آیا معنای صفات حق تعالی با صفات انسانی، اشتراک لفظی دارد یا معنوی ؟ برخی از متکلمان مسلمان، صفات مشترکه میان خدا و انسان را مشترک لفظی دانسته‌اند و گمان کرده اند که یکسان انگاری معنایی این صفات مستلزم ممکن دانستن خدا یا واجب دانستن مخلوق خواهد شد؛ غافل از این که صفات الهی و بشری می توانند مشترک معنوی با مصادیق شدید و ضعیف باشند. توماس آکویناس (۱۲۷۴ - ۱۲۲۴.م) از فیلسوفان قرون وسطی، در این بحث، به نظریه آنالوژی و تمثیل اعتقاد داشت. وی بر این نکته تصریح کرد که صفات و محمولاتی که به خداوند نسبت داده می شود؛ مانند: عادل، عالم و قادر، بر مخلوقات، نیز اطلاق می گردند؛ هم چنان که در آیات ۱۳ و ۱۴ باب سوم، سفر خروج کتاب تورات، خداوند به هستی متصف شده، مخلوقات نیز به این صفت انصاف می یابند. ولی این محمولات برای هر دو موضوع نمی توانند به صورت مشترک لفظی و مشترک معنوی به کار روند؛ زیرا از آن جهت که میان عدالت الهی و عدالت انسانی از باب نمونه - ارتباط و شباهتی وجود دارد، محمول عادل، مشترک لفظی نیست و به جهت تفاوت هایی که میان خدا و انسان متناهی وجود دارد، این محمول، مشترک معنوی هم نیست. به تعبیر ژیلسون، یک لفظ هنگامی به نحو اشتراک معنوی، محمول یک موضوع قرار می گیرد که به عنوان جنس، فصل و یا عرض بر آن موضوع حمل شود؛ اما هیچ یک از این محمولات (به همان معنا) بر خدا اطلاق نمی گردند. دلیل این استنباط را میتوان در ماهیت رابطه ای که بین دیگر موجودات و خدا حکم فرماست یافت. خدا عین هستی است؛ خدا هر آن چه هست، به اقتضای ذاتش است؛ در حالی که سایر موجودات، همگی هر آن چه هستند، از طریق بهره مندی از فیض الهی موجودند. همه کمالات را می توان اولا و بالذات به خدا اسناد داد و برای دیگر اشیاء فقط ثانیة و بالعرض می توان محمول قرار داد.
 
 از سوی دیگر نیز نمی توان به تباین و تفاوت کامل میان صفات خدا و مخلوقاتش قائل شد؛ به گونه ای که این صفات، تنها به صورت اشتراک لفظی به کار روند. این نظریه به تعبیر جیمزراس Ross James 1927م  انسان را از افتادن به ورطه تشبیه و تعطیل می رهاند. توماس آکویناس نظریه آنالوژی یعنی تمثیل و نفى اشتراک لفظی و معنوی صفات الهی را پس از پذیرفتن معناداری و اخباری بودن و ناظر به واقع بودن گزاره‌های دینی مطرح می کند. مطلب مهم و قابل توجه این که مفسران نظریه آکویناس در تفسیر آنالوژی، به دو دیدگاه آنالوژی در اوصاف (تمثیل اسنادی) و آنالوژی در نسبتها (تمثیل تناسبی) منشعب شدند. تمثیل اسنادی آن است که یک وصف نسبت به یک موضوع اصیل و نسبت به موضوع دیگر مجازی است؛ برای نمونه وقتی گفته می شود، خداوند عالم یا قادر است یا این که انسان عالم و قادر است، بدین معنا است که خداوند، علت علم و قدرت مخلوقات است؛ یعنی صفات عالم و قادر، مجاز به خدا استناد داده شده است. در این جا این اشکال پیش می آید که پس، چرا نمیتوانیم بگوییم، خدا جسم است و از آن، علیت خداوند نسبت به اجسام را اراده کنیم؟
 
 و اما در آنالوژی تناسبی، به مقایسه بین اوصاف الهی و اوصاف انسانی پرداخته نمی شود و تنها مقایسه میان دو نسبت برقرار می گردد. در باب صفات الهی و انسانی می گوییم که همان نسبتی که اوصاف الهی با ذات او دارند، همان را اوصاف انسانی با ذات انسان دارند. این تحلیل نیز هیچ معرفت تازه ای درباره صفات الهی برای مخاطبان به ارمغان می آورد. به نظر نگارنده، مشکل اساسی توماس این است که وی گمان کرده است که اگر اشتراک معنوی صفات الهی و بشری را بپذیرد، گرفتار تشبیه می گردد؛ و از وحدت معنایی، وحدت مصداقی را نتیجه گرفته است و به عبارت دقیق تر، میان مفهوم و مصداق خلط نموده است. چه بسیار مفاهیمی که معنای واحد داشته باشند؛ ولی از مصادیق متعدد و متفاوتی برخوردار باشند.
 
بر این اساس علمای منطق اسلامی، مشترک معنوی را به متواطی و مشکک منقسم ساخته اند. مشترک معنوی متواطی، عبارت است از مفهوم کلی که به یکسان بر مصداق هایش حمل می شود مانند: حمل انسان بر افرادش و مشترک معنوی مشکک، عبارت است از مفهوم کلی که بر افرادش به صورت شدت و ضعف حمل می گردد؛ مانند: حمل مفهوم نور بر مصادیقش که صورت شدت و ضعف است. صفات علم و قدرت نیز می توانند مشترک معنوی مشکک باشند و با وجود معنای یکسان از شدت و ضعف مصداقی برخوردار باشند. علم الهی، نامحدود، واجب الوجود و عین ذات حق تعالی، و علم انسان، محدود و ممکن الوجود خواهد بود.
 
براهین گوناگونی بر اثبات صفات الهی بیان شده که به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود. برای اثبات صفات کمالیه الهی می توان از دو طریق استفاده کرد. نخست، از طریق اثبات واجب الوجود بودن حق تعالی و این که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جمیع الجهات است؛ پس حق تعالی باید دارای همه کمالات وجودیه باشد و نقصی در آن راه پیدا نکند که در غیر این صورت، عدم بردار و ممکن الوجود میشود و با واجب الوجود جمع نمی شود. طریق دوم، برهان مبتنی بر کمالات ممکنات است که بر وجود کمالات حق تعالی، به نحو کامل تر دلالت دارد. توضیح این که: ۱. معلولات و مخلوقات الهی، دارای صفات کمالی مانند: علم، قدرت و حیات هستند؛ ۲. اصل سنخیت میان علت و معلول حکم می کند که صفات کمالی، باید به صورت کامل تر، در علت حقیقی، وجود داشته باشد؛ برای این که چگونه ممکن است علتی که فاقد کمالی است، آن را به معلول عطا کند.
 
 نتیجه. پس خداوند، به طور کامل تر، دارای صفات کمالیه است؛ زیرا علت هستی بخش، قوی تر و کامل تر از معلول است. ششم: یکی دیگر از مباحث صفات الهی بحث از نامحدود بودن آنها است. براهین متعددی بر نامحدود بودن صفات الهی بیان شده، از جمله آنها برهانی است که عبارت متجلد است از: ۱. خداوند، وجود نامحدودی دارد؛ زیرا واجب الوجود است و هیچ نیازی به غیر ندارد و از آن جهت که نیازمندی از محدودیت ناشی می شود، پس بی نیازی مطلق حق تعالی، نشانه نامحدود بودن اوست. ۲. صفات خداوند، عین ذات نامحدود او هستند. نتیجه: پس صفات خداوند، نامحدودند.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390