درمان شناختی- رفتاری میزان اعتقاد یا محتوای باور را تغییر می دهد، ولی به بیمار کمک نمی کند تا بفهمد که او چیزی فراتر و جدا از باورها و خاطراتش است. فاصله گرفتن از باور و نگریستن به آن به مثابه ی رویدادی در ذهن، به جای در نظر گرفتن آن به عنوان جوهره ی اصلی خود، با استفاده از تکنیکهایی مانند ذهن آگاهی گسلیده که در درمان فراشناختی به کار می رود، می تواند سودمند باشد. خانم مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری، معتقد بود که به دلیل تماس با مدفوع حیوان، آلوده شده است. او نگران بود که اگر دستانش را با مایع ضدعفونی کننده نشوید، بیمار خواهد شد و این بیماری به دختر جوان او نیز سرایت خواهد کرد. در درمان شناختی رفتاری، احتمالا از او خواسته می شود که با امتناع از شستن دست های خود با مایع ضدعفونی کننده، پیش بینی های خود را آزمایش کند و ببیند آیا او یا فرزندش بیمار می شود یا نه. این رویکرد، همانند رویارویی و جلوگیری از پاسخ، روش معقول و پذیرفته شده ای در درمان است. ولی باورهای فراشناختی ناکارآمد او همچنان ادامه خواهند یافت، چون درمان نه در سطح فراشناختی، بلکه فقط در سطح شناختی عمل می کند.
 
اگر خوش شانس باشیم، این درمان ممکن است به او کمک کند تا باورش درباره ی آلوده بودن خود را بیازماید. در اصل، ما باور مربوط به آلودگی را حذف می کنیم، همانطور که شستن دست، این باور را هرچند به طور موقتی، حذف می نماید. در درمان فراشناختی، هدف ما تغییر فراشناختها است نه افکار و باورهای سطح پایین مانند افکار مربوط به آلودگی. بنابراین، درمانگر کانون بحث در جلسه ی درمان را از بررسی آلودگی (سطح شناختی) تغییر می دهد و به بررسی باورهای فرد دربارهی اهمیت افکار دربارهی آلودگی سطح فراشناختی می پردازد. بیمار فقط یاد نمی گیرد که آلوده نیست، بلکه می آموزد که افکار او دربارهی مدفوع بی اهمیت هستند و نباید به شیوه ی خاصی بر روی آنها عمل کند. مرد ۳۷ ساله ای که در جریان سرقت ضربهی روانی دیده بود، دایما از سردرد، حملات اضطرابی و خاطرات مزاحم حادثه رنج می برد. اینکه افکار درست هستند یا خیر، واقعا مهم نیست، آنچه مهم است چگونگی تجربه ی آنها توسط ما و نحوهی واکنش ما به آنها است. عامل اصلی، ماهیت مدل فراشناختی خاصی است که ما از شناخت های خودمان داریم.وقتی از او دربارهی نحوهی مقابله با این علایم سؤال شد، پاسخ داد که از بیرون رفتن اجتناب می نماید، الکل مصرف می کند، دایما از خودش عیب جویی می کند و خود را برای مقابله با خطر احتمالی آماده نگه می دارد. او توضیح داد که بارها حادثه را مرور می کند و مدام به خودش می گوید که کاش در آن موقعیت طور دیگری عمل می کرد. درمانگر چگونه می تواند در سطح فراشناختی با این مورد کار کند؟
 
رویکرد درمان سنتی احتمالا شامل تجربه‌ی مجدد imaginal reliving رویداد آسیب زا به صورت تصوری و واقعیت آزمایی برخی باورهای تحریف شدهی بیمار دربارهی خود و ماهیت تهدید در جهان است. این روش نمونه ای از کار در سطح شناختی است، چون ماهیت خاطره شناخت و محتوای باورهای فرد دربارهی خود و جهان (شناخت) را تغییر می دهد. به شیوهی دیگر، درمانگر می تواند با بررسی شیوه ای که بیمار تفگر خود دربارهی رویداد آسیب زا را کنترل می کند (فراشناخت)، باور او دربارهی افکار مزاحم (فراشناخت) و نیز باور او دربارهی لزوم مقابله با رویداد با مرور مکرر آن از طریق نشخوار فکری و نگرانی (فراشناخت) در سطح فراشناختی عمل کند. در درمان فراشناختی (MCT)، زمانی که درمانگر و بیمار دربارهی ماهیت مشکلات بحث می کنند، درمانگر افکار و باورهای منفی بیمار دربارهی خود و جهان را، به عنوان علایم یا برانگیزاننده های مسأله در نظر می گیرد، زیرا مشکل واقعی به نحوهی تفسیر آشکار و ضمنی و مقابلهی بیمار با این رویدادهای شناختی، مربوط می شود. توجه به این مسأله، به درمانگران فراشناختی اجازه میدهد تا تعدیل های لازم برای متمرکز ساختن درمان در سطح فراشناختی ایجاد نمایند.
 
کار در سطح فراشناختی، کاری است که در آن از بیمار می خواهیم که از فکر یا باور خود فاصله بگیرد و آن را به عنوان یک رویداد درونی و نشانه ای که نیازمند پاسخ مفهومی یا تحلیلی نیست، در نظر بگیرد. برای انجام این کار، ما صرفا اعتبار آن فکر یا باور را ارزیابی نمی کنیم، بلکه سعی می کنیم یک مفهوم یا مدل ذهنی از ماهیت آن چیز، که یک رویداد ذهنی است، ایجاد نماییم و فراشناختهایی را که به سبک های خاص تفگر منجر می شوند که پیوسته از آنها حمایت می کنند، تغییر دهیم. در مقابل، واقعیت آزمایی یک فکر یا باور معمولی به منظور ارزیابی اعتبار آن، به تقویت مدل ذهنی خاصی که در آن برخی افکار حقیقت دارند، ولی افکار دیگر نه، منجر می شود. این وضعیت، این حقیقت را که افکار و باورها صرف نظر از اعتبارشان، تجارب ذهنی هستند که اطلاعاتی را منتقل می نمایند، کمرنگ می سازد. اینکه افکار درست هستند یا خیر، واقعا مهم نیست، آنچه مهم است چگونگی تجربه ی آنها توسط ما و نحوهی واکنش ما به آنها است. عامل اصلی، ماهیت مدل فراشناختی خاصی است که ما از شناخت های خودمان داریم.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390