یک مؤلفه‌ى مهم آموزش تکنیک توجه، تمرین مداوم این تکنیک از طریق تکالیف خانگی است. به طور معمول از بیماران خواسته می شود که روزی دو بار این تکنیک را تمرین کنند، ولی در عمل، اکثر بیماران فقط یک بار در روز این کار را انجام میدهند. تمرین باید برای حدود ۱۲ دقیقه برنامه ریزی شود و باید همان توالی و مراحل استفاده شده در جلسه‌ى آموزش دنبال شود.
 
برخی بیماران به تمرین تکنیک توجه می پردازند، اما به آن به عنوان مانعی در مقابل راهبرد نشخوار فکری / نگرانی ( که ترجیح شخصی آنها است) نگاه می کنند. بنابراین، انگیزه برای ادامه دادن به مؤلفه‌ی نگرانی سندرم شناختی- توجهی، همچنان باقی است. این حالت، به دو دلیل رخ می دهد. اول، ممکن است نگرانی یا نشخوار فکری همزمان با تمرین تکنیک توجه ادامه یابد، بنابراین، دوره های طولانی وجود دارد که در آنها به دلیل این که منابع فرد صرف اندیشناکی می شود، درگیری ذهنی فعالانه با صداها ندارد. دوم، شخص ممکن است تکنیک آموزش توجه را کاری طاقت فرسا بداند که باید به سرعت انجام شود تا بتواند دوباره به تمرکز بر تفگر دربارهی مسایل بپردازد.
 
در این شرایط، بررسی معایب نگرانی و نشخوار فکری و کمک به بیمار برای درک ناتوانی این راهبردها در حل مسایل او بسیار مهم است. سپس درمانگر باید راهبردهای به تعویق انداختن نگرانی و نشخوار فکری را در کنار تکنیک آموزش توجه ارایه نماید.

 بیمار ممکن است از تکنیک آموزش توجه به عنوان روشی برای اجتناب مستقیم از هیجان ها و احساس تهدید نادرست استفاده نماید. برخی بیماران از تکنیک آموزش توجه به عنوان نوعی توجه بر گردانی از هیجانها، وسیله ای برای کنترل اضطراب یا وحشت زدگی، یا به عنوان روشی برای سرکوب افکار وسواسی، استفادهی نا به جا می کنند. درمانگر باید این موارد را شناسایی کند و این اصل را که تکنیک آموزش توجه نباید به عنوان راهبرد مقابله ای به کار برده شود، تقویت کند. استفاده از استعاره در این موقعیت ها، برای انتقال این باور که تکنیک آموزش توجه وسیله ای برای « آموزش قابلیت ذهنی » عمومی است و نوعی اجتناب نمی باشد، بسیار مفید است.
 
استفاده از تکنیک آموزش توجه به عنوان یک نوع راهبرد مقابله ای مطلوب نیست، چون این روش را به نوعی اجتناب شناختی یا هیجانی مبدل می سازد و به دلیل این که ممکن است مانع پردازش هیجانی شده و باورهای منفی نادرست دربارهی خطر و پیامدهای افکار و احساسات را تداوم می بخشد، مشکل ساز است. از این گذشته، عدم وقوع فاجعهه (برای مثال، غش کردن در اثر اضطراب) ممکن است به غلط به استفاده از تکنیک توجه نسبت داده شود نه به این واقعیت که اضطراب باعث فاجعه نمی شود. در نتیجه ی این ساز و کار، بیشتر احتمال دارد که باورهای غلط تداوم یابند. بنابراین مهم است که درمانگر اثرات مخرب استفاده از تکنیک آموزش توجه به عنوان نوعی راهبرد مقابله‌ای را برای بیمار توضیح دهد.
 
جلسات بعدی باید با مرور تکلیف خانگی آغاز شود. مشکلات مرتبط با انجام تکلیف خانگی باید مورد بررسی قرار گرفته و رفع شود. سپس جلسات با تمرین تکنیک آموزش توجه با هدایت درمانگر ادامه پیدا می کند. درمانگر فرایندهای ناسازگار با اثر تکنیک آموزش توجه، مانند درگیر شدن در خود ارزیابی، نگرانی و نشخوار فکری و تلاش برای پایش و کنترل تجارب درونی را مورد بررسی قرار می دهد. ناسازگار بودن این فرایندها با اثرات آموزش تکنیک توجه باید مورد تأکید قرار گرفته و برجسته شود. از بیمار خواسته می شود که این فرایندها را متوقف کند.تکنیک آموزش توجه طی هشت جلسه ی درمان اجرا شد. در جلسه ی سوم، درمانگر تکنیک به تعویق انداختن نگرانی را معرفی نمود و به بیمار آموزش داد تا وارسی بدن خود را به طور کامل متوقف کند. برای مثال، درمانگر بر این اصل تأکید می کند که وارسی بدن و نگرانی، مانع کنترل و چالاکی ذهنی مؤثر می باشند، زیرا این فرایندها توجه را بر الگوهای پاسخ قدیمی و آشنا متمرکز می سازند که به جای کنترل توجه بر تهدید تأکید می نمایند.
 

نمونه ی موردی

در اختلال خود بیمار پنداری، مؤلفه های مفهومی سندرم شناختی-توجهی (CAS) به صورت نگرانی درباره ی علایم بدنی و نشخوار فکری در خصوص اهمیت و علل احتمالی آنها مشاهده می شود. پایش تهدید به صورت پیگردی ذهنی بدن جهت یافتن علایم و نشانه ها، وارسی جسمی قسمت های مختلف بدن (لمس کردن شکم)، بررسی فرایندهای بدنی و کارکردهای ذهنی (برای مثال، وارسی حافظه برای به خاطر سپردن اسامی) و جست وجوی اطلاعات دربارهی علایم صورت می پذیرد. رفتارهای مقابله ای ناسازگارانه مانند استراحت کردن بیش از اندازه، اجتناب از ورزش کردن، مصرف داروهای غیرضروری که کارکرد جسمی را تغییر میدهند، تلاش برای کنترل کار کرد فیزیولوژیکی خودکار (مانند تنفس) و اجتناب از اطلاعات پزشکی نیز به آسانی قابل شناسایی است.
 
مرد ۴۳ ساله مبتلا به خود بیمار پنداری و حملات وحشت زدگی، تحت درمان با استفاده از تکنیک آموزش توجه بود. بیمار طیف وسیعی از علایم بدون دلیل، نظیر درد در ناحیه ی شکم، درد در قفسه ی سینه، تپش قلب، گیجی و احساس غیر واقعی بودن (گسستگی) را گزارش مینمود. علایم اصلی او شامل احساس غیرواقعی بودن و درد در قفسه ی سینه بود. ارزیابی های جامع پزشکی چیز قابل توجهی را نشان نمی دادند، اما او نگران بود که مبادا آزمایش های پزشکی قادر به شناسایی مشکل پزشکی جدی نبوده اند.
 
درمانگر به او پیشنهاد کرد که تکنیک موسوم به آموزش توجه را امتحان کنند تا ببینند آیا این روش می تواند «پردازش متمرکز بر بدن، مفرط او را کاهش دهد. درمانگر توضیح داد که بیمار در مورد سلامتی خود مضطرب است و نسبت به بدن خود دل مشغولی پیدا کرده است. درمانگر اشاره نمود که اضطراب و دل مشغولی بیمار، نمونه ای از آگاهی جسمی تغییریافتهای است که می تواند لایه های دیگری از علایم را ایجاد نماید که قبل از ارزیابی پزشکی بیش تر، باید کنترل شود. درمانگر با طرح این سؤال از بیمار که وقتی بر بدن خود تمرکز می کند، چه تغییری در اضطراب او به وجود می آید، نقش این فرایندها را نشان داد (وقتی بر بدن خود متمرکز می شوید، آیا آگاهی شما از علایمتان کمتر می شود یا بیشتر؟). همچنین درمانگر به بررسی این موضوع پرداخت که وقتی بیمار به شدت دربارهی سلامتی خود نگران می شود، چه تغییراتی در علایمش ایجاد می شود. این وضعیت، برعکس بررسی تغییرات ایجاد شده در اضطراب بیمار، هنگامی که درگیر انجام یک تکلیف عملی می شد، بود. به دنبال این آزمایش، بحث سودمندی مطرح شد که به بیمار نشان داد وقتی متوجه میشود که برای مدتی بر علایم خود تمرکز نداشته است، بلافاصله به وارسی ذهنی بدن خود می پردازد. این اطلاعات در تأیید نقش آگاهی جسمی تغییر یافته بسیار مفید واقع شد.
 
درمانگر برای نشان دادن این که چگونه تغییرات ایجاد شده در آگاهی جسمانی در اثر توجه، می تواند بر ادراکات بعدی تأثیر گذارد، یک آزمایش آماده سازی انجام داد. از بیمار خواسته شد که بر حسهای نوک انگشتان خود تمرکز کند تا ببینید آیا احساس خاصی در آن ناحیه وجود دارد یا نه. بیمار به توصیف احساس خارش پرداخت. سپس درمانگر از او خواست در حالی که از حس های نوک انگشتان خود آگاه است، این احساس را به ذهنش راه ندهد. بیمار متوجه شد که نمی تواند از نوک انگشتان خود آگاه باشد و احساس خارش در آنها را از ذهنش دور کند. به این ترتیب درمانگر به بیمار کمک کرد تا متوجه شود که چگونه معطوف کردن توجه به بدن خود و متمرکز شدن بر حس ها، می تواند توجه را بر روی آنها متمرکز سازد و به این ترتیب آگاهی فرد را تغییر می دهد.
 
هم چنین از تکنیک آماده سازی دیگری نیز استفاده شد که در آن درمانگر نقش اهمیت شخصی دادن به مسایل در متمرکز شدن توجه بر روی آنها را نشان داد. از بیمار پرسیده شد که آیا پیش آمده که پس از خرید ماشینی متوجه رویدادی عجیب شده باشد. به نظر می رسد که تعداد بسیار زیادی از افراد همان مدل ماشین را سوار می شوند. این مشاهده برای نشان دادن این واقعیت که چگونه نسبت دادن اهمیت شخصی به رویدادهایی مانند ماشین - یا در مورد بیمار علایم باعث می شود که فرد تعداد بیشتری از آنها را مشاهده کند، حتی اگر در عمل تغییرات اندکی ایجاد شده باشد. در توضیح منطق تکنیک آموزش توجه، بر یادگیری به دست آوردن دوبارهی کنترل توجه، کاهش نگرانی و اهمیت نسبت داده شده به علایم، به گونه ای که آگاهی جسمی به حالت عادی برگردد، تأکید شد.
 
تکنیک آموزش توجه طی هشت جلسه ی درمان اجرا شد. در جلسه ی سوم، درمانگر تکنیک به تعویق انداختن نگرانی را معرفی نمود و به بیمار آموزش داد تا وارسی بدن خود را به طور کامل متوقف کند. برای این منظور از بیمار خواست که وارسی ضربان قلبش را متوقف کند و از وارسی ذهنی بدن خود که عادت به انجام مکرر آن در هر روز داشت، خودداری نماید.
 
در جلسه‌ی آخر، درمانگر به چالش با باورهای فراشناختی مثبت دربارهی اهمیت تمرکز بر علایم بدنی و نگرانی در مورد آنها پرداخت. در این مورد تکنیک آموزش توجه یک مؤلفه‌ی مهم درمان فراشناختی خود بیمار پنداری را تشکیل می داد.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390