سلطه آمریکا و افزایش استبداد


 نوشته شده توسط مرتضی شیرودی
 
پس از کودتا، دولتى مستبد با اتکا به درآمد نفت روى کار آمد.[1]

شاه نیز، در 1334با برکنار نمودن زاهدى، به سوى تمرکز قدرت بیشتر رفت،زیرا،نخست وزیران بعدی،اغلب دست نشانده تر از زاهدی بودند و نیز،حضور آمریکا در ایران افزایش یافت، و در واقع جایگزین قدرت استعمارى انگلیس گردید.

ساواک یا پلیس سیاسى به کمک سیا و موساد تشکیل شد، سرکوبى مخالفان سیاسى شدت گرفت، احزاب دولتى و بله قربان‏گو پدید آمد.

از فعالیت فدائیان اسلام، حزب توده، جبهه ملى که به ترتیب، نماینده سه جریان سیاسى اسلامى، الحادى و ملى بودند، جلوگیرى شد.

ایران بیش از گذشته به سوى اتحاد نظامى با غرب حرکت کرد، و به عضویت اتحادیه‏هاى نظامى مانند پیمان سنتو درآمد، سیاست‏هاى ضد کمونیستى خود و یا در واقع، از شرق را سرعت بخشید، و به حضور فعال نظامى تحت نظارت آمریکا در منطقه دست زد.

نفت که به خاطر آن، نهضت ملى شدن نفت روى داد، مجدداً به سلطه اجانب درآمد، و در یک کلمه استبداد خشن و لخت بر همه عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى کشور حاکم گردید. [2]

از عوامل اصلی استبداد رژیم شاه تشدید وابستگی آن به دولت های خارجی و کاهش شدید دلبستگی مردم از آن بود.

جایگزینی تدریجی آمریکا به جای انگلیس بر شدت استبداد شاه تأثیر گذاشت زیرا،آمریکا به عنوان کشوری تازه نفس جهت دستیابی به اهداف خود در خاورمیانه راهی جز افزایش حمایت از رژیم ضدمردمی نیافت.

همه چیز پس از کودتای 28 مرداد 1332 آغاز شد.اعلامیه مشترک ایران و انگلیس تصمیم دولتین را به برقراری رابطه و اعزام قریب الوقوع سفیر کبیر اعلام کرد تا در فرصت مناسب مذاکره برای حل اختلافات مربوط به نفت آغاز گردد.[3]

اما آمریکایی با ولع بیشتر از انگلیسی ها به تشدید روابط خود به ایران پرداختند.

اولین گام در این جهت با سفر هربرت هوور –مشاور نفتی وزارت امورخارجه- در مهر 1332 صورت گرفت.او رابطه بین شرکت های نفتی آمریکا با ایران را فراهم کرد و البته کمک 45 میلیون دلاری آمریکا به ایران، زمینه همکاری دو کشور را توسعه داد.

مخالفت خونین دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 نشان  می داد که دانشجویان نیز خطر سلطه یه دولت خارجی جدید را احساس کرده بودند.

زاهدی که مجلس هفدهم را چندان نمی پسندید با حمایت انگلیس و آمریکا انتخابات مجلس هجدهم را به صورت فرمایشی برگزار و نمایندگان دلخواه خود را به مجلس آورد همین مجلس،در مهر 1333 با 113 رأی در مقابل 120 رأی به کنسرسیومی را تأیید که آمریکایی ها در آن 40 درصد سهم داشتند.[4]

بر اساس کنسرسیوم،عملا خارجیان در استخدام بر ایرانیان مرجح بودند و ایران تنها می توانست نفت خام صادر نماید و نیز همه تأسیسات شرکت ملی نفت ایران و انگلیس در اختیار کنسیرسیوم قرار گرفت و از ایران بابت زیان های وارده به انگلیسی ها در جریان ملی شدن نفت غرامت دریافت شد.

به هر روی،قراداد جدید نفتی خط بطلانی بر اهداف نهضت ملی شدن نفت کشید و نیز، پای یک دولت جدید غربی را به صحنه سیاسی ایران کشانید.

آمریکایی ها چنان از امتیازات حاصله خشنود بودند که پس قرارداد جدید به همراه انگلیسی ها از شاه ایران تشکر کردند.[5]

آیت الله کاشانی با اعلامیه های پی در پی مخالفت مردم را با اقداماتی که در مورد نفت و حاکمیت ایران انجام می گرفت اعلام می کرد اما آمریکایی ها افزایش حضور خود را با خطر رو به گسترش کمونیسم در ایران گره می زدند در حالی که در ایران زمینه های توسعه کمونیسم چندان برجسته نبود و در این راستا،ادعای های انسان دوستانه و نیز عدم سابقه استعماری آمریکا و به ویژه حمایت و همکاری دولت های ایران و انگلیس،به توسعه نفوذ و سلطه آن کشور در ایران کمک می کرد.

مصدق و هوادارنش هم به دلیل زخم هایی که  از انگلیس برداشته بودند چندان از صدرنشینی آمریکا احساس نگرانی نمی کردند البته نباید اعتراض دکتر مصدق و اقلیت مجلس هجدهم را در مخالفت با کنسرسیوم  از نظر دور داشت اما دول غربی تنها از مخالفت های آیت الله کاشانی نگران بودند،زیرا او حاضر بود جانش را در مبارزه با استعمار غرب فدا نماید.[6]

پیمان بغداد در سال 1334 با تغییراتی در پیمان سعدآباد، تشکیل شد.آمریکایی ها برای پرهیز از مواجهه تبلیغاتی با روس ها از عضویت در آن خودداری کردند اما آمریکا گرداننده اصلی پیمان به شمار می آمد و البته اواخر سال 1334 با پیوستن به کمیته اقتصادی آن  حضور خود در آن را آشکار ساخت.

روس ها در واکنش به آن،تبلیغات علیه شاه را تشدید کردند.در عوض، آمریکا حمله به خاک ایران را حمله به خاک خود تلقی نمود.

این اقدام، از میزان دلبستگی متقابل ایران و آمریکا حکایت می کرد که تنها در چارچوب سیاست تهدید آمریکا به شوروی برای تخلیه خاک ایران از قوای روسی در سال های پس از جنگ جهانی دوم قابل تحلیل است.

روس ها به خوبی می دانستند که پشت سر ایران در پیمان بغداد،آمریکا قرار دارد البته آمریکایی ها به تدریج سهم بیشتری در این پیمان یافتند و این سهم با انتقال مرکزیت آن به آنکارا و تغییر نام به سنتو افزایش یافت.[7]

دکتر منوچهر اقبال با رها کردن پرشکی و پیوستن به سیاست،در سال 1335 به نخست وزیری دست یافت و در رأس طولانی ترین دولت پس از شهریور 1320 قرار گرفت.

اقبال گرچه متمایل به سیاست های انگلیس و هواخواه آن بود ولی عملا نتوانست جلوی افزایش توسعه دولت آمریکا در ایران را بگیرد لذا آمریکایی ها به دلیل نگرانی از هزینه نادرست کمک های شان به ایران، دولت اقبال را ملزم کردند تا قانون از کجا آورده ای را به تصویب مجلس برساند.

متعاقب آن، نوری سعید نخست وزیر و ملک فیصل پادشاه عراق، در یک کودتای نظامی کشته شدند.

روس ها ایران را در این حادثه مقصر دانسته و حملات تبلیغاتی خود علیه ایران را از طریق رادیو صدای ملی افزایش دادند.آمریکا برای حمایت از ایران و مستحکم کردن جای پای خود،یک پیمان دوجانبه نظامی با ایران منعقد نمود.[8]

آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا سیاستی را به تصویب کنگره رساند که به موجب آن همه کشورهای خاورمیانه و خاوردور به بهانه تحکیم استقلال و حفاظت از تمامیت ارضی  در مقابل خطر کمونیسم به زیر سلطه آمریکا در می آمدند و این اقدام، به معنای دست اندازی به حوزه های نفوذ و سلطه انگلیس و فرانسه در جهان و خروج آمریکایی ها از حوزه نفوذ و ورود به حیطه سلطه محسوب می شد.

دولت ایران با پذیرش دکترین آیزنهاور تحت رهبری جهانی امپریالیسم آمریکا قرار گرفت.

در مورد ایران"آمریکا با ترساندن دولت ایران از خطر کمونیسم بار سنگین مخارج تأسیسات و تسلیحات نظامی غیر لازم را به دوش مردم ایران انداخت.

تمام امور ارتش و ساختمان های نظامی و استراتژیکی تحت نظر مستشاران آمریکا قرار گرفت.

رؤسای اداره مستشاری نظامی آمریکا در ایران به سراسر ایران رفت و آمد می کردند و به همه جا حق سرکشی داشتند و هر نوع گزارش،یادداشت،نقشه و سند را در اختیار می گرفتند و حتی در سرکوبی تظاهرات مردم دستور می دادند."[9]

در مجموع، جای تعجب نیست که انگلیس و آمریکا از روی کار آمدن رژیم جدید پس از کودتا و فروپاشی دولت دکتر مصدق خشنود باشند و با کمک ها و حمایت های بسیار به تحکیم و تثبیت حکومت تازه بپردازند زیرا هم رژیم کودتا، ساخته و پرداخته آنان بود و هم منافع فراوانی را برای آن ها پدید می آورد.

در آغاز راه،انگلیسی ها به دلایل اقتصادی و آمریکایی ها به علل سیاسی مشتاق حل مسأأله نفت به نفع غرب بودند،در واقع،تأکید آمریکا بر امور سیاسی و اصرار انگلیس بر امور اقتصادی راه آن دو را پس از کودتا از هم جدا کرد و البته آمریکایی به علل مختلف از جمله قدرت مندی بیشتر از انگلیس در صحنه داخلی ایران جلو افتاد.

آمریکا هم مایل بود ایران را برای دنیای دموکراتیک غرب حفظ کند و هم از ایران برای خط مقدم مقابله بلوک شرق در استراتژی جنگ سرد استفاده نماید لذا آنان تنها به سیطره خود بر دولت و ارتش ایران بسنده نکرده بلکه در پی انعقاد یک پیمان نظامی منطقه ای(بغداد-سنتو) و یک قرارداد دوجانبه دفاعی برآمدند.[10]

در بخش اقتصادی نیز،آمریکایی ها جلوتر از انگلیسی ها عمل کردند به گونه ای که در فاصله سال های 1334 تا 1341 کمک های غیرنظامی آمریکا به ایران از قبیل کشاورزی،فرهنگی،بهداشتی و نظایر آن به 681 میلیون دلار و کمک های مشابه انگلیس 28 میلیون دلار بوده است.[11]

بی هیچ گونه تردیدی نقش پشتیبانی آمریکا در افزایش استبداد شاهی تعیین کننده است.

شاه بلافاصله بعد از کودتا رهبران اصلی کودتا را به مناصب کلیدی گمارد.

شاه با استمداد از قانون منع فعالیت های کمونیستی سال 1310 فعالیت سیاسی حزب توده را در هم شکست و به بهانه در خطر افتادن امنیت ملی،فعالیت های جبهه ملی را متوقف ساخت.

رژیم با گسترش نظارت توأم با دخالت جهت دار و حساب شده عنان اختیار مجلس را در دست داشت.

کنترل دو جزب دولتی مردم و ملیون با دو تن از مریدان شاه یعنی علم و اقبال بود.برخورد شاه با طبقه روحانیت،روشنفکران و کارگران خصمانه و با زمین داران و بازاریان محتاطانه و حمایت گونه بود.

دامن زدن به اختلافات و هرج و مرج ها مانند به جان هم انداختن شیعیان و بهائیان علی رغم تظاهر به حمایت از شیعیان ،ابزاری برای دور کردن مردم از بحران های اصلی جامعه بود.

اعتصاب چه در بازار و کارخانه ها اتفاق می افتاد از این رو،اقبال در روزهای نخستین نخست وزیری در سال 1336"نفرت خود را از واژه اعتصاب که به عقیده اش حزب توده وارد زبان فارسی کرده بود آشکار کرد و هشدار داد که در زمان نخست وزیری اش نمی خواهد چیزی در باره اعتصاب بشنود."[12]

این سخن بدان دلیل بود که طی سال های 1334 تا 1336 اعتصاباتی از جمله اعتصاب دانشگاه تبریز روی داده بود.[13]

امام خمینی(ره) تصویری روشن و دقیق از دخالت های آمریکا در دوره قبل از سال 1339 ارائه می کند.به اعتقاد امام خمینى(ره) آمریکا:
-  به حمایت گسترده از شاه  و دخالت‏ وسیع در ایران دست زد.[14]

 -  به تحمیل رژیم و حکومت پهلوى دوم بر ملت ایران دست زد.[15]

 - به تهیه همه سیاست‏هاى ضد مردمى شاه اقدام ورزید.[16]

- در وابسته نمودن ایران در ابعاد مختلف به خود کوشید.[17]

- ایران را به بازار مصرف کالاهاى آمریکایى در آورد. [18]

- ارتش ایران را در جهت منافع خود به کار گرفت. [19]

- شاه را با کودتاى نظامى مجدداً بر ایران تحمیل نمود.[20]

- ایران را به یکى از پایگاه‏هاى خود مبدل ساخت.[21]

-  در انتخاب وکلاى مجلس به دخالت پرداخت.[22]

-  ایران را به ژاندارم منطقه تبدیل کرد و در کشتار مخالفین شاه، به مدد رژیم پهلوى آمد.[23]

-  در رواج فرهنگ استعمارى در ایران همّت گمارد.[24]

بنابراین، امام خمینى(ره) همه گرفتارى‏هاى مردم ایران را از آمریکا می دانست و از این رو، آمریکا را مجرم اول در حوادث ایران به شمار می آورد.[25]

بر این باور بود که دولت آمریکا با ملت ایران مثل دشمن، برخورد کرد[26] و ایران را در عقب ماندگى نگاه داشت.[27]

پینوشت:
[1]- کاتوزیان،همان،ص250.

[2]- همان،ص 251.

[3]-  مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج2،همان،ص532.

[4]- همان، ص542.

[5]- همان، ص546.

[6]- همان، ص553.

[7]- همان، ص572.

[8]- همان، ص582.

[9]- همان،ص584.

[10]- کاتوزیان، ص242.

[11]- کاتوزیان، ص250.

[12]- ر.ک نامور،رژیم ترور و اختناق(بی جا:توده،1341)ص13.

[13]- آبراهامیان،همان،ص519.

[14]- امام خمینی، صحیفه نور،ج4(تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1361) ص 24.

[15]- همان، ج 3، ص 276 .

[16]- همان، ج 4، ص 24.

[17]- همان، ج 9، ص 163.

[18]- همان، ج 7، ص 111.

[19]- همان، ج 18، ص 91.

[20]- همان، ج 3، ص 166.

[21]- همان، ص167.

[22]- همان، ج 13، ص 142.

[23]- همان.

[24]- همان، ج 3، ص 167.

[25]- همان، ج 2، ص 67.

[26]- همان، ج 4، ص129.

[27]- همان، ج 22، ص 130.


سایت: سخن تاریخ  


منبع: مرکز مطالعات شیعه