مشکل، دوستی نیست. مشکل، بعضی دوستان هستند. همین تأکید واصراری که در سنین جوانی به برقراری چنین روابطی هست، نشان میدهد که ضمیر هر جوانی در تسخیر چنین ذهنیتی است. زنان و مردان، در جامعه، دانشگاه، اداره، کوچه و خیابان و در خانواده ها، با هم ارتباط دارند، همکاری می کنند، درد دل می کنند، ولی کم تر مسئله به وجود می آید و سؤال یا محدودیتی مطرح می شود. همین اصرار و عجله و شتابی که در جوانی شکل می گیرد، دیگران را به فکر وا می دارد، وگرنه در کودکی نیز این روابط وجود داشت، محدودیتی هم نبود. ریشه ها را به جای بیرون، در درون خود جست وجو کنید. پدر و مادر مثل هر بزرگسالی، به حرکت شتابان شما تردید دارند و احساس خطر می کنند. متأسفانه، این شتاب و آن محدودیت هستند که کار را بغرنج تر می کنند. رابطه دختر و پسر در جوانی، معمولا به علاقه و دلبستگی منجر می شود که با اهداف زندگی بزرگ سالانه شما در تعارض است، مثلا دلبسته کسی باشید و بخواهید با شخص دیگری ازدواج کنید یا این دل بستگی به بیش از یک نفر باشد. حد اعتدال این دوستی ها کجاست؟ وقتی دوستی و علاقه ای عمیق می شود، چگونه می توان آن را در حد معینی حفظ کرد؟
 
بین آنچه در سر دارید و آنچه در سینه می تپد، فاصله است. جوانها آن طور که فکر می کنند، به کسی علاقه‌مند نمی شوند و آنطورکه علاقه مند می شوند فکرش را هم نمی کنند. علاقه مندی و دوستی و روابط درست، خیال انگیز نیست. اگر بار روانی و فشارخیال در رابطه ای برخود رابطه ها غلبه داشت، و ذهن را به خود مشغول کرده، تنهایی ها را پر کند، باید نتیجه گرفت که این دوستی و دلبستگی، بیرون از حد اعتدال است. چنین روابط کش داری، شادابی و نشاط فرد را می گیرد و دل مشغولی و آشفتگی به بار می آورد.
 
ممکن است عشق و دلبستگی آگاهانه و اختیاری شکل نگیرد، اما تلاش برای رسیدن به فردی که او را دوست دارید، به طور قطع تابع مصلحت و صلاحدید است. تحلیل عشق، موضوع شورانگیزی است.
 
انسانها، خصوصا جوانها، عاشق کسی نمی شوند، همه ما عاشق خودمان هستیم. عاشق چیزهایی که می پنداریم زیباست. ما علاقه مند نیازهای خودمان هستیم. نیازهایی که می خواهیم به بی نیازی بدل شوند. ذهن، ابزاری است که در این مواقع بسیار به کار می آید. ما از آرزوها، آرمانها، هدفها و مقصودهای خود، ذهنیتی می سازیم و با بهره گیری از خیال، آن را خاطره انگیز میکنیم، و با این تصاویر و خیال ها زندگی میکنیم. با تصاویر کسانی که فکر میکنیم ما را دوست دارند یا ما عاشق آنها هستیم و در واقع دوستدار آن تصاویر ذهنی و خیال انگیزیم. ما از کسانی که به آنها عشق می ورزیم، چه میدانیم؟ اگر کمی بیندیشیم، چیزهایی را به آنها نسبت می دهیم که ساخته ذهن خودمان است. آنان، مصادیق ناقص و ناتمام این داستان هستند. فکر میکنید تفاوت شما با عاشق های دوروزه چیست؟ این تفاوت در شناخت شما از افراد است یا در تصوری که با آن زندگی می کنید؟ این تنها مشکل شما نیست. شاید به تعبیری، همه در این مرداب دست و پا می زنند.دختران و پسران ما هنوز نیاموخته اند، در صورت داشتن آزادی، در مقابل یک غیر همجنس چه رفتاری باید از خود نشان بدهند. معمولا وقتی به هم می رسند، یا داغ می شوند یا میگریزند و یا با شوخی و سبک سری وقت می گذارنند. شما جوان تر هستید و شتابان و پرحرارت و شورانگیزتر، و به همین دلیل، خطر آفرین و آشوبناک هستید. ولی کسانی که این دوره را پشت سر گذاشته اند و از تلاطم افتاده اند، شاید به شرایط خود خو گرفته اند. درک این نکته بس گرانقدر که ما با آرزوها و خیالهای خود زندگی میکنیم و عشق هایمان نیز در زمینه چنین آرزوهایی شکل می گیرد، فرصتی فراهم می آورد تا بین واقعیت و خیال فرق بگذاریم و واقعیت را متناسب با عشق خود بسازیم. در واقع، زندگی مشترک به معنای از نو ساخته شدن آدمها در کانون پرمحبت و سرشار از عاطفه خانواده است.
 
آیا جوانان واقعا می خواهند آزاد باشند؟ آیا تحمل آزادی را دارند؟ آیا اصلا آزادی آنطور که تصور می شود انسان را رها می کند، یا آزادی موجب محدودیت بیشتر می شود؟ ما آزادی را برای چه میخواهیم؟ آیا اگر همه آزاد باشیم، می توانیم باهم زندگی کنم؟ شاید مشکل جوانان عدم فهم درست آزادی است. شما جوانان می خواهید کاری کنید که نمی گذارند، یا شاید اگر بگذارند نیز نمی توانید به مقصود خود برسید. آنچه که ما به گردن دیگران می اندازیم، یا محدودیت است یا فکر میکنیم که محدودیت است. بزرگ ترها فکر می کنند اگر جلوی جوان را بگیرند مانع فساد و تباهی او شده اند. جوانان هم تصور می کنند که اگر از این موانع رها شوند به سعادت رسیده اند. اگر بزرگ ترها برای شما مانع نتراشند چه میشود؟ اگر شما آزاد باشید، چه خواهید کرد؟ شما با همین آزادی کم چه کرده اید که اگر زیاد باشد، از آن بهتر استفاده می کنید؟
 
دختران و پسران ما هنوز نیاموخته اند، در صورت داشتن آزادی، در مقابل یک غیر همجنس چه رفتاری باید از خود نشان بدهند. معمولا وقتی به هم می رسند، یا داغ می شوند یا میگریزند و یا با شوخی و سبک سری وقت می گذارنند. اگر جوانان آزاد باشند چه حرفی برای گفتن با هم دارند؟ چگونه می خواهند با هم سخن بگویند؟ بعضی می خواهند خوش باشند و شادی کنند، خوب بعد از آن چه؟ اگر هر کس آزاد باشد و هر کار که دلش خواست انجام بدهد، آن وقت شما هم دیگر نمی توانید خوش باشید و شادی کنید. چون دیگران هم در بهم ریختن شادی شما آزادند. گریز از آزادی بشر، پیامد تن دادن به چنین آزادیی بوده است! مگر آن که برای استفاده از آزادی، فکر کنیم، بیاموزیم و طریقه آزاد زیستن را فرا بگیریم. این آزادی، مثبت و تابع عقل است. آزادی مثبت تابع خواست و میل این و آن نیست. عقلایی است و عقل بشر است که مرز این روابط را تعیین میکند. تلاش برای آزادی باید همگام با تلاش برای یادگیری استفاده از آن باشد.
 
منبع: دخترانه، مهدی نیک خو، مؤسسه بوستان کتاب،چاپ اول،قم 1393