صفات فعلیه خداوند متعال
اشاعره، معتقدند که کلام خداوند از سنخ اصوات و حروف نیست؛ بلکه مفاهیم قدیم و قائم به ذات الهی اند که کلام نفسی نامیده می شود.
مقصود از کلام الهی، حروف و اصواتی است که به صورت خاصی، توسط قدرت الهی در برخی حقایق همچون درخت، وجود ملائکه و قلب پیامبر حادث می شوند. پس کلام از صفات ذاتی الهی یا قدیم و قائم به ذات الهی نیست؛ بلکه در زمره مخلوقات الهی است. تکلمی که در درخت ظاهر می شود یا از طریق ملائکه به صورت کتاب آسمانی در می آید، کلام الهی به شمار می آید.
اشاعره، معتقدند که کلام خداوند از سنخ اصوات و حروف نیست؛ بلکه مفاهیم قدیم و قائم به ذات الهی اند که کلام نفسی نامیده می شود. سخن گفتن با زبان از عوارض جسم است و از صفات سلبیه خداوند به شمار می آید؛ زیرا واجب تعالی از هر گونه امور جسمی و مادی، دور است. قدیم و قائم به ذات دانستن کلام نفسی نیز با توحید ذاتی خداوند متعال منافات دارد، مگر این که کلام نفسی را مرتبه ای از علم ذاتی الهی بدانیم که در آن صورت، عین ذات الهی است. حاصل سخن آن که: کلام به معنای خلقت اصوات در موجود امکانی توسط حق تعالی، از صفات فعلیه محسوب می شود.
شایان ذکر است کسانی که به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند، توان اثبات عقلانی صدق کلام الهی را دارند؛ ولی اگر همانند اشاعره، به این قاعده کلامی باور نداشته باشند، تنها از راه نقل دینی، می توان صدق کلام الهی را اثبات کرد. این روش نیز گرفتار دور صریح و بی واسطه ای است؛ زیرا به چه دلیل، کلام باری تعالی مبنی بر صدق کلامش، صادق است. اگر بخواهیم برای صدق کلام خداوند، به کلام خداوند تمسک کنیم؛ دور و توقف شیء بر خودش، لازم آید.
یکی از مهم ترین و پرجنجال ترین بحث های کلامی در صدر اسلام، مسئله عدل الهی بوده است. معنای عدل الهی این است که موجودات در نظام هستی، قابلیت ها و امکانات و استعدادهای مشخصی دارند. خداوند به لحاظ این که خیر و فیاضت على الاطلاق دارد، به هر موجودی اعطای کمال ممکن را مینماید و هر چیزی را در جای خویش قرار میدهد و هر حقی را به صاحبش عطا می کند؛ از این رو، عدل الهی در بستر تکوین و تشریع و دنیا و آخرت گسترده است. صفت عدل الهی، نزد همه متفکران اسلامی پذیرفته شده است، لکن در مبنا و دلیل آن، اختلاف نظر وجود دارد.
پس دو مطلب در عدل الهی مطرح است؛ یکی، مبنای عدل الهی در مکتب عدلیه و غیر عدلیه است؛ یعنی: حسن و قبح ذاتی و عقلی در مکتب عدلیه و حسن و قبح شرعی در مکتب غیر عدلیه و دوم، دلیل عقلی بر عدل الهی .
توضیح مطلب اول یعنی مبنای عدل الهی این است که گروهی به «عدلیه» معروف شدند و به حسن و قبح ذاتی و عقلی قائل بودند. این گروه که عبارت اند از: شیعه امامیه و معتزله از اهل سنت، بر این باورند که افعال، به لحاظ ذات یا صفتی خاص و یا به وجوه و اعتبارات، مشتمل بر حسن و قبح اند؛ برای مثال، عدالت، ذات، و نیکوکاری با وصف عدالت، و کتک زدن تیم به اعتبار ادب کردن، به حسن و نیکویی متصف می شوند؛ و این سن و قبح هایی که ذاتی افعال است، معیار و مقیاسی است که حق تعالی، بر اساس آنها، افعال و احکام تشریعی خود را صادر می کند؛ و این همان معنای عدالت است. ذاتی بودن حسن و قبح افعال به وسیله عقل و شرع کشف می گردند. پس عدلیه، بر حسن و قبح ذاتی در مقام ثبوت و واقع، و به محسن و قبح عقلی - شرعی در مقام اثبات و شناخت اعتقاد دارند. محسن و قبح ذاتی، یعنی هر فعلی ذات و با صرف نظر از فاعلش، دارای سن و قبح است. محسن و قبح عقلی - شرعی، یعنی عقل بشر می تواند کلیات و برخی از جزئیات مصادیق حسن و قبح را درک کند و بسیاری از جزئیات نیز به وسیله شرع درک می گردند.
اشاعره، در مقابل این رویکرد می گویند: هیچ معیار و مقیاسی، برای افعال الهی وجود ندارد و عدالت الهی به معنای انطباق افعال الهی بر قوانین عدل نیست؛ بلکه آنچه او انجام می دهد، عین عدل و عدالت است؛ پس فعل الهی ملاک و مقیاس است، نه این که قوانین حسن و قبح در افعال، مقیاس عدل الهی باشد. علاوه بر این که حسن و قبح در مقام واقع، شرعی است، در مقام اثبات و شناخت نیز شرعی است؛ یعنی بشر تنها از طریق کتاب های آسمانی می تواند مصادیق حسن و قبح افعال را درک کند و عقل در شناخت این حقایق ناتوان است. مطابق این دیدگاه، اگر خداوند متعال، مؤمنان و پیامبران را در آتش دوزخ و کافران و منافقان را در بهشت رضوان بیاندازد، کار قبیحی نکرده و نیکو خواهد بود. این بحث جدی سبب شده است تا این صفت به عنوان اصل مستقلی، در کتابهای کلامی مطرح گردد. حاصل سخن آن که، غیرعدلیه بر این باورند: «آنچه آن خسرو کند شیرین بود» و عدلیه می گویند: «آنچه را شیرین بود خسرو کند.»
عدلیه، برای اثبات مدعای خود به دلایل متعددی تمسک جسته اند. یکی از مهم ترین دلایل آنان این است که اگر حسن و قبح ذاتی و عقلی پذیرفته نشود، حسن و قبح شرعی نیز ثابت نمی گردد؛ زیرا در این صورت، علم به محسن اوامر و قبح نواهی الهی، متوقف بر قبح کذب است؛ یعنی اگر حسن و قبح، شرعی نه ذاتی باشد، پس هرگاه فعلی، متعلق امر الهی قرار گرفت، حسن می گردد و اگر متعلق نهی الهی واقع شد، قبیح میشود و قبل از امر و نهی الهی، هیچ حسن و قبحی نخواهد داشت. حال سؤال می کنیم، آیا این امر و نهی صادر شده از خداوند صادق اند یا کاذب؟ اگر در جواب گفته شود: صادق است، زیرا صدور کذب از خداوند قبیح است، در مقابل اشکال می کنیم، چرا قبیح است و چرا صدور کذب از خداوند محال است؟ آیا بدین جهت است که قبح دروغ، ذاتی است یا اینکه چون خداوند متعال در قرآن به قبیح بودن دروغ حکم داده است؟ فرض اول به حسن و قبح ذاتی افعال منتهی می شود و فرض دوم، مستلزم دور و تسلسل است؛ زیرا همین سؤال درباره این آیات نیز مطرح می شود؛ پس اشاعره به ناچار باید قبح دروغ را ذاتی و عقلی بدانند. اگر اشکال شود که حسن و قبح الهی، انشایی است نه اخباری و انشائات همانند گزارههای اخباری، قابلیت صدق و کذب را ندارد؛ در جواب می گوییم: خبر دادن از گزارههای انشایی، قابل صدق و کذب اند؛ زیرا جملات انشایی و اخباری فراوانی در قرآن وجود دارد که صدق آنها، توسط صدق خبر دادن از آنها، تحقق پذیر است.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}