل اجتماعی است. اندیشمندان و کارشناسان علوم تربیتی و روان شناسی، با عبارت مختلف و در جاهای مختلف به نقش اساسی والدین و فضایی که در خانواده ایجاد می شود، در رشد اخلاقی و شخصیتی کودکان اشاره نموده اند.

کارل یونگ[1] یکی از روان شناسان غربی معتقد است: در مرحله کودکی، آنچه ممکن است شخصیت کودک خوانده شود چیزی نیست مگر انعکاس شخصیت و رفتارهای والدین او. پرواضح است که پس از آن، والدین نفوذ وتأثیر زیادتری بر شکل گیری شخصیت کودک اعمال می کنند؛ آنها می توانند باشیوه های رفتاری خود، نسبت به کودک، به رشد شخصیت او کمک کنند یامانع آن بشوند.[2] یعنی والدین در شکل گیری رفتارها و منش کودک دخالت زیادی دارند.

هورنای یکی دیگر از روان شناسان، رابطه اجتماعی موجود بین کودک ووالدین را عامل اصلی رشد شخصیت کودک می داند و از نیاز کودک به ایمنی (نیاز به امنیت و رهایی او از ترس) و نقش آن در تعیین بهنجار بودن رشدشخصیت، سخن به میان آورده و معتقد است: امنیت روانی کودک کاملًابستگی دارد به اینکه چگونه والدین با او برخورد کرده اند. اظهار نکردن محبت به کودک و فقدان فضای عاطفی، شیوه عمده ای است که والدین به وسیله آن، امنیت را تضعیف نموده و یا از آن جلوگیری می کنند.[3]

کوپر اسمیت[4] می گوید: در نتیجه تحقیقات به این نکته رسیدم که پسرانی که از عزت نفس[5] بالایی برخوردارند معمولًا دارای والدینی هستند که اعتماد به نفس و کرامت نفس، ثبات هیجانی و اتکای به خود از ویژگی های شخصیتی آنان به شمار می رود و در مسائل پرورش و تربیت فرزندان، بین آنان و فرزندانشان توافق کاملی مشاهده می شود.[6]

مطالعات کال دُوِل[7] و همکارانش نیز درباره شکل گیری هوش در جریان تأثیر محیط خانواده نشان داده که کودکان باهوش تر معمولًا کسانی هستند که درخانواده های صمیمی رشد کرده و از امکانات فرهنگی و تربیتی بیشتری برخوردارند.[8]

بسیاری از اندیشمندان روان شناسی به ویژه آقای آلبرت بندورا[9] اعتقاددارند بیشترین یادگیری ها و تأثیرپذیری های افراد انسانی، از طریق یادگیری مشاهده ای و دیدن الگوهای ارائه شده است. بر اساس نظریه ایشان هر چقدر الگوها از محبوبیت و جایگاه ارزشی ویژه ای برخوردار باشند، تأثیرگذاری بیشتری بر الگوگیرنده ها دارند. ایشان همچنین اعتقاد دارد والدین (پدر و مادر) به عنوان اولین الگو، بر شخصیت کودکان، اجتماعی شدن آنها، روش های تعامل با دیگران، نحوه برخورد با مشکلات زندگی و مسائل اخلاقی کودکان تأثیر جدی و اساسی دارند.[10]

لذا وقتی پدر و مادر به آموزه های اخلاقی و دینی التزام جدی داشته باشندو با فرزندان روابط عاطفی و اخلاقی محبت آمیز و مؤدبانه، دلسوزانه ودینمدارانه داشته باشند، بر فرزندان خود نیز اثر گذاشته و آنان را به سوی مسائل تربیتی سوق خواهند داد. علاوه بر اینها وقتی محیط خانواده، دوستانه، صادقانه، محبت آمیز و همراه با حس وظیفه شناسی و احترام بود، فضایی آرام و معنوی به وجود خواهد آمد و این فضا در آرامش روانی، شکوفایی استعدادها وهمچنین خلاقیت فرزندان مؤثر خواهد بود. زیرا یکی از شرایط عمده برای رشد عاطفی، ذهنی، فکری و روانی کودکان، محیط مناسب خانواده است که این فضا در خانواده هایی که ملتزم به حقوق متقابل و ارزش های اخلاقی و دینی هستند، به وجود می آید. این گونه خانواده ها بیشترین شباهت را به خانواده ای که در روان شناسی به خانواده مقتدر معروف است، دارد. خانواده مقتدر بهترین نوع خانواده ها و بهترین نوع تربیتی است.[11]

التزام همسران به وظایف اخلاقی متقابل علاوه بر تأثیرات ذکر شده درباره فرزندان، در ترقی معنوی و رشد معنوی و تربیتی یکدیگر نیز تأثیرگذار است. وقتی همسران در محیطی عاطفی، دوستانه و مملو از ارزش های اخلاقی، گذران عمر می کنند، آرام آرام و به صورت ناهوشیار بر کمالات و زیبایی های اخلاقی آنان افزوده خواهد شد. زیرا محیط سالم و پاکیزه (از نظر اخلاقی) درشخصیت و نوع کارکردهای افراد تأثیر می گذارد و همین طور افراد سالم وبهنجار متقابلًا در محیط و بهتر شدن آن اثر می گذارند و همین طور این سیرترقی ادامه دارد.

آلبرت بندورا، یکی از روان شناسان بزرگ غربی اعتقاد دارد که تعامل شخص، محیط و رفتار، جبر متقابل به وجود می آورد؛ یعنی وقتی فردی در محیطی زندگی می کند و رفتار خاصی انجام می دهد (خوب یا بد) آن رفتاردر محیط تأثیر گذاشته و محیط را تغییر می دهد و محیط تغییر یافته، دوباره بر فرد اثر گذاشته و رفتار او را به نوعی دیگر رقم می زند؛ حال اگر رفتار فردمطلوب و صحیح باشد، محیط به طرف اصلاح و پاکیزه تر شدن متمایل شده و محیط پاکیزه دوباره بر فرد اثر گذاشته و رفتار او بهتر از گذشته خواهد شد. این فرایند در رفتارهای ناهنجار نیز وجود دارد.

به عنوان مثال وقتی افراد سالم و مؤمن و بهنجاری در محله ای زندگی بکنند، آن محله تحت تأثیر این افراد قرار گرفته و فضای معنوی و خوبی پیدا خواهد کرد و این فضای معنوی در خود افراد نیز اثر گذاشته و رفتارشان از مرحله قبل بهتر خواهد شد.

( B )
یعنی رفتار(roivaheb)

( P )
یعنی شخص(nosrep)

( E )
یعنی محیط(tneMnorivnE).[12]

والدین، همچنین با کیفیت ارتباط و تعاملی که با مسایل عاطفی، پرخاشگری و استقلال فرزندان دارند می توانند در تقویت و تثبیت رشدجنسیتی و اخلاقی تأثیرگذار باشند. مثلًا در راستای رشد عاطفی دختران، ارتباط عاطفی بیشتری با آنها برقرار می کنند و یا نقش مردانه پسران راموجه دانسته و بعضاً تقویت می کنند. همچنین بستر و زمینه بیشتری برای استقلال پسران ایجاد می کنند[13]..


ب. همتایان

همتایان، یکی از منابع تأثیرگذار در شکل گیری شخصیت هستند. تحقیقات نشان داده اند، تأثیر همتایان در زمینه تأکید بر رفتار تربیتی، می تواند بسیار بیشتراز تأثیر والدین باشد. افراد همسن به دلیل تناسب سنی و فکری و روان شناختی، تأثیرات زیادی بر همتایان خود دارند و لذا باید تلاش کرد تا فرزندان باهمتایانی رابطه داشته باشند که مشکل اخلاقی و تربیتی ندارند.[14]


ج. مدرسه

ساعاتی که معمولًا کودکان در مدارس می گذارنند، بیشتر از اوقاتی است که با اعضای خانواده می گذرانند. در نتیجه، معلمان و مدارس، فرصت زیادی برای تأثیر گذاشتن بر فرزندان دارند. معلمان و سایر نیروهای آموزشی و خدماتی، در تحول ویژگی دانش آموزان دخیل هستند و هر کدام از آنها متناسب با کمیت و کیفیت ارتباطی که با دانش آموزان دارند، در آنها تأثیرگذارند.

برخی از محققان ادعا کرده اند که پسران در مقایسه با دختران، بازخوردمثبت تری از معلمان می گیرند و خلاقیت بیشتری از خودشان بروز می دهند.[15]


د. دوستان

انسان، موجودی اجتماعی است که عشق و علاقه به زندگی همراه با رفاقت و دوستی و انس با دیگران، یکی از نیازها و بایدهای شخصیت اوست. دوست شایسته، زمینه ساز پیشرفت و موفقیت است و از طریق مباحثه علمی و تبادل افکار و اندیشه ها، باعث بالندگی و پویایی انسان می گردد.

به دلیل جایگاه مهم و تأثیرگذار دوست در زندگی و شخصیت انسان و به دلیل اینکه صفات دوست به صورت ناخودآگاه به دوست و هم نشین سرایت می کند، باید با کسانی دوست شویم که از بیشترین خصوصیات مثبت برخوردار هستند.

حضرت علی علیه السلام در روایتی می فرمایند: «با انسان شرور و پست رفاقت نکن؛ زیراشخصیت و طبع تو از شرارت های او الگوگیری می کند، بدون آنکه خودت بفهمی».[16] همان طورکه صفات زشت و ناپسند در اثر هم نشینی به دیگران منتقل می شود، صفات پسندیده و زیبا نیز در اثر هم نشینی با دیگران، به فرد سرایت می کند.

سقراط، اندیشمند کم نظیر، می گوید: مردم هر کدام آرزویی دارند؛ یکی مال و ثروت می خواهد و دیگری افتخار مقام، ولی به عقیده من، یک دوست خوب از تمام این ها بهتر است.

دوست شایسته یکی از سرمایه های بزرگ زندگی و از عوامل خوش بختی وسعادت انسان محسوب می شود. ما نمی توانیم فرزندان را از داشتن دوست محروم کنیم بلکه باید زمینه ای ایجاد کنیم که با افراد صالح و مومن دوست شوند. زیرا دوست نقش زیادی در تحول سرنوشت انسان دارد.
 
گلی خوش بوی در حمّام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
 
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم؟
 
بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
                                                                          
ما نمی توانیم فرزندانمان را از داشتن دوست محروم کنیم بلکه بایدتلاش کنیم تا زمینه را برای برخورداری از دوستان خوب، برایشان مهیانماییم[17].


ه. رسانه ها

رسانه های جمعی از قبیل نرم افزارهای رایانه ای، کتاب ها و مجلات، تلویزیون و... تأثیرات جدی و قابل توجهی در شکل گیری ویژگی های اخلاقی و تربیتی فرزندان دارند و لذا باید در این زمینه نظارت جدی و برنامه ریزی اساسی داشت تا فرزندان دچار آسیب نشوند.


پی نوشت ها:
[1] .Karl Gung .
[2] . دوان شولتز، نظریه‏هاى شخصیت، ترجمة یحیى سیدمحمدى، ص 119.
[3] . همان، ص 170.
[4] .Cooper smith .
[5] .Self steem .
[6] . على مصباح و همکاران، روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، ج 2، ص 855.
[7] .Cal dwell .
[8] . على مصباح و همکاران، پیشین.
[9] .Albert Bandura .
[10] . على مصباح و همکاران، روان‏شناسى رشد، ج 2، ص 460.
[11] . منظور از خانواده مقتدر، خانواده‏اى است که کودکان را به شیوه‏اى که قاطع و اطمینان‏بخش است تربیت مى‏کنند؛ یعنى در این خانواده روابط والدین صمیمى بوده و هر فردى در جایگاه متناسب خود قرار دارد. در چنین خانواده‏اى فرزند به استقلال و آزادى فکرى تشویق مى‏شود در عین حال که نوعى محدودیت و کنترل نیز از سوى والدین، بر او اعمال مى‏گردد. در این خانواده اظهارنظر، صحبت با کودک و ارتباط کلامى وسیعى در تعاملات کودک با والدین و بین پدر و مادر وجود دارد. گرمى و صمیمیت، اساس برقرارى ارتباط است و هر کدام از افراد خانواده به شیوه‏اى منطقى و عقلانى و در چارچوب اختیاراتشان اظهارنظر مى‏کنند.
از ویژگى‏هاى این خانواده و این شیوه تربیتى این است که هر یک از اعضاى خانواده به تناسب امکان و توان خود، در تعیین و انتخاب اهداف شرکت دارند. اعضاى خانوادة مقتدر با همدیگر همکارى صمیمانه و جدى دارند. یکى دیگر از ویژگى‏هاى این خانواده، انظباط همراه با رفتار خودمختارانه است. والدین هرگاه کودک را از چیزى منع کنند یا از وى خواسته‏اى‏ویژه داشته باشند، مسئله را براى او به خوبى تبیین کرده و دلیل آن را نیز ارائه مى‏دهند. در این حال، اگر فرزندان در کارهاى خود کوتاهى کنند یا برخلاف آنچه وظیفه بوده، انجام دهند، مجازات مى‏شوند. از ویژگى‏هاى دیگر این خانواده این است که خانواده بر اساس مشورت و همفکرى و پیروى از عقل و مصلحت‏اندیشى اداره مى‏شود( البته تصمیم نهایى را والدین مى‏گیرند). یعنى بین والدین و فرزندان آزادى نسبى حاکم است و در محدوده‏اى از کارها به فرزندان اختیارات داده شده ولى تصمیم نهایى با والدین به‏ویژه پدر است. در این خانواده فرزندان به راحتى اظهار عقیده مى‏کنند و هنرها و مهارت‏هاى خود را بروز داده و از امنیت روانى برخوردارند.
به طور خلاصه مى‏توان گفت:
الف. تمام افراد خانواده محترم هستند و در نقش مناسب خود قرار دارند؛
ب. اعضاى خانواده صلاحیت و اجازه اظهارنظر درباره مسائل و مشکلات مربوط به خود را دارند؛
ج. روش عقلانى و عاطفى در تمام جنبه‏ها حاکم است؛
د. اساس زندگى بر همکارى و همدلى است؛
ه. پدر به عنوان ناظر و تصمیم گیرنده نهایى است؛
و. والدین براى تصمیمات خود با فرزندان مشورت کرده و آنان را توجیه مى‏کنند؛
جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: روان‏شناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، تألیف دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، تهران: سمت، 1375، ج 2، ص 870- 880.
[12] . بى‏آر، هِرِگِنهان، مقدمه‏اى بر نظریه‏هاى یادگیرى، ترجمه على‏اکبر سیف، ص 385.
[13] . Matlin Margaret W.) 8002( The Psychology of women. Belmont, CA: Wadsworth/ Thomson. Learning, PP 98- 09.
[14] . همان، ص 94.
[15] . همان، ص 97.
[16] . «لا تصحب الشَّریرَ، فانَّ طبعَکَ یَسْرُقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرّاً وانتَ لا تَعْلَم»،( ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 20، ص 272).
[17] . براى تفصیل بیشتر ر. ک: على احمد پناهى، جوانى فصل شکفتن، قم: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، 1388.

منبع: حوزه نت