بیان و اثبات صفات سلبیه یا جلالیه الهی، مانند: جسمیت، ترکب، رؤیت، مکان دار و زمان دار بودن، نیازمندی، تغییر و دگرگونی و ..دارد تا بی نیازی خداوند را ثابت می کند؛ زیرا واجب الوجود، موجودی است که در تحقق و کمالات خود، به غیر نیازمند نیست و وجود، عین ذات اوست. این طریق، جسمیت را نیز از خداوند نفی می کند؛ زیرا هر جسمی ممکن الوجود و نیازمند به غیر است؛ و اگر جسمیت از خداوند سلب شود، رؤیت و دیدن خداوند با چشم سر انسان‌ها نیز از او نفی خواهد شد. مسلمانان در باب رؤیت الهی، سه دیدگاه دارند:
 
 1- دیدگاه علمای شیعه، نخستین نظریه ای است که رؤیت خداوند در دنیا و آخرت با چشم سر را محال می دانند، گرچه با چشم دل و علم حضوری می توان او را یافت.
 
۲- دیدگاه دوم، نظر مجسمه اند که به جسمیت خداوند اعتقاد ورزیدند و به تبع، رؤیت او را نیز پذیرفتند.
 
٣- سومین دیدگاه، از آن اشاعره، یکی از فرقه های رایج اهل سنت است که با وجود این که خداوند را مجرد از جسم و ماده دانسته اند، رؤیتش را در آخرت ممکن و تحقق پذیر شمرده اند؛ و معتقدند که مؤمنان در آخرت با چشم مادی به خداوند نظر می کنند و در این دیدن به جهت و مکان نیازی نیست. با اندکی تأمل، دو دیدگاه اخیر باطل می شود؛ زیرا خداوند جسم نیست؛ همچنین رؤیت مادی، بدون شک، به جهت و مکان و جسمیت مرئی، نیازمند است و این اوصاف با ذات اقدس الله سازگاری ندارد. آیات دال بر نفی رؤیت بصری الهی عبارت اند از: «لا تدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر»( انعام:103 «چشمها او را درک نمی کنند و او همه چشم ها را درک می کند؛ او لطیف و آگاه است.») «وقال الذین لا یرجون لقاءنا لولا أنزل علینا الملائکة أو نری ربنا لقد استکبروا فی أنفسهم وعتوا عتوا کبیرا(فرقان: ۲۱. «و آنان که به لقای ما امید ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند، یا پروردگارمان را نمی بینیم؟ آنها در باره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند.») «ولما جاء موسى لمیقاتنا وکلمه ربه قال رب أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی ولکن انظر إلى الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترانی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا وخر موسى صعقا لما أفاق قال سبحانک تبت إلیک وأنا أول المؤمنین»( اعراف: ۱۶۳. «و هنگامی که موسی (علیه السلام) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم، گفت: هرگز مرا نخواهی دید؛ ولی به کوه بنگر اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید؛ اما هنگامی که پروردگارش جلوه به کوه کرد، آن را ریز ریز ساخت؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد؛ موقعی که به هوش آمد، عرض کرد: خداوندا منزهی تو، به سوی تو باز گشتم و من از نخستین مؤمنانم.» ): این آیات، نه تنها بر نفی رؤیت بصری خداوند دلالت می کنند، بلکه معتقدان و طالبان آن را سرزنش می کند، گرچه پیامبر باشد؛ البته حضرت موسی به اصرار فراوان بنی اسرائیل، آنها را به کوه  طور برد، تا جواب خواسته خود را از خداوند بگیرند، تا این که به رویدادهای عجیبی برخورد کردند. این مطلب از آیه ۵۵ سوره بقره نیز به دست می آید که خداوند می فرماید: «به یاد آورید هنگامی را که شما به موسی گفتید: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم و در این حال صاعقه شما را گرفت، در حالی که نگاه می کردید.» و از این جمله موسی (علیه السلام) در آیه ۱۴۳ سوره اعراف که فرمود: «سبحانک تبت إلیک وأنا أول المؤمنین» به دست می آید که موسی (علیه السلام)، از اول به سخنان حق تعالی ایمان داشته و فقط به اصرار و زور بنی اسرائیل این مطلب را از خداوند خواسته است. قائلان به رؤیت الهی، به آیاتی از قرآن، که عموما جزء آیات متشابه می باشند، تمسک جستند، مثل آیه: «وجوه یومئذ ناضرة إلى ربها ناظرة» باید توجه داشت که کلمه ناظره از ماده نظر گرفته شده است و به دو معنا به کار میرود: ۱. نگاه کردن؛ ۲. انتظار کشیدن؛ پس با این اختلاف معنایی، باید این آیه را به کمک آیه لاتدرک الابصار تفسیر و ترجمه کرد و معنای نگاه کردن را از آن نفی نمود. دومین آیه، که در مدعای رؤیت مورد استفاده قرار گرفته، این آیه شریفه است: «کلا إنهم عن ربهم یومیذ لمحجوبون»( مطففین: ۱۵. «چنین نیست که آنها گمان می کنند؛ در قیامت از پروردگارشان محجویند.» )؛ از این آیه نتیجه گرفته اند که آنها در قیامت خداوند را می بینند؛ در حالی که، نفى حجب هیچ گاه به معنای رؤیت بصری نیست. آیات دیگری در قرآن کریم، محل داشتن را از خداوند نفی کرده اند؛ زیرا محل داشتن، لازمه جسمانیت است و نفی جسمیت، مستلزم نفی لوازم آن است؛ پس حق تعالی زمان و مکان ندارد. آیات مربوط به این بحث عبارت اند از: «ولله المشرق والمغرب فأینما تولوا فثم وجه الله إن الله واسع علیم»: «وهو معکم أین ما کنتم والله بما تعملون بصیر؛ وقتی خداوند با همه باشد و به تعبیر آیه ۱۶ سوره «ق» از رگ گردن یا قلب انسان به او نزدیک تر است، یا این که او در همه جا با شماست، معلوم است که حضور او به معنای احاطه وجودی- نه حضور مکانی است؛ زیرا علت هستی بخش، به معلول خود احاطه و سیطره و تسلط دارد.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390