سندرم شناختی- توجهی (CAS) توسط باورهای غلط درباره‌ی تفگر کنترل می شود. دو حیطه‌ی محتوایی متفاوت باورهای فراشناختی در این سبک پاسخ دهی دخیل هستند: (یک) باورهای فراشناختی مثبت و (دو) باورهای فراشناختی منفی. باورهای فراشناختی مثبت به سودمندی نگرانی نشخوار فکری، پایش تهدید و سایر راهبردهای مشابه مربوط می شوند. نمونه هایی از باورهای مثبت عبارتند از : «اگر نگران باشم آماده تر خواهم بود» «تمرکز بر خطر مرا ایمن نگه می دارد.» «باید همه چیز را به خاطر بسپارم، در آن صورت می فهمم که آیا سزاوار سرزنش هستم.»« اگر دلیل احساس خاص خودم را تجزیه و تحلیل نمایم، می توانم پاسخهایی پیدا کنم.» «من باید افکارم را کنترل کنم، در غیر این صورت ممکن است دست به کار بدی بزنم.»
 
در ظاهر ممکن است این باورها منطقی به نظر آیند. با این حال، برای نشان دادن ماهیت اشتباهی آنان، در زیر، این باورها همراه با برخی سؤالهای مفید که درمانگر فراشناختی برای قاب بندی مجدد آنها به کار می برد، دوباره مطرح شده اند: «اگر نگران باشم، در مقابل مسایل آماده تر خواهم بود.»
 
آیا حفظ آمادگی در برابر مسایل بدون نگرانی امکان پذیر است؟ آیا نگرانی درباره‌ی هر چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد، امکان پذیر است؟ آیا نگرانی به دیدگاه متعادلی درباره ی آینده منجر می شود یا به دیدگاه سوگیرانه؟ «تمرکز بر خطر مرا ایمن نگه می دارد.»
 
چگونه می فهمید که بر کدام خطر باید متمرکز شوید؟ آیا خطری که متوجهش هستید ممکن است شما را گرفتار سازد، با خطری که متوجه آن نیستید؟  آیا تمرکز بر خطر می تواند ایمنی شما را کاهش دهد، زیرا موجب می شود که چیزهای معمولی را فراموش کنید؟ «باید همه چیز را به خاطر بسپارم، در آن صورت می فهمم که آیا سزاوار سرزنش هستم.»رویکرد فراشناختی با بررسی ماهیت فراشناختها و سندرم شناختی- توجهی تحلیل نسبتا متفاوتی از این اختلال ارایه می کند. درمانگر از بیمار پرسید که چه میزان از وقت خود را صرف تفگر درباره ی چگونگی و چرایی احساس خود می کرد.آیا به خاطر سپردن همه چیز امکان پذیر است؟ از کجا می دانید که سرزنش کردن خودتان به شما کمک می کند تا احساس بهتری داشته باشید و پیشرفت کنید؟ آیا بدون سرزنش خود می توان پیشرفت کرد؟ اگر دلیل احساس خاص خود را تجزیه و تحلیل نمایم، می توانم پاسخهایی پیدا کنم.»
 
دومین حیطه‌ی محتوایی باورهای فراشناختی به اهمیت و معنای منفی رخدادهای شناختی درونی نظیر افکار و باورهای معمولی مربوط می شود. فرا باورهای منفی شامل دو زیر مجموعه‌ی گسترده هستند: (یک) باورهای مربوط به کنترل ناپذیری افکار و (دو) باورهای مربوط به خطر، اهمیت و معنای این افکار. این نوع فرا باورها به دلیل ناتوانی در کنترل افکار و رویدادها از یک طرف و نیز به دلیل این که به تفسیرهای منفی و تهدید آمیز از رویدادهای ذهنی منجر می شوند، موجب تداوم سندرم شناختی توجهی می شوند. هم چنین این باورها ممکن است به تجربه های هیجانی یا حالت های احساسی نیز سرایت کنند. نمونه هایی از این باورها عبارتند از :
 
«من کنترلی بر نگرانی و نشخوار فکری خود ندارم.» «نگرانی می تواند به بدنم صدمه بزند.»« پریشانی روانی می تواند موجب از دست دادن تعادل روانی من بشود.» «داشتن برخی افکار می تواند باعث وقوع اتفاقات بد بشود.» «افکارم می توانند مرا به فردی تبدیل کنند که نمی خواهم باشم.»« داشتن افکار غیر قابل کنترل نشانه ی دیوانگی است.» «اگر باور دارم که آدم بدی هستم، لابد بد هستم.» «احساس اضطراب بدان معنا است که خطری مرا تهدید می کند.» «فکر کردن دربارهی برخی چیزها موجب می شود که آنها تحقق یابند.»
 
به طور خلاصه، درمان فراشناختی (MCT) بر این اصل استوار است که اختلال روانشناختی به دلیل اثرات سبک تفگر یعنی سندرم شناختی- توجهی بر تجربه های هیجانی و دانش (باورها) تداوم می یابد. سندرم شناختی- توجهی به شیوه های خاص موجب تداوم برداشت منفی فرد از خود و ادراک تهدید می شود. سندرم شناختی- توجهی با فعال شدن باورهای فراشناختی منفی و مثبت مرتبط است. تفکیک سطح فراشناختی از سطح شناختی معمولی، بر این امر دلالت دارد که تجربهی رخدادهای درونی از قبیل افکار، باورها و هیجان ها می تواند به سبک شناختی یا فراشناختی صورت پذیرد. این امر طیف وسیعی از امکانات را برای درمان فراهم می سازد، بدین ترتیب که درمان باید بر تغییر سندرم شناختی- توجهی، تغییر باورهای فراشناختی و ایجاد شیوه های جایگزین تجربه کردن و مقابله با رویدادهای درونی متمرکز شود.
 
خانمی ۳۰ ساله، هنگامی که برای درمان فراشناختی معرفی شده بود به مدت بیش از دو سال افسردگی داشت. او تعریف می کرد که در بیشتر اوقات طی دو سال گذشته، از وقتی که برای یافتن کار جدید، محل زندگی خود را در مرکز شهر ترک کرده بود، احساس افسردگی و افکار خودکشی داشته است. او در طی جلسه ارزیابی می گفت که در طول هفته ی گذشته همیشه تنها بوده و دایما به این فکر می کرده که هیچ چیز عوض نخواهد شد و همین امر باعث می شد که در بیشتر مواقع احساس افسردگی، بی ارزشی و ناامیدی کند.
 
رویکرد فراشناختی با بررسی ماهیت فراشناختها و سندرم شناختی- توجهی تحلیل نسبتا متفاوتی از این اختلال ارایه می کند. درمانگر از بیمار پرسید که چه میزان از وقت خود را صرف تفگر درباره ی چگونگی و چرایی احساس خود می کرد. بیمار توضیح داد که دوره های طولانی از وقت خود را صرف این کار می کرد. تفگر او شامل زنجیره ای از افکار بود که در آن از خود می پرسید چرا این گونه هستم، آیا اوضاع تغییر خواهد کرد؟ این چه معنایی دارد؟ چرا نمی توانم بر مسایل فایق آیم؟ چرا دیگران خوشحال تر از من هستند؟ و آیا این وضع به پایان می رسد؟». سپس از بیمار سؤال شد که آیا این شیوه ی تفگر سودی برای او دارد و او پاسخ داد که برای ایجاد تغییر در وضعیت، لازم بود که درباره ی این که چه قدر اوضاع بد است، فکر نشخوار فکری کند و این که تجربه ی غمگینی می توانست انگیزه‌ی او را برای تغییر افزایش دهد. درمانگر از او پرسید که برای تجربه کردن غمگینی چه کاری انجام میداد، بیمار پاسخ داد که بر افکار و احساسات خود متمرکز می شد، به موسیقی غمگین گوش می داد و فعالیت های خود را کاهش می داد، تا زمان بیشتری برای فکر کردن داشته باشد.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390