نظام احسن به معنای نفی نقص ذاتی از ممکنات نیست، که نقص ذاتی از ممکنات، انفکاک ناپذیر است. نظام احسن و اکمل عالم، بدین معناست که بهتر و کامل تر از این نظام ممکنات، تحقق پذیر نبوده است؛ برای این که خدای سبحان، فیاض است و باید همه مراتب هستی را بیافریند. عادل است، پس هر چیزی را باید در جای خودش قرار دهد. حکیم است، پس هدفمند آفریده است. بیشتر متکلمان شیعه بر همین عقیده اند که اراده الهی عبارت از علم خداوند متعال، به صلاح نهفته در امور است. حکمای الهی نیز بر این معنا تصریح کرده و گفته اند که اراده حق تعالی، عین علم او به نظام احسن است و این علم، منشأ آفرینش جهان به شمار می رود. شیخ طوسی گفته است:« معنای مرید بودن حق تعالی آن است که هرگاه کاری را مصلحت بداند، انجامش میدهد؛ چنان که اشیای عالم را به تدریج و آن گاه که مصلحت دانسته، آفریده است.» شیخ مفید می گوید:
 
متعلق اراده الهی، کارهای خدا و بندگان است. اراده خدا، علم او به نظام احسن یا مصلحت نهفته در کارها است؛ علمی که سبب آفرینش پدیده ها و انجام کارها در زمان های معین می شود. وصف ذات حق به اراده از لی، همانا وصف ذات او به علم ازلی است. وقتی اراده حق به کارهای انسان تعلق می گیرد، مراد آن است که خداوند، انسان را به انجام آزادانه کارها فرمان میدهد.» فاعل بالعنایه در فلسفه، فاعلی است که فعلش، تابع علمش باشد و علم او به خیر مطلق، بدون انگیزه زائد بر ذات فاعل، در صدور فعل از فاعل کفایت کند و فعل او، مجرد علم او به نظام احسن باشد و به عبارت دیگر، منشأ فاعلیت الهی، علمش به خیر مطلق و نظام احسن وجود باشد و علمش به نظام وجود، عین وجود باشد.
 
استاد مطهری بر این باور است که صفت عدل و حکمت، دو صفت مهم در باب افعال الهی است. منظور از عادل بودن خدا، این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمی گذارد و به هر کس، هر چه را استحقاق دارد، میدهد، و منظور از حکیم بودن او، این است که نظام آفرینش، نظام احسن و اصلح، یعنی نیکوترین نظام ممکن است.
 
جهان، از نظر جهان بینی توحیدی اسلامی، یک آفریده است و با عنایت و مشیت الهی نگه داری می شود و اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته بشود، نیست و نابود می گردد. جهان، به باطل و بازی و عبث آفریده نشده است، هدفهای حکیمانه، در خلقت جهان و انسان در کار است، هیچ چیزی نابه جا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اکمل است و جهان به عدل و به حق برپاست. نظام عالم، بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مقدمه و سبب مخصوص خودش، باید جستجو کرد. از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود، آن را باید انتظار داشت. قضا و قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می آورد. قضا و تقدیر الهی یک شیء، عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست.
 
یکی دیگر از مسائل مهم خداشناسی در علم کلام، بحث فلسفه آفرینش است و این که آیا خداوند سبحان در افعال خویش، هدف دار است یا خیر؟ هدف، غرض و یا غایت عبارت است از فایده مترتب بر عمل، و از نظر فلسفی، علت غایی عبارت از علم و اراده نسبت به فایده و کمال مترتب بر عمل است. گفتنی است که اولا، کارهای ارادی و اختیاری، دارای علت غایی و غایت اند؛ یعنی هم فاعل نسبت به فایده و کمال مترتب بر عمل، علم و اراده دارد و هم آن عمل در مقام تحقق، مشتمل بر غایت و فایده است؛ خواه این غایت و فایده، همان غرضی باشد که در نیت فاعل وجود داشته است یا چیز دیگری باشد و اعم از این که آن فایده و هدف در نیت فاعل، عقل پسند باشد یا عوام پسند. ثانیا، گرچه اهداف از نظر طولی به اهداف ابتدایی، متوسط و نهایی تقسیم می شود، ولی در حقیقت، هدف نهایی، امر واحدی است و امور دیگر، به عنوان زمینه ساز یا لوازم هدف نهایی مطرح می شوند برای مثال، اگر هدف یک طلبه در تحصیل علم، اجتهاد باشد، بدون شک طی کردن امور مقدماتی، مانند گذراندن سطوح اول تا چهارم طلبگی، ضرورت دارد؛ در این صورت، اجتهاد به عنوان هدف نهایی و سطوح و دوره های گوناگون، به عنوان زمینه های تحقق هدف نهایی مطرح می شود. ثالثا، آدمیان، عموما در صدد تأمین نیازهای قوای خود هستند؛ یعنی هر فاعل مختاری، با تصور هدف به دنبال ارضای یکی از غرایز شهوت، غضب، عقل، احساسات، عواطف و ... می باشد. رابعة، هدف بر نقص و کسب کمال فاعل دلالت می کند. بدین معنا، محال است که برای خداوند هدف و غایتی فرض کرد، زیرا او کمال محض است «والله هو الغنی»؛ از این رو، افعال الهی، معلل به اغراض نیستند؛ اما نداشتن هدف به این معنی، مستلزم گزاف و بی حکمت بودن افعال الهی نیست؛ زیرا غرض به معنای انسانی اش که تأمین کننده نیاز ذات آدمی است، از خداوند سلب شده و هدف را به معنای دیگری می توان برای خداوند، فرض کرد. برخی از متکلمان در پاسخ به این پرسش گفته اند هدف بر دو نوع فاعلی و فعلی تقسیم می شود. هدف فاعلی، آن است که فاعل برای بر طرف کردن نقص خود و یافتن مرتبه کمال در نظر می گیرد. هدف فعلی، آن است که فاعلی برای بر طرف کردن نقص فعل، دست به عمل بزند و هیچ گونه منفعت شخصی در نظرش نباشد؛ مانند معلمی که بدون هیچ گونه توقعی به متعلمان خود آموزش می دهد و تنها غرضش، رشد و تعالی آنهاست. گرچه خداوند سبحان، هدف فاعلی به معنای مذکور ندارد، ولی هدف فعلی برای او قابل تصور است. به قول سعدی:
 
من نکردم خلق تا سودی کنم ... بلکه تا بر بندگان جودی کنم
 
نتیجه آن که، هدف حق تعالی از آفرینش عالم، به کمال رساندن موجودات جهان است و بر اهل دقت پوشیده نیست که وجود و تحقق یافتن موجودات ممکنه و خروج آنها از دیار عدم، خود کمالی است که هر موجودی با تحقق یافتنش پیدا می کند. موجودات مختار، علاوه بر یافتن هستی به عنوان هدف ابتدایی آفرینش، از اهداف متوسط و نهایی یعنی سیر استکمالی برخوردارند. سایر موجودات، نیز برای امتحان و ابتلای آدمیان، می توانند دربردارنده اهداف دیگری باشند. پاره ای از فلاسفه اسلامی، به این مقدار قانع نشده و هدف فعلی و کمال رسانی به مخلوقات را هدف متوسط دانسته و برای رساندن موجودات به کمال، پرسش و علت غایی دیگری را طلب کردند و در جواب گفتند: «لازمه خدایی و ذات خداوند این است که به موجودات نفع برساند؛ یعنی رحمت مطلقه الهی، که عین ذات خداست، اقتضا می کند که دیگران را به کمالشان راهنمایی کند.» پس در نهایت، علت غایی خداوند به چیزی برگشت، که لازمه ذات الهی است.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390