مقدمه


 چنان که میدانیم، رسالتی که انبیای الهی بر دوش داشته اند، رها کردن انسان از زنجیرهای ظلم و ستم ظالمان و مستکبران بوده است؛ همان حرکت آزادی بخش که زمینه را برای انسان جهت پذیرش هدایت آماده کرده و محیط فکری او را از عناصر مضر پاک میکند.

پیامبر ما، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با پیاده کردن الگوی جامع الهی ـ اخلاقی سعی داشتند، به ایجاد نظمی نوین و حاکمیتی فوق بشری در حیات دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملتها دست بزنند تا در این راه، مستضعفان را ضِد مستکبران یاری کرده و محیطی عاری از شر و اشرار تأسیس کنند.

بدون تردید، پایههای اولیة این بنای ماندنی، محصول عمل شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که اگر غیر از این بود، مسیر تحولات اسلامی تا امروز، به دازا نمیکشید.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با مهذب کردن خود به اخلاق، مکارم و بزرگواریها، هر چه را که در یک انسان کامل باید وجود داشته باشد و بر شرف و کمال او میافزاید، در حِد اعلا داشت. او به تمام معنا، بزرگ بود و با همة وجود، درس اخلاق به بشر آموخت؛ اخلاقی که خلق و خوی بشر را از تاریکی جهل شیطانی به نور عقل و علم الهی رهنمون کرد؛ تا آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداق بارز آیة « إنک لعلی خلق عظیم» شد.

خود نیز با تعریف هدف بعثت ـ که همانا «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» است ـ تلاش خویش را برای اتمام کرامتهای فطری بشری به کار گرفت.در این راستا، هر برهه از زندگی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و هر پدیده در حیات آن فرزانة مبارک(صلی الله علیه و آله و سلم) راهی است در جهت رسیدن به مکرمتهای اخلاقی.

در این مقاله با توجه به برداشت مذکور، سعی بر این است که نحوة مدیریت آن حضرت را در مواقع بحرانی امر خطیر ابلاغ رسالت بررسی کرده و زوایایی هر چند اندک را به صورت شفاف مورد تأکید قرار دهد. از آنجا که تمام حیات آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) پر از دغدغه و بحران بوده است، برای تمرکز بیشتر، چهار جنگ مهم به عنوان موارد خاص این تحقیق در نظر گرفته شد.

این چهار جنگ عبارتند از «بدر»، «احد»، «خندق» و «تبوک».

منتها، چون هر جنگ با بحران قبل از شروع حملة نظامی آغاز شده و با بحران اتمام جنگ به پایان میرسد، لذا نوع مدیریت حضرت از آ‎غاز بحران اولیه تا پایان بحران ثانویه (بعد از اتمام جنگ) محل توجه و مدنظر بوده است.

امید است که با بهره گیری بیشتر از سجایای اخلاقی آن حضرت، راه سعادت را آموخته و بیاموزانیم.
 

بخش اول ـ شناسه های بحران

 
تعریف بحران
«بحران» که معادل لاتین آن، واژة «krisis» و معادل انگلیسی آن، واژه «Crisis» میباشد، در زبان ساده، به «زمان خطر» یا « نگرانی» اطلاق میگردد.

در حقیقت، وضعیت یا دورهای است که در آن، اشیا، نامطمئن، سخت و دردآور هستند. [1] بویژه زمانی که باید از خطری عمده و اصلی جلوگیری شود.

«لحظة بحرانی» نیز به زمانی گفته میشود که موارد بسیار مهم مربوط به آینده در آن لحظه اتفاق افتاده یا تصمیمگیری دربارة آنها انجام میگیرد.

گفتنی است، اصطلاح «بحران» از علم پزشکی وارد مباحث اجتماعی و اقتصادی شده است. در پزشکی ، «بحران» وضعیتی است که اندام، دچار بی تعادلی شده و سلامت انسان در معرض خطر قرار میگیرد. [2] ب

رخی عقیده دارند که این تعریف، در زمینة اجتماعی نیز مصداق دارد و زمانی که جامعه از حالت تعادل و نظم عادی خارج شده و دچار آشفتگی میشود، وضعیت بحرانی حاکم میشود.

از اینرو ، بحران را میتوان «شرایط غیرعادی» دانست که در آن، مشکلاتی ناگهانی و پیش بینی ناپذیر پدید می آیند و در چنین شرایطی، ضوابط ، هنجارها و قوانین مرسوم ، کارساز نخواهد بود.

در مجموع، میتوان مرحلة پیچیده ای را که یک کار و یک رویداد باید ازآن عبور کند ، «بحران» نامید. این مفهوم از عناصر گوناگونی تشکیل شده است که با هم روابط متقابل دارند و شرایط ایجادی بروز بحران را تشکیل میدهند.

برخی از این عناصر عبارتند از:

الف ـ پیدایش نیروهایی در درون سیستم که آن را از حالت تعادل خارج کرده و باعث تحول در نوسانها میگردد.

ب ـ آشکار شدن خصومتهای پنهانی که پیش از آن، در سایة همکاریها و تفاهمهای آشکار، پنهان شده بود.

ج ـ افزایش جدال و ستیزهگری در سطح افراد، گروهها و طبقهها؛

د ـ افزایش تناقضها؛

هـ ـ افزایش تلاش برای گذراندن این مرحله و سیر به حالت تعادل؛

و ـ پیدایش راهکارهای اسطورهای، خیالی

این عناصر باعث میشود که نوعی وضعیت حاد و اضطراری حادث شده و اختلال و اغتشاش در نظام به وجود آید.
 
مدیریت بحران
«مدیریت بحران»، فرآیندی است که طی آن، مدیر برای دستیابی به اهداف سازمان با توجه به مقتضیات پیشآمدة زمانی و مکانی و با هزینه ای قابل قبول به کنترل و ساماندهی اوضاع میپردازد.

اصلیترین شاخصة تفاوت بین بحرانها و مدیریت بر آنها، در شیوة اتخاذی برای کنترل بحران خلاصه میشود.

هر چقدر در ایجاد موانع پیشگیرندة از بحرانها و کنترل بر آنها توفیق حاصل شود، به همان نسبت ، مدیریت بحران نیز موفق خواهد بود.
 
پنج مورد اساسی در کنترل بحرانها عبارتند از
1.کنترل بحران به مدیریت قوی دارای اعتماد به نفس بالا نیاز دارد.

2. هر بحران، راه حل خاص خود را با توجه به شرایط و مقتضیات مربوط میطلبد.

3. کنترل اطلاعات ، بسیار ضروری است.

4.زمانبندی دقیق، لازم است.

5. گروه بررسی بحران میتواند در کنترل آن راهگشا و مؤثر باشد.

شایان ذکر است که عوامل ایجاد بحران، یا در محیط بیرونی مستقرند و یا در محیط درونی؛ اگر مدیریت بحران بتواند بر عوامل محیط بیرونی که غالباً غیر قابل کنترل هستند، به صورتی اثر بگذارد، و در خصوص عوامل محیط درونی نیز تصمیمات سنجیده و درستی اتخاذ کند، راه رفع بحران، سریع الوصول خواهد بود.
 

بخش دوم ـ جهاد در اسلام

با توجه به مطالب کلی یاد شده در قسمت قبل، در ادامه، با تأکید بر موضوع «جهاد» به عنوان یکی از مصادیق بحران در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ که تقریباً گرفتاری دایمی آن بزرگوار را نیز تشکیل میداد ـ به خاستگاه قرآنی جهاد و اهداف و انگیزههای قرآنی و دینی آن خواهیم پرداخت.
 
خاستگاه قرآنی جهاد
اگر بخواهیم جنبه های مختلف مدیریت بحران حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را بررسی کنیم، نخست، باید خاستگاه قرآنی و اذن الهی را برای تشریع جهاد مورد بررسی قرار دهیم تا از این طریق بتوانیم مبانی و اصول مدیریتی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را استخراج کنیم.

پس از آن که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه استقرار یافت، به گسترش دعوت خویش و حمایت از مؤمنان مستضعفی پرداخت که در راة عقیدة خود مورد آزار قرار گرفته و وادار به ترک دین خود میشدند.

برای تحقق این امر، چارهای جز جنگ علیه مشرکانی که مؤمنان را هدف آزارهای پیاپی خود قرار میدادند ، وجود نداشت و گزیری جز آن نبود که کعبه از بت پرستی و بت پرستان نجات یافته و بتهایی که در آن قرار گرفته بودند، در هم شکسته شوند.

به همین سبب، اذن جهاد تشریع شد. در مورد اوّلین آیات نازل شده در خصوص «جهاد» اختلاف نظر وجود دارد.

برخی، آیة « و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم» [3] و برخی دیگر، آیة « إن الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم» [4] را به عنوان نخستین آیات میدانند؛ ولی غالب مفسران و راویان، آیات زیر از سورة حج را به عنوان «آیات اذن تشریع جهاد» و اولین آیات نازل شده در این باره میدانند:

« إن الله یدافع عن الذین آمنوا إن الله لا یحب کل خوان کفور.أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و إن الله علی نصرهم لقدیر. ألذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق الا أن یقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز [5]

یعنی «خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند و خداوند، هیچ جنایتگر ناسپاسی را دوست ندارد. برای آنان که هدف جنگ قرار گرفته اند، بدان سبب که بر آنان ستم روا داشته شده، اجازة [نبرد] داده شده و خداوند بر یاری آنها تواناست.

همان کسانی که بیآن که هیچ حقی در کار باشد و هیج جرمی مرتکب شده باشند جز آن که گفتند، پروردگار ما خداوند است، از خانه های خود بیرون رانده شدند.

اگر بازداشتن برخی از مردم از سوی برخی دیگر، نبود صومعه ها و کنیسهها و عبادتگاه ها و مساجدی که در آن، فراوان نام خدا برده میشود، ویران میگردید.

خداوند هر که را به او یاری دهد، یاری خواهد کرد که خداوند مقتدر و عزیز است.»
 
همچنین، آیات زیر نیز در ارتباط با مفهوم «جهاد» میباشد
ـ جنگ در اسلام برای تحکیم طغیان و خودکامگی نیست. [6]

ـجنگ در اسلام برای تظاهر و غرور و سد راه حق نیست. [7]

ـ جهاد صرفاً برای نزدیکی به خدا و عبادت است، در غیر این صورت، شرک و گناه است. [8]

ـ جنگ، برای غارت و طمع و جمع مال نیست. [9]

ـ اذیت و آزار دیگران و کشتن و غارت اموال آنها به بهانة جهاد، ممنوع است. [10]

ـ تجاوز و تعدی از حدود اعتقادی و ایدئولوژی جایز نیست. [11]

ـ انجام جهاد در چهارچوب مقررات خاصی است که خداوند اعلام کرده است. [12]

ـ هر نوع انتقامجویی و شکنجه دادن و اسراف و ایذای کودکان و زنان و از بین بردن درختان و کشتار احشام منع گردیده است. [13]

ـ هدف از جهاد، حاکمیت ارزشها و حقایق اسلامی است. [14]

اهداف و انگیزههای جهاد در اسلاممبنای دیگر جهت دستیابی به اصول مدیریت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را در هنگام بحران، باید از اصول حاکم بر سیرة آن بزرگوار آموخت.
 

اینک، چهار اصل اساسی در پرداختن آن حضرت به «جهاد» بیان میشود

 
1. اصل توحید
جهاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، نه یک سلطهجویی بشری بود و نه کشکمش بر سر خاک و زمین و منابع و امکانات؛ این تصور دربارة کسی ممکن است که در مادیات غرق شده باشد.

امِا جنگ و جهاد پیامبر، فقط در راه احیای فضیلتها و اعتلای حق و سرکوب کردن باطل صورت میپذیرفت.

به عبارت دیگر، جنگهای ایشان، در راستای فرآیند دعوت الهی او انجام میگرفت و کسانی که از آن حضرت تبعیت میکردند، در جنگ و صلح نیز اسوء قرار میدادند.

در واقع ، جهاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) منشعب از اصول نبوت ایشان بود که ارزشها و فضایل انسانی، انگیزة آن را شکل میداد و حقخواهی و خوشخویی و اخلاق بزرگ منشانة پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در همة مراحل و جنبهها بر آن سایه افکنده بود. [15]

به همین لحاظ، روزی که سران «قریش» از ابوطالب خواستند تا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد که دست از مخالفت با آنها بردارد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « من از ایشان چیزی نمیخواهم، جز این که یک کلمه بگویند و بدان وسیله، بر تمام عرب سیادت یافته و عجم را نیز زیر فرمان خویش آورند؛ و آن کلمه، این است که بگویند: «لا اله الا الله» و پس از آن، از بت پرستی دست بردارند.» [16]

به همین جهت، ایشان در بیشتر نامههایی که به سران مسیحی مینوشتند، به آیة شصت و چهار از سورة «آل عمران» اشاره میکردند که میفرماید:«قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد إلا الله و لانشرک به شیئاً».
 
2ـ اصل حمایت از مستضعفان
چنانکه میدانیم، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و همة انبیای پیش از ایشان، خاستگاهی مردمی داشتند.

آنها از میان مستضعفان به پا میخاستند و در طول دوران زندگی و رسالت خویش هیچگاه، وابسته و اسیر قدرتهای پوشالی نمیشدند.

آنها مانند بسیاری از مصلحان دیگر نبودند که برای کسب قدرت در مسیر انجام اصلاحات، خود را وابستة فلان قدرت یا فلان دولت کنند.

بلکه تنها یک وابستگی داشتند و آن، دلبستگی به حق بود. بنابراین، همة نیرو و عظمتشان نیز از این ناحیه بود.

با این اوصاف، دانستیم که پیامبران الهی از متن زندگی مستضعفان برانگیخته میشدند، از میان مردمانی که با فقر و فشار زندگی میکردند؛ به همین خاطر، سختیها و تلخیهای زندگی محرومان را چشیده بودند؛ و پس از بعثت خویش، هرگز راه کاخ سلطانی را در پیش نمیگرفتند تا احیاناً در کنف حمایت او، رسالت خود را به انجام رسانند. [17]

از این رو، مستضعفان صالح، گرامیترین انسانها نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. آن حضرت به محرومان عشق میورزید و آنان را بزرگ و عزیز میداشت.

ایشان میفرمودند:« طوبی للمساکین بالصبر و همالذین یرون ملکوت السموات و الارض»؛ لذا، از آنجا که تحقق سنت الهی به پیروزی حق بر باطل و چیره شدن مستضعفان بر مستکبران میانجامد، پیامبران نیز به منظور یاری کردن آنها سعی در ایجاد نظام الهی مبتنی بر این اصل را داشته اند.
 
3. اصل مقابله با مستکبران
این اصل ـ چنان که از نام آن پیداست ـ به معنای درگیری ذاتی و دایمی اسلام با هر گونه تکبر و برتری جویی است.

استکبار، چهره های گوناگونی دارد و در هر لباسی که ظهور کند، باید با آن به مقابله برخاست.

مقابلة آنان که ولایت الهی را پذیرفته اند، با آنان که تحت ولایت شیطان هستند؛ چرا که اگر انسانهای الهی، با چهره های گوناگون استکبار مقابله نکنند و تباهیگری و ستم پیشگی آنها را دفع نکنند، تباهی و ستم زمین را پر خواهد کرد. [18]

بنابراین، همیشه دو جبهه در برابر هم قرار داشته اند،«جبهة مدافع حق و عدالت» و «جبهة ملازم ستم و بیداد»؛ در این میان، خداوند، سرپرست اهل حق و طاغوتها، سرپرست اهل کفرند: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور و الذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات اُولئک أصحاب النار هم فیها خالدون» [19]

با این اوصاف، یک جبهه، جبهة یاوران حق و دیگری، جبهة یاوران باطل است. در یک سو، پیامبران و پیروان آنها و در سوی دیگر، چهره های گوناگون استکبار، یاوران شیطان، قدرتهای بیدادگر سیاسی، اقتصادی و قدرتهای منحرف مذهبی قرار دارند.

به هر حال، لازمة تحقق این رسالت، درگیری با مستکبران است. و لذا، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره در سه بعد عقیدتی، سیاسی و نظامی با مشرکان، کافران و منافقان جهاد میکردند. این جهاد، در واقع مقابله با مستکبرانی بود که نمیتوانستند، شاهد آزادی انسانها از اسارت بتها باشند.

بنابراین، همیشه دو جبهه در برابر هم قرار داشته اند،«جبهة مدافع حق و عدالت» و «جبهة ملازم ستم و بیداد»؛ در این میان، خداوند، سرپرست اهل حق و طاغوتها، سرپرست اهل کفرند: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور و الذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات اُولئک أصحاب النار هم فیها خالدون» [19]

با این اوصاف ، یک جبهه، جبهة یاوران حق و دیگری، جبهة یاوران باطل است. در یک سو، پیامبران و پیروان آنها و در سوی دیگر، چهره های گوناگون استکبار، یاوران شیطان، قدرتهای بیدادگر سیاسی، اقتصادی و قدرتهای منحرف مذهبی قرار دارند.

به هر حال، لازمة تحقق این رسالت، درگیری با مستکبران است. و لذا، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره در سه بعد عقیدتی، سیاسی و نظامی با مشرکان، کافران و منافقان جهاد میکردند.

این جهاد، در واقع مقابله با مستکبرانی بود که نمیتوانستند، شاهد آزادی انسانها از اسارت بتها باشند.

البته ، نباید فراموش کرد که به طور کلّی ، مشی اسلام، مشی جنگ و جدال نیست؛ چنان که در صدر اسلام نیز هنگامی که دوران دعوت با زبان طی شد و پس از تحمل بسیار ، و آن گاه که مشرکان مکه، آزار و ستم را از حد گذرانده و مسلمانان را بیش از اندازه تحت فشار قرار دادند، اذن قتال(در سورة حج) صادر شد.

بنابراین، نبرد با مستکبران جهت بسط و گسترش دعوت الهی و فراگیری دین خدا بروی زمین از اهداف الهی جهاد است.
 
4ـ اصل عدم انظلام
«انظلام» یعنی تن دادن به ظلم و زیر بار ستم رفتن، که در این باره باید گفت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای ایشان و پیروان حقیقی آنها هرگز تن به آن نداده اند چنانکه میدانیم، «حلف الفضول» نیز پیمانی در جهت شکست انظلام بود. همچنین، با توجه به آیات متعدد، خداوند هرگز راضی به ظلم و خواهان هیچ ستمی نیست؛ از جمله در آیة زیر:«و ما الله یرید ظلماً للعباد» [20]

و خداوند هیچ ظلمی و ستمی بر بندگان نمیخواهد.کوتاه سخن این که منطق دین، مقتضی عدم انظلام و خروج بر زمامداران خودسر و قیام علیه ستم میباشد. اسلام، هرگز اجازه نمیدهد که ستمکاران متجاهر به ستم بر مردم مسلط شوند؛ و هیچگاه، سکوت و تحمل ظلم و تعدی ستمگران و فاجران را جایز ندانسته و به مردمی که قدرت بر رفع ستم و اصلاح امور را دارند، نیز چنین اجازهای نمیدهد. [21]
 

بخش سوم ـ اصول مدیریتی

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در مواقع بحرانامروزه،«جهاد» به عنوان یکی از مظاهر مورد توجه و موجود در زندگی خاتم پیامبران، زیر ذرهبین اندیشمندان و صاحبنظران قرار دارد.

با توجه به پیشگفته ها، میتوان در علم امروزی، «جهاد» را نوعی «بحران» یا «شبه بحران» ـ که بیشتر حالت نظامی داشته، لیکن صبغه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز به خود میگیرد ـ محسوب کرد.

این شبه بحران در جامعة حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به صورت اپیدمی گسترش داشت.

برای تحلیل مسألة خروج توأم با توفیق حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) از این بحرانها باید نگاه دقیقی به چگونگی اعمال مدیریت آن حضرت داشت.

همان طور که میدانید، «مدیریت»، علم و هنر برنامه ریزی، متشکل و هماهنگ کردن، رهبری و کنترل فعالیتهای مختلف به منظور نیل به هدفی مشخص است؛ این علم و هنر، در زیباترین و والاترین چهرة خود، در سیرة نبوی قابل مشاهده است: مدیریتی الهی، مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و مراتب وجودی او که در حقیقت، با ادارة قلبها تحقق مییابد.

بدون تردید، هدف از این نوع مدیریت. خارج کردن انسان از مرتبة حیوانی و وارد کردن او در مرتبه رحمانی و خروج از ظلمات به سوی نور میباشد.

به هر تقدیر، نوع مدیریت آن حضرت در طول مسیر بحرانی و جریان یک جنگ، قبل از آغاز جنگ تا بعد از پایان شعله های آن، میتواند، به عنوان درسی زیبا و جذاب در آیین الهی، آموختنی و البته، لازم الاتباع باشد؛ لذا با توجه به جمیع جهات، نکاتی بسیار دقیق از این نوع مدیریت را که کاملاً با مدیریت بشری جنگها متفاوت است، شرح داده و بتفکیک به بحث و بررسی هر یک میپردازیم.

ناگفته نماند که آیین محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان خود، دربردارندة اصولی مخالف و ناسازگار با وضعیت حاکم بود.

لذا برای اجرای اصل جلوگیری از ستمپذیری و انظلام، میبایست قدرتی در مقابل سیستم حاکم وجود داشته باشد؛ بنابراین، حداقل آمادگی برای جنگ و شاید هم ورود به جنگ ضرورت داشت. در نتیجة، هرگاه «استراتژی دعوت» مؤثر نمی افتاد، به تناسب موقعیت، امکان بروز جنگ وجود داشت.
 

1ـ مدیریت عقیده:

 
1 ـ 1 مدیرتی امور عقیدتی و تبلیغی:
از آنجا که اساس و مبنای نبردهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نبرد در راه ایجاد و تأسیس حکومتی مبتنی بر فضایل و ارزشهای اسلامی بوده و مانند اغلب نبردهای دیده شده و پیشآمده، برای کسب قدرت بیشتر و در راه تحکیم حکومت فاسد و زورمدار نبود، لذا تبیین امور شرعی و اسلامی و توجیه و ترویج اسلام و عقاید اسلامی و تبلیغ قدرت اسلام، در قلبها مؤثر واقع شده و باعث آمادگی روحی بیشتر اصحاب برای نبرد و اهدای جان خویش در مقابل ترویج عقیده می شد.

از این جهت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار بر سر عقیده پافشاری می کرد و هیچ گاه، به معامله دربارة آن تن درنمی داد.

به عنوان نمونه، در جنگ «احد»، در حالی که سپاه مشرکان حدود سه هزار نفر بودند، رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) سپاه مؤمنان را در حالی که شمار آنان با احتساب گروهی بیمار دل که در میان آنان وجود داشتند، تنها به هزار نفر می رسید، پیش برد.

در این میان، برخی از «انصار» قصد داشتند تا از هم پیمانان یهودی خود نیز کمک بخواهند؛ اما رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « ما را به یاری آنان نیازی نیست.»

چرا که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) می خواستند، سپاه او فقط از کسانی تشکیل شود که برای دفاع از عقیدة خود سر جنگ دارند.

خداوند نیز در این باره فرموده است:

«ای کسانی که ایمان آورده اید، کسانی را غیر از هم عقیدگان خود به دوستی و همکاری نگیرید که در ایجاد سستی در شما فروگذار نمی کنند. آنان دوست دارند که شما در رنج و مشکل گرفتار آیید. کینه از زبان آنان هویداست و البته آن چه در دل دارند از این بزرگتر و بیشتر است.»
 
1 -2 ایجاد انگیزة الهی
چنان که گفتیم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نبرد از ایجاد انگیزه های سطحی و یا مادی صرف، فاصله می گرفت و دلها را با توجه دادن به انگیزه های الهی به تحرک وا می داشت؛ زیرا کارکرد انگیزه های الهی، بسیار بادوامتر است و از آنجا که دست یافتن به این انگیز ه ها بسیار سخت است، در نتیجه، تاب تحمل مشکلات سخت و دشوار نیز بیشتر فراهم می آید. اینک، نمونه هایی از این سنخ انگیزه را که مربوط به جنگ «بدر» می باشد، نقل می کنیم:

«رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) به جنگ مصمم شده بود. اما نه جنگی که انگیزة آن، به دست آوردن مال و ثروت و یا جلوه ای دیگر از جلوه های دنیا باشد؛ بلکه دشمن خدا به رویارویی مؤمنان آمده بود و آنان، ناگزیر بودند تا به دعوت خدا و رسول او و این مژده که یکی از دو نیکی را به دست خواهند آورد، پاسخ مثبت دهند.

لذا، وارد نبرد شدند. امِا درست در مقابل آنان، کسانی بودند که فقط به دنبال انگیزه های مادی آمده بودند و اندیشه ها و نقشه های مختلف آنان را سست و ناکام ساخته بود و لذا، در هنگام رویارویی، ترس بر دلهای آنان چیره می شد.»[22]

در جنگ «احزاب» نیز پیشنهاد پیامبر برای تطمیع سران دو قبیلة «غطفان» و «نجد» جهت مصالحه در مقابل دریافت یک سوم محصولات مدینه، باعث آزمندی آن دو قبیله شد.

یقیناً اگر در گروهی، پایبندیهای قومی، قبیله ای و مادی بر مبانی دیگر غالب گردد، باعث می شود که عزم و اراده از آن جمع رخت بربندد و به علت همین آزمندیها نیز بود که آنان از طولانی شدن محاصره و بی نتیجه ماندن آن خسته شدند و میان آنان و قریش اختلافاتی به وجود آمد و سرانجام، درصدد برآمدند تا از همان راهی که آمده اند، بی هیچ دستاوردی بازگردند.»[23]

در جنگ «احد» نیز خداوند، دلهای مؤمنان را به این مژده استوار ساخت که اگر در میدان نبرد پایداری کرده و ثابت قدم بمانند و خدا را به یاد داشته و مطمئن باشند که ازهمة قدرتها برتر است، همچنین، اگر دل استوار دارند و از جنگ و تعقیب دشمن روی برنتابند و به غنایم مشغول نشوند و سرانجام، اگر به مخالفت با فرماندهی هوشیار که آنان را به راه درست و همکاری نزدیک در میدان نبرد فرا می خواند، نپردازند خداوند آنان را به وسیلة فرشتگان آسمانی یاری خواهد کرد.

در این خصوص آیات الهی نیز گواهی می دهند:[24]

«آن گاه به مؤمنان می گفتی، آیا این شما را بسنده نمی کند که پروردگارتان به وسیلة هزار فرشته که از آسمان فرو فرستاده می شوند، از شما پشتیبانی کند؟

بلکه اگر صبر کنید و پرهیزگار باشید، بزودی همین که آنان بر شما درآیند، پروردگارتان ما را به وسیلة پنج هزار فرشته که همه نشان دارند پشتیبانی خواهد کرد.

پروردگار، این[امداد و پشتیبانی] را جز برای آن قرار نداد که مایة بشارتی برایتان باشد و دلهایتان بدان آرام و مطمئن شود و یاری و پیروزی جز از جانب پروردگار نیست و نیز این امداد برای آن بود که دنبالة کافران قطع شود یا خداوند آنان را سرکوب کند و ناکام و سرشکسته گردند.»

بنابراین، تشویق و تحریک به نبرد، عنصری اساسی در بالا بردن روحیة معنوی و عوامل روانی برای جنگجویان است؛ کما این که در آن زمان، برانگیختن روح حماسی در جمع و ایجاد انگیزة شدید بر واقعیتی که برای آن می جنگند، و این که تا حصول نهایی آن باید بکوشند، همة مؤمنان را در حالت بیداری انقلابی نگه می داشت و حرکت و انگیزة روانی و علاقة دایم برای رویارویی با دشمن را در ایشان برمی انگیخت.

در این رابطه، قرآن کریم در جای دیگری می فرماید:

« ای اهل ایمان، آیا می خواهید که به نجاتی سودمند هدایت شوید، تا از عذابی دردناک رهایی یابید؟ پس به خدا و رسول او ایمان آورید؛ و به مال و جان، در راه حق جهاد کنید؛ که اگر دانا باشید، این برای شما بهتر است، تا پروردگار، گناهانتان را ببخشد و در بهشتی که زیر درختانش نهرها(آبی گوارا) جاری است، داخل گرداند؛ و در بهشت عدن، منزلهای نیکو و جاودانی به شما عطا کند؛ که این، همان رستگاری بزرگ بندگان است، و نیز تجارتی دیگر که آن را هم دوست دارید؛ نصرت و یاری خدا و فتح نزدیک است که بشارت رحمتی است به اهل ایمان.»[25]

در غزوة «بدر» نیز پیامبر فرمود: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، امروز اگر مردی، بردبارانه و ثابت قدم و دقیق نبرد کند، خوشبخت است و اگر پشت نکند، جای او در بهشت خواهد بود.»
 
1- 3 اختیار درحضور و عدم اکراه
از دیگر موارد در مدیریت تبلیغی پیامبر این بود که ایشان به سربازان، این فرصت را می دادند که به اختیار خود وارد جنگ شوند و هیچ اکراهی در کار نبود؛ بلکه آنان خود با این کار در پی اجر اخروی بودند و اگر در پرتو لطف و خواست الهی پیروز می شدند، باز هم برای آنان حقیقتی مدِ نظر بود که به دفاع از آن برخاسته بودند و اگر کشته می شدند، نیز به افتخار شهادت و به بهشت و خشنودی خداوند دست یافته و هیچ فاصله ای میان آنان و بهشت نبود.

بنابراین، در هر حال، آنان دست به تجارت سودآوری می زدند که خود آن را انتخاب کرده بودند.
 

2 مدیریت رفتاری


 2- 1 ارادة محکم و پایداری در تصمیم:
پیامبر اسلام با داشتن ارادة قوی و پایداری در تصمیم که هرگز متزلزل نمی شد از همگان ممتاز بودند و چون تصمیمی را اتخاذ می کردند، می بایست آن را به انجام رسانند.

به عنوان نمونه، در جنگ «احد»، هنگامی که رأی اکثریت بر جنگیدن در بیرون از شهر قرار گرفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ تردیدی به خود راه نداده، زره را بر تن کردند و سپر خویش را برداشتند تا آمادة نبرد شده و اضطراب را از دل اصحاب بیرون کنند.[26]

همچنین، در روز بعد از پایان جنگ «احد» با قاطعیت دستور به تعقیب مشرکین داد و غزوة «حمراء الاسد» شکل گرفت.[27]

بعد از جنگ«خندق» نیز فرمان به سرکوب «بنی قریظه» دادند و سریعاً به آنجا رفته و با قاطعیت، تصمیم اتخاذی را در خصوص قتل مردان آنها به اجرا گذاردند.[28]

البته، آن حضرت، فرمان قاطعی نمی داد، مگر هنگامی که نسبت به شرایط جنگی، درک کاملی داشت و می توانست آن تصمیم و حکم را به همان گونه به مرحلة اجرا درآورد تا به این وسیله، در مقابل شرایط جنگی متغیر، حتّی الامکان، ثبات داشته باشد.
 
مهمترین ویژگیهای پیامبر که او را از دیگران ممتاز می کرد و قاطعیت در اجرا را به دنبال داشت، عبارتند از:[29]
1 بررسی تمام جوانب تصمیم و فرمان قبل ازصدور آن؛

2 عدم بازگشت و انصراف از تصمیم پس از ابلاغ آن؛

3 تغییر حکم و فرمان با تغییر شرایط جنگی؛

4 حفظ توانمندیهای عقلانی و تداوم هدایت و رهبری میدان نبرد در اوضاع و احوال سخت؛

5 تصمیم به پیروزی؛
 
2 -2 شورا و مشورت
چنان که می دانیم، «مشورت» در سیرة رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است و اصولاً بنای تصمیم گیری در شیوة «مدیریت بر قلب»، بر مشورت و تبادل نظر در امور و پرهیز از خود رأیی و استبداد استوار است.

در « قرآن کریم» در این زمینه، آیات چندی آمده است:
 
«و آنان که اجابت کردند امر پروردگارشان را و برپای داشتند نماز را و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام می دهند؛ و از آن چه به آنها روزی دادیم، انفاق می کنند.»[30]

«پس بر آنان ببخشای و برایشان طلب آمرزش کن و در کارها با ایشان مشورت کن و آن گاه که بر کاری تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن، زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.»[31]

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز می فرمایند: « مشورت با عاقل خیرخواه، هدایت و توفیقی از خداست.»[32]

در همین راستا، در غزو ه های ایشان نیز با توجه به موارد زیر، این امر حاکم بوده است:

1 رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوة «بدر»، دربارة اصل جنگ، تعیین موضع نبرد و اسیران جنگی با اصحاب خود مشورت کرد.[33]

2 در نبرد «احد»، شورایی تشکیل داده و دربارة نحوة مقابله با لشکر قریش در داخل یا بیرون شهر به مشورت پرداختند.[34]

3 در جنگ «احزاب» نیز پیامبر برای مقابله با سپاه عظیم مشرکان کار را به مشورت گذاشتند و با توجه به نظر سلمان فارسی، تصمیم به کندن، «خندق» گرفتند.[35]

4 در غزوة تبوک نیز، آن حضرت با اصحاب خود مشورت کردند.[36]
 
2 -3 مظهر رحمت الهی
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در ادارة امور، بیش از هر چیز از رحمت و محبت بهره می گرفت و اگر چنین نبود، از آن شیوة اداره، مطلوب حاصل نمی شد؛ «قرآن» در این باره چنین فرموده است:

«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الأمر»؛ یعنی، « به موجب لطف و رحمت الهی، برایشان نرم دل شدی که اگر تندخوی و سخت دل بودی، از پیرامونت پراکنده می گشتند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن».[37]

به همین جهت، آن حضرت در اثر رحمت و فیض الهی به چنان محبت و ملایمتی در مدیریت خود دست یافته بود که به واسطة آن، موانع ادارة جامعه ای دچار تشتت و مشکلات فراوان را رفع کرده و مقتضیات رشد و کمال آن را فراهم کردند.

گفتنی است که در غزوات نیز وضع، این گونه بود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با همة حزم و صلابت و قدرت در فرماندهی و تشکیلات، از نرمش نیز برخوردار بود؛ او در فرماندهی خود اهل نرمش و ملایمت بود و نه تکبر و سلطه جویی؛ بدین سان، فرماندهی او آمیخته به نرمش و آرامش و هدایتگری بود، بی آن که سختگیری و خشونتی داشته باشد.

به همین سبب، دلها به او گرویده بودند و همة سربازان بر محور این فرماندهی حکیمانه، گرد هم می آمدند و در راه حق، داوطلبانه و از روی اختیار جانفشانی می کردند.

نکتة قابل ملاحظة دیگر در فرماندهی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، علاقمندی و مراقبت ایشان از سربازان خود و مهرورزی و دلسوزی نسبت به آنها و اهمیت دادن به فرد فرد آنان بود، به گونه ای که در تضرع آن حضرت به درگاه خداوند و بیم او بر جان سربازان خویش، این حقیقت، جلوه گر می باشد، چرا که از دیدگاه او سربازان، دوستان و یاران او و منادیان حق و هدایتگران این راه و حزب خدا بودند که اگر از میان می رفتند، دیگر کسی خدا را پرستش نمی کرد.

به همین سبب، رسول خد(ص) نهال عزت و سربلندی را در نهاد آنان بارور می ساخت به طوری که آنان احساس می کردند که مورد محبت آن حضرت قرار دارند.

روشن است که وقتی سربازان، چنین حقیقتی را احساس می کردند، در راه خدا جانهای خود را بر کف می گذاشتند و به او می فروختند. لذا، آن حضرت هیچ گاه، به سربازان خود به عنوان آلات و ادوات جنگ نمی نگریست.

به هر حال، فرماندهی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورتی بود که پا به پای سپاه حرکت می کرد و روح و دل خود را پیشاپیش آنان می فرستاد و در صحنه های خطر با آنان همراه می شد، بی آن که هیچ بیم و اندیشه ای به دل راه دهد.

همان فرماندة مهربانی که خیر و نیکی را پی در پی بر سپاه خود می فرستاد؛ به سان پدری که به فرزندان خود توجه می کند؛ گویا، آنها پاره هایی از تن اویند.[38]

رحمت و مهربانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با سپاهیان خود، در نبرد «احد» و در پی زخمهایی که بر جان ارتش اسلام نشسته بود، خود را نشان داد؛ آن جا که آن حضرت هیچ کس را سرزنش نکرد و هرگز به اندیشه اش نگذشت که سربازان را به سبب اشتباهاتی که از ناحیة آنان صورت گرفته است، مورد محاکمه قرار دهد؛ بلکه همة تلاش او در میدان جنگ، بر این بود که سربازان خود را دوباره به صحنه برگردانده و وضعیت را به حال نخست درآورد تا مسلمانان پایداری کنند و اجازه ندهند، همگی در مقابل هجوم دشمن کشته شوند و به همین سبب نیز آنان را به سوی فراز کوه «احد» برد و پرچم سپاه را به دست کسی داد که حق آن را ادا کند.

در عین حال که خود نیز به نبرد و مقاومت پرداخت. بنابراین، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سربازان خود را مورد عفو قرار داد تا غرور و قدرت آنان همچنان برای آینده بر جای بماند؛ هر چند آن چه در «احد» از آنان سرزده بود، نه تنها شادی آفرین نبود، بلکه غمبار نیز بود.

حتی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عفو آنان بسنده نکرد، بلکه از خداوند برای ایشان مغفرت طلبید.

رحمت و مهربانی آن حضرت، همچنین خود را در برخورد با شهدا نشان داد؛ چرا که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داد پیکرهای آنان، به جای این که به سوی خانواده هایشان برگردانده شود، در همان مکان دفن گردد.[39]

این رأفت و مهربانی حتی نسبت به دشمنان خونی آن حضرت نیز تسری یافته بود؛ تا جایی که بر جنازة عبدالله بن ابی، آن منافق پیشة بی آبرو نماز خواند و می فرمود: اگر می دانستم که با طلب مغفرت من خدا او را می بخشاید، برای او طلب مغفرت می کردم!

همچنین، بعد از «سریه ها» معمولاً همراه جمعی به استقبال لشکر می آمد. مثلاً بعد از سریة «موته»[40]

از سوی دیگر، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با اسرا بسته به عملکرد سابق و شاخصه های دیگر برخورد می کرد.

امِا رفتار او با اسرا در هر حالی، همراه با رحمت، مدارا، توجه و انسانیت بود و در مورد آنان، به نیکی و گذشت سفارش می فرمودند، معمولاً، اسرا، در مکانهای بهداشتی، مسجد یا خانه ها توزیع می شدند و یا در خانة یکی از لشگریان به طور دسته جمعی زندانی می شدند.

لشگریان، با تبعیت از شیوة رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اسیران را در خوراک بر خود مقدم داشته و بر آنان ایثار می کردند.

حتی لباس مناسبی به آنان می پوشاندند. اگر اسیری، اسرار دشمن را در اختیار قرار نمی داد، هرگز مورد ضرب و شتم واقع نمی شد. ولی اگر چنین می کرد، باعث آزادی خود می شد.

همچنین، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شهدا را بزرگ می داشت؛ آنان را در جایگاه عزت و فخر در دنیا و آخرت قرار می داد و نزدیکان و خویشان شهید را به این امر بشارت می داد و با این کار، در قلب آنان شادی می آفرید.

بعلاوه، ایشان از مثله کردن جنازة دشمنان و بریدن عضوی از بدن آنها نهی می فرمود و فرمان می داد، بعد از این که شناسایی شدند، بدون گرفتن هیچ انتقامی از جمله سوزانیدن با غرق کردن، آنها را دفن کنند.

کوتاه سخن این که جنگ در مکتب پیامبر، به منظور برتری طلبی یا یک خونریزی بی هدف صورت نمی گرفت.

آن گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خود در توصیف دعوت و نبردهای خود فرمود: «من پیامبر رحمت و پیامبر حماسه ام.»

در حقیقت، «رحمت» و «حماسه» در این جا با یکدیگر تلاقی دارند؛ زیرا این حماسه، جز برای رحمت نبود که رحمت حقیقی در این عالم، به معنای قطع ریشه های فساد و مقابله با هر گونه شر و بدی است. لذا، هر جا چنین حماسه ای وجود داشته، راهی به سوی تحقق رحمت عامه بوده است.

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام آغاز نبرد به سربازان چنین توصیه می فرمود: با مردم به دوستی و آشنایی رفتار کنید و با آنان خویشتنداری ورزید و بر آنان حمله ور نشوید مگر این که ایشان را فرا خوانید، چه، اگر مردم شهر و روستا و بیابان و محله را به حضورم بیاورید، برایم دوست داشتنی تر از آن است که مردان آنها را بکشید و زنان و کودکانشان را به اسارت بیاورید.[41]

بنابراین، جنگهای رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) جنگهای دوستی آمیز بوده و به محبت و مهربانی و مراقبت و تلاش در جهت حفظ جان مردم مگر در مواردی که ضرورتی گریز ناپذیر وجود داشته آراسته است، زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سپاهیان خود را سفارش می فرمود که به از میان بردن کشت و زرع، قطع درختان و کشتن زنان و کودکان و مردمانی که در جنگ، نقش و نظری نداشته اند و به هیچ نحوی در آن شرکت نکرده اند، دست نزنند.

با این اوصاف، جنگهای پیامبر هرگز به معنای تلف کردن، از میان بردن، ایجاد فساد و یا بی اعتنایی مطلق به همة پایبندیهای انسانی نیست. آن حضرت انجام هر کاری را در جنگ روا نمی دانست و دست به کارهایی نمی زد که امروزه، گاهی فرماندهان نظامی از آن بهره می جویند؛ کارهایی از قبیل کشتار جمعی و از میان بردن نسل انسانی و محصولات کشاورزی مردم و سمی کردن آنها به منظور کشتن مردمان.

یک بار به وی خبر رسید که سربازان اسلام برخی اطفال مردم را کشته‎اند. پس به خطبه ایستاد و فرمود: برخی را چه شده است که آن قدر در کشتن دیگران پیش رفته‎اند که کودکان مردم را کشته‎اند. هشدار که کودکان را نکشید…[42]

همچنین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از تخریب و از جمله قطع درختان آن‎جا که ضرورتی نبود، منع می‎فرمود.

وانگهی، گذشت و روح بزرگواری رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و مهربانی و مدارا با مردم، در برخورد ایشان با شکست‎خوردگان نیز قابل توجه است.

آخرین جنگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با «قریش»؛ نبردی بود که به «فتح مکه» انجامید. در پی این پیروزی، پیامبر با کسانی مواجه می‎شد که او و اصحابش را در زیر شکنجه و آزار و تحت فشار قرار داد و شدیدترین شکنجه‎ها را بر اصحاب او تحمیل کرده بودند تا آنجا که برخی از آنان از شدت شکنجه جان باختند و حتی آخرالأمر، مصمم به قتل آن حضرت شدند و در این راه، فکر و حیله و چاره به کار گرفتند و البته، خداوند نیز در مقابل آنان تدبیر کرد و نقشه آنان را نقش بر آب کرد.

به هر حال، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان و با سرکرده جنگ شرک علیه اسلام، یعنی، ابوسفیان روبرو شد؛ اما با آن که پیروز شده بود، پرچم امان در میان آنان گسترد و منادیش فریاد برآورد که هر کس به خانه ابوسفیان برود، در امان است، هر کس به «مسجدالحرام» برود، در امان است و هرکس به خانه خود برود، در امان خواهد بود.
 
2- 4. اجرای مساوات
اصولاً، در اندیشه دینی، هدف از حکومت و تصدی امور، برپایی حق و عدل در میان مردمان است.

لذا، خداوند، پیامبر گرامی و مؤمنان را مأمور دعوت به آئین الهی و برپایی حق و عدل کرده و در قرآن کریم فرموده است:

«یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط». یعنی،«ای کسانی که ایمان آورده اید، همواره برای خدا قیام کنید و گواهان به عدل و داد باشید.»..

در حقیقت، مدیریت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بر اصل «برپایی حق و عدل» استوار بود و کارگزاران خود را بدان فرمان می‎ داد.

این مساوات در میدان جنگ نیز حاکم بود. در این باره، ابوزهره در کتاب «خاتم پیامبران» می‎نویسد:

«یکی از مظاهر فرماندهی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مساوات و برابری او میان خود و سربازان است؛ به گونه‎ای که هر سربازی خود را در کنار آن حضرت احساس می‎کرد و در حقوق و تکالیف، یک سرباز با او برابر بود.

گویاترین گواه این حقیقت آن است که در [جنگ «بدر» ] آن حضرت، خود به همراه علی بن ابیطالب(علیه السلام) و مرثد یک شتر داشتند و هر سه به نوبت از آن استفاده می‎کر‎دند و حتی هنگامی که نوبت پیاده‎روی او فرا می رسید و آن دو می‎خواستند آن حضرت را از این امر معاف بدارند، این خواسته را رد کرد و فرمود:«شما از من قویتر نیستید و من نیز کمتر از شما از اجر و پاداش بی‎نیاز نیستم.»
 
2- 5 تشویق و تنبیه
پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اقسام تشویقها را اعم از معنوی، زبانی، رفتاری، مقامی، مالی و غیره به کار می گرفت و هر جا چاره ای جز تنبیه نبود، همچون پزشکی حاذق، اقدام به بهترین مداوا می کرد.

از جمله تنبیه های زیبا در دوران مدیریت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، برخورد آن حضرت با کسانی بود که از شرکت در غزوة «احد»، خودداری کرده بودند.

به این ترتیب که پس از بازگشت مسلمانان از این پیکار، آنان شبی را در خانه های خود گذراندند و فردای آن روز، پس از نماز صبح پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به بلال فرمود تا مردم را برای تعقیب دشمن فرا خواند و مقرر کرد، جز آنان که دیروز همراه لشکر در جنگ بوده اند،کسی حق همراهی با آنان را ندارد.

مشخص است که از جمله اهداف پیامبر، تنبیه آنانی بود که از یاری آن حضرت خودداری کرده بودند تا جایگاهی در جامعه و منزلتی نزد مردمان نداشته باشند و این تنبیه روانی، از یک سو آنان را در صورت شایستگی بیدار کرده و اصلاح کند و از سوی دیگر، هشدار گونه ای باشد.
 
2- 6 انضباط و جدِیت در ادارة امور
بدون تردید، لازمة گردش درست کارها، انضباط و جدیت در امور است و مدیریت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مدیریتی منضبط و جدی بود مراد از جدیت، سامان پذیری، آراستگی، نظم و ترتیب، سعی و کوشش در کارها و پرهیز از هرگونه سستی و بی سامانی در امور است.

[43] بسیاری از شکستها و ناکامیها که دامنگیر جمعیتها و سازمانها شده، از همین رهگذر بوده است. به همین لحاظ، آن چه در پیکار «احد» روی داد، محصول عدم رعایت این امر از جانب گروهی از مسلمانان بود.
 

3 مدیریت علمیاتی

 
3– 1 کسب اطلاعات یا تکمیل آن:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همواره برای به دست آوردن آگاهیهای قبل از نبرد در جهت خنثی کردن اندیشة نبرد یا پی بردن به نقشه آن و یا در جهت تقویت صحت تصمیمها به دریافت و دستیابی به همة اخبار و امور مربوط به دشمن فرمان می دادند.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای دستیابی به اطلاعات، بیش از سایر امور جنگی در تلاش بودند؛ زیرا دریافت اطلاعات و معلومات کامل از دشمن به معنای اتخاذ و صدور حکم و فرمان صحیح برای جنگ است. به همین منظور، در کنار غزوه ها، گاهی سریه هایی را نیز به نواحی مختلف اعزام می داشتند.

آن حضرت، نیروها را به منطقة عملیاتی مورد نظر می فرستاد و خود در راه عبور، با تجار و مسافران برخورد کرده و از آنان و ساکنان محلی کسب اطلاعات می کرد.

بازجویی از اسرا، سکونت دادن نیروهای اطلاعاتی در سرزمین دشمن و بررسی تحرکات و جابجاییهای آنان در وقت مناسب، از روشهای دیگر کسب اطلاعات بود. جالب این جاست که پیامبر، همواره اطلاعات موجود و غیر آشکار را در نزد خود، محفوظ می داشتند.

به عنوان نمونه، در جنگ«بدر»، پیامبر دو نفر را برای کسب اطلاعات از کاروان تجاری «قریش»، دو نفر را برای کسب اطلاعات از مقر تمرکز نیروها، دو نفر را برای بررسی تعداد نیروی دشمن و یک نفر را هم برای کسب اخبار جابجایی دشمن و میزان افزایش نیروهای آن مأموریت دادند.[44]

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاعاتی را که برای ایشان ارسال می شد، مورد بررسی، دقت، پیرایش و تحلیل عملی و دقیق قرار داده و با واقعیت و موقعیت جنگی طرف مقابل خود هماهنگ می ساخت.

ایشان، تلاش زیادی داشت تا اطلاعات به صورت بسیار فعال و پویا بوده و با عمل فرمانده و گروههای مأمور همراه و هماهنگ باشد. به عنوان مثال، در جنگ «بدر» از تعداد ذبایح برای پی بردن به تعداد نیروها استفاده کرد.

در این میان، خبریابها، عنصری اساسی در تثبیت نتیجة نبرد به شمار می آمدند؛ زیرا آنها معلومات و آگاهی کافی و دقیق از دشمن جمع می کردند.

طبعاً نیرویی که دارای آگاهی کافی است، در میدان نبرد از آن سود می جوید، و طرفی که از دشمن چیزی نمی داند، در بهترین موقعیت نبرد با دشمن نیز، انگار، چشمانش بسته است.[45]

اگر خوب جستجو کنیم، می بینیم که پیامبر در تمام غزوه ها و سریه های خود، سخت به پوشیده داشتن اسرار نظامی می پرداخت و عملیات نظامی و جهت سیر سپاه راه، حتی بر نزدیکترین افراد خود پوشیده می داشت و از این قاعده عدول نمی کرد جز در غزوة تبوک که آن نیز به علت اهمیت حمله و بعد مسافت و نیاز عملی به تأمین مادی بود.
 
3- 2 در نظر گرفتن اصول جنگ
اصولی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در نبردهای خود از لحاظ نظامی به اجرا می گذاشت، اصولی اساسی برای تحقق پیروزی بود.

لذا، هدف از دعوت وی، روشن بوده و جنگ او بر این مبانی قرار داشت: بسیج نیروها، صرفه جویی در بکارگیری آنان، استفاده از یورش ناگهانی در زمان و مکان مناسب، تکیه بر سرعت که جنگ ضربتی را محقق می ساخت.

استمرار فشار به هنگام غزوه های پی در پی و متصل به یکدیگر(مثل احد و حمراء الاسد). اجرای مانور با استفاده از امکانات و نیروهایی که فراهم آورده بود، اهتمام به ایجاد امنیت برای نیروها، تکیه بر استطلاع و استخبار، سازماندهی صحیح، اجرای همکاری بین جنگجویان و صفوف نیروهای عمل کننده با سواران، پیادگان و سایر صفوف و نیز بین جناح راست و چپ و قلب سیاه، پراکنده نکردن نیروها، تقویت روحیة سربازان خودی به گونه ای که آنان از مرگ نهراسند و ایجاد امنیت در تمامی جبهه های جنگی.

رسول خد(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که از نیرو و امکانات کم و ضعیف برخوردار بود، به دفاع روی می آورد؛ لذا در ابتدای دعوت، موضع دفاعی او آشکار بود؛ لذا، در آن ایام مورد اذیت و آزار قرار گرفته و مجبور به هجرت شدند؛ امری که جز خیر برای آن حضرت به دنبال نداشت.

در «مدینه» نیت و هدف ایشان جز در بعضی اوقات که بناچار موضع دفاعی به خود می گرفتند هجومی بود. ایشان، هنگامی که نیرو و امکانات قوی و کامل داشتند، به جنگ هجومی روی می آوردند.

به هر حال، اگرچه پیامبر به نیروی لایزال الهی توکل داشتند. اما این امر، مانع از انجام وظایف عادی و طبیعی که لازمة جنگ است – نمی شد.

در حقیقت، مدیریت تدبیری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در تمام عرصه ها جاری و نافذ بوده است و حتی استفاده از وحی نیز در چارچوب این نوع مدیریت می گنجد.
 
3- 3 ایجاد جنگ روانی
مجموعه اعمالی است که بر ضد دشمن یا رقیب برای تحت تأثیر قرار دادن او انجام می گیرد و هدف از آن تضعیف اراده، تفکر و قدرت مادی و معنوی او است.

«جنگ روانی» به عنوان مهمترین جنگ در طرح و برنامه ریزی مورد توجه و اقدام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حتی آن را محور اقدام نظامی خود علیه دشمنان قرار داده بود؛ زیرا آنان را در حالتی از وحشت گذاشته و بر نفوس آنان تسلط می یافت و در نتیجه، توان مقابله و مقاومت را از آنها می گرفت.

آن حضرت خود در این مورد چنین فرموده است: «من با ایجاد ترس(در دل دشمن) یاری شده ام.»

نیروهایی که پیامبر در اختیار داشتند، همگی باعث ترس، تصورات و ذهنیتهای دور از واقع در دشمن می شدند، زیرا اولاً، این نیروها مخفی بودند، ثانیاً، شکست ناپذیر بودند، ثالثاً روح هجومی داشتند و رابعاً روشهای جدیدی را در جنگ ابداع کرده و به کار می بستند.[46]

برای مثال، در جنگ «حمراء الاسد»، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) لشکر خود را همراه با مجروحان و از پا افتادگان به حرکت درآورد و فرمان داد، آتش زیادی برافروزند تا دشمن تصور کند که لشکر او همچنان دارای قدرت و نیرو است.

ژنرال جان پریه دربارة جنگ تعبیر جالبی دارد او می گوید: عامل اساسی در نبرد، داشتن روحِیه عالی است؛ سلاح، موجودی است بی جان که مردی از خون و گوشت با نیرو یا با ضعف، باید آن را مالک شود.

به هر حال، آن اسلحه از هر جهت، یک نیروی مادی است و از آن الزاماً نابودی دشمن محقق نمی شود. بنابراین، داشتن روحیة نیرومند، از جهات مهم پیروزی به شمار می رود.[47]

حال، از منظرهای گوناگون، می توان منشأ روحیه و توان روانی بالای نیروهای اسلام را بررسی کرد که نمونه هایی از آن در زیر می آید.
 
3-3-1 ایمان درست به عدالت، خواست و هدف:
چنانچه سرباز به هدفی که برای رسیدن بدان می جنگد، مؤمن باشد و به عادلانه بودن وظیفة محِول ایمان داشته باشد، قادر است، در کار خود معجزه کند.
 
3-3-2 تشویق و ایجاد انگیزه برای نبرد:
تشویق و تحرک به نبرد، عنصری اساسی در بالا بودن روحیة معنوی و تقویت روانی برای جنگجویان است؛ برانگیختن روح حماسی در جمع و ایجاد انگیزة جدِی در مورد واقعیتی که برای آن می جنگند و این که تا حصول نتیجة نهایی باید بکوشند، همة مؤمنان را در حالت بیداری انقلابی نگه می داشت و حرکت، انگیزة روانی و علاقه دایم را برای رویارویی با دشمن در ایشان برمی انگیخت.

برای مثال، در غزوة «بدر»، پیامبر اسلام پیش مردم آمد و آنها را به جهاد برانگیخت و فرمود: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، امروز اگر مردی، بردبارانه، ثابت قدم و دقیق نبرد کند، خوشبخت است و اگر به دشمن پشت نکند، جای او در بهشت خواهد بود.»
 
3-3-2 دلیری در مقابل بیم:
بدون تردید، احساس پدیده ای عمومی و فراگیر است و حتی بزرگترین قهرمانان و دلاوران قوم از اعتراف به آن نمی هراسند. لذا، مهم این است که پیامبر اسلام توانست، بیم را مغلوب کرده و آن را از وجود یاران خویش ریشه کن کند چنان عقیده ای برایشان بسازد که ابهتی در آن چه که با آنها روبرو می شود، احساس نکنند.[48]
 
3-3-4 صف و احد:
در این رابطه، پیامبر اسلام همواره خلق را به وحدت فرا می خواند؛ زیرا «یکتایی» و «پیوند»، دو عامل مهم برای توانایی و پیروزی اند.

خداوند در این باره می فرماید: «خداوند آن کسانی را که چون دستی واحد در یک صف جهاد می کند و همچون سد آهنین، همدست و استوارند، بسیار دوست می دارد.»[49]
 
3-4 به کارگیری خدعه و فریب
باید دانست که بخشی از علوم نظامی و از ضرورتهای مهم در میدانهای نبرد در سطوح تاکتیکی و استراتژیکی، خدعه و فریب است. خدعه، فن استتار و پنهان ساختن حقیقت و انجام کارهای گمراه کننده برای منحرف ساختن دشمن از درگیری، مقابله و سایر امکانات و اقدامات اساسی است.

ضمن این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خود، جنگ را به معنای «خدعه و فریب» می دانسته اند. نمونة بارز به کارگیری «خدعه» را در جنگ «خندق» می بینیم:
1 پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به دو تن از فرماندهان «غطفان» و اعراب «نجد» پیام فرستاد و از آنان خواست، در مقابل دریافت یک سوم از محصولات «مدینه» با او مصالحه کنند.

آنان نیز از روی طمع این مصالحه را پذیرفتند. با این که این مصالحه، بعداً به خاطر عدم پذیرش مردم «مدینه» صورت نگرفت، لیکن پیامبر(ص) با این کار، اولاً عزم و استواری اصحاب خود و اصحاب دشمن را آزمود، ثانیاً این پیشنهاد «غطفان» و قبایل همراه آنان را گرفتار طمع و آزمندی ساخت؛ و این در حالی است که چون طمع در دلی نشیند، عزم و اراده از آن، رخت برمی بندد.[50]

2 قبل از شروع جنگ «خندق» مردی از «غطفان» به نام نعیم بن مسعود به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و اسلام آورده و گفت: خاندانم از مسلمانی من خبر ندارند، پس بدان چه می خواهی مرا فرمان ده.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمودند: اگر می توانی در ارادة دشمن در رویارویی با ما خللی به وجود آور؛ چرا که جنگ، سراسر، تدبیر و نیرنگ است او نیز که در دوران جاهلیت، ندیم یهودیان «بنی قریظه» بود، خود را به میان آنان رساند و گفت: ای بنی قریظه! شما از دوستی من با خود و روابط ویژه ای که با شما دارم آگاهید.

اینک، «قریش» و «غطفان» در حالی که به این دیار آمده اند که وضعیتی چون شما ندارند. زیرا این سرزمین، متعِلق به شما است و اموال و زنان و فرزندانتان در این جا هستند و لذا نمی توانید، به جای دیگر بروید، اما «قریش» و «غطفان» که برای رویارویی با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب او آمده اند، سرزمین دیگری دارند.

و زنان و فرزندان و اموالشان در جایی دیگر قرار دارد و اگر فرصتی به دست آورند و بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب او چیره شوند، از آن استفاده می کنند و گرنه، به سرزمین خود برمی گردند.

پس، پیشنهاد من این است که در کنار این خاندان به جنگ نپردازید، مگر آن که گروگانهایی از سران و بزرگان آنان را در اختیار گیرید.

یهودیان نیز آن را قبول کردند. نعیم، در ادامة کار خود به سراغ ابوسفیان رفت و گفت: بدانید که یهودیان از کاری که دربارة روابط خود با محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده اند، پشیمان شده اند و برای او نیز پیغام فرستاد ه اند که ما از آن چه کرده ایم، پشیمان شده ایم.

اکنون، آیا این کار، تو را خشنود می کند که ما از دو قبیلة «قریش» و«غطفان»، مردانی را از سران آنان در اختیار بگیریم و به تو تحویل دهیم و تو آنان را گردن بزنی و …و به این ترتیب شکافی در بین دو قوم ایجاد کرد.[51]
 
3-5 فرماندهی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)
فرماندهی ایشان، آن گونه بود که نخست، موقعیت را می شناخت و سپس فرمان می داد؛ به مناسبت، توبیخ می کرد و در جای خود نیز بزرگواری می کرد.

به طور کلّی، تصمیمهای آن حضرت، همگی درست بود؛ زیرا هرگز به هوای نفس سخن نمی گفت و سخن او چیزی جز وحی خدا نبود.[52]

رفتار پیغمبر با زیردستان، رفتاری منطقی بود؛ در موقعیتهای دشوار، دلاوری و شجاعت به خرج می داد. همچنین، با اهل اندیشه مشورت می کرد.

روح آزادی در فرمانها و پذیرش مسؤولیت در فرماندهی ایشان حکمفرما بود. وانگهی، برنامه ریزی در امور، ساماندهی طرحها، سازماندهی نیروها، هدایت و رهبری افراد، ایجاد محیطی بر پایة حقوق حقة انسانی و نظارت بر کارها، از جمله وظایفی است که پیامبر همواره بر دستور اجرا یا اجرای مستقیم آن پافشاری می کرد.
 
3-6 تفویض اختیار
بدیهی است، تفویض اختیار و مسؤولیت خواهی از لوازم ادارة امور است. خدای متعال پس از آن که بندگان شایستة خود را در بندگی می آزماید، به آنان مسؤولیتهایی می سپارد و براساس اختیاری که به ایشان داده است، از آنان مسؤولیت می خواهد.

البته، هرچه محدودة اختیار، گسترده تر باشد، میزان مسؤولیت خواهی نیز بیشتر خواهد بود.

در این زمینه سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین بود که نخست، افراد مناسب را برای هر کار می یافت و کارها را بسیار خوب تقسیم می کرد و پس از این که مسؤولیت هر کس را مشخص می کرد، کار را به او می سپرد و در ادامه، آن را پیگیری می کرد.

یعنی، از مسؤولان خود بازخواست می کرد که چگونه عمل کرده اند. لذا، این گونه نبود که به خاطر اعتماد و اطمینان به کسی، کار او را پیگیری نکند و از او دربارة عملکردش پرسش نکند.

زیرا از عمده عواملی که یک مدیریت را کارآ می سازد، رسیدگی دقیق به مسؤولیتها و حسابرسی کارگزاران و حسابخواهی از آنها است.

ناگفته نماند، هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مسؤولیتی را به کسی می سپردند، در عین حال که بر کار او نظارت کرده و از او مسؤولیت می خواستند، اما در نهایت، خود را مسؤول همة امور می دانستند و چنانچه اشتباهی روی می داد و حدی از حدود الهی زیر پا گذارده می شد، سخت برآشفته و با جدِیت رسیدگی و جبران می کردند.
 
3-6-1 تعیین جانشین در «مدینه»
گفتنی است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام عزیمت به هر جنگی، نایب و جانشینی برای خود در «مدینه» تعیین می کردند؛ و از جنگی به جنگ دیگر او را تعویض می کردند.
 
3-6-2 قراردادن افراد شایسته در مکانهای مناسب
در این خصوص، باید گفت مأموریتهای جنگی و تخصصهای نظامی در لشگر اسلامی فراوان و متنوع بود؛ از جمله: اطلاعات، سواره نظام، نیروهای پیاده و تیراندازان؛ در این میان، برای پذیرش هر مسؤولیت و تخصصی، شرایطی قرارداده می شد که حسب مورد، متفاوت بود.

برای مثال، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به امر اطلاعات می گماشت که حفاظت و کتمان راز، در حد اعلایی در او وجود داشته باشد، همچنین، آگاه، مورد اعتماد و صبور و بردبار بر درد گرسنگی و تشنگی باشد؛ همانند عبدالله بن حجش و حباب بن منذر؛
 
4- مدیریت سیاسی
 شایان ذکر است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ، تنها به مسائل نظامی اکتفا نکرده و از «دیپلماسی»، به عنوان یک وسیله در جهت تقویت مواضع و به دست آوردن موفقیتهای بیشتر استفاده می کردند. در این زمینه، به چند مورد زیر اشاره می شود:
 
4-1 انعقاد پیمانهای سیاسی با قدرتهای بی طرف
همواره سعی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر این بود که تا جائی که مقدور است، در جنگها از تفرق جبهه ها جلوگیری شود.

به هیمن سبب، پس از تشریع «جهاد» و هجرت به «مدینه» با این که تمامی داخل و خارج «شبه جزیرة عربستان» هنوز در شرک به سر می بردند، پیامبر ابتدا، متوجه کانون دشمن شدند.

لذا، بیشتر تلاش خویش را مصروف تضعیف و مخالفت با «قریش» کردند. این سیاست، مستلزم این بود که پیامبر، حتی الامکان از ایجاد تنش با قدرتهای کوچک و بزرگ بی طرف بپرهیزد و خود این پرهیز از تنش، گاه با نمایش قدرت و گاه با صلح بود.

به این ترتیب، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با اجرای یک دیپلماسی فعال، از یک سو مانع همبستگی غیرمسلمانان با «قریش» شده و از سوی دیگر، سعی می کرد تا از آنان گر چه هنوز اسلام نیاورده اند به عنوان متحدان خویش در برابر «قریش» استفاده کند.[53]

به همین لحاظ، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بدو ورود به «مدینه» متوجه «یهودیان» آن شهر شد.

اینان، اگرچه بی طرف بودند، اما همبستگی آنها «با قریش» می توانست، خطرات بزرگی را برای اسلام و مسلمانان به دنبال داشته باشد؛ لذا سعی می شد که از آنها به عنوان متحدان مسلمانان استفاده شود.

فی المثل، در «عهدنامة مدینه» که در «الوثایق» آمده است، عباراتی این گونه مشاهده می شود: «هرکس از «یهودیان» که از ما پیروی کند، نسبت به او نیکی و یاری خواهد شد و با ما در زندگی مساوی خواهد بود.

بر آنان ستم نخواهد شد و بر ضد ایشان، کس را یاری نخواهند داد… یهودیان به آیین خود و مسلمانان به آیین خود خواهند بود. بر یهود است، با هر کسی که با اهل این پیمان نامه بجنگد، نبرد کند … هنگامی که مؤمنان در جنگند، «یهودیان» هم باید همراه ایشان هزینه پرداخت کنند.»

در همین ارتباط، پیامبر(ص) به وسیله همبستگی با قبیلة «خزاعه» که از جمله قدرتهای بی طرف بود ضمن همکاری با آنها در زمان جنگ، از تعرض به آنان نیز جلوگیری می کرد.
 
4-2 خنثی کردن نیروهای مخالف
بدیهی است، این کار، یکی از ابعاد سیاست خارجی و دیپلماسی فعال هر دولتی به شمار می رود و لذا، سیاست خارجی دولت، باید بر این محور استوار باشد تا به این وسیله، مانع از اتحاد قدرتهای دیگر علیه خود گردد.

مثلاً با دادن امتیاز، با یکی از آنها رابطه برقرار کند و در مقابل دیگری، روی خوش نشان دهد و یا از دادن کمک یا انجام مذاکرة دوستانه با سومی امتناع ورزد؛ به نحوی که نوعی رقابت منفی بین دشمنان خود با توجه به منافعی که در اتحاد دنبال می کنند، به وجود آورد.
 
4-3 تمایل به صلح و آتش بس
چنان که گفتیم، دین اسلام، دین رحمت و امت آن، امت مشمول رحمتند. جنگ نیز در پیکره دیپلماسی نظامی خود نوعی عطوفت و رحمت را در همه مراحل به دنبال دارد.

به همین ترتیب پیامبر اکرم(ص) در رویارویی با مشرکان قبل از آغاز هرگونه جنگ و ستیز، آنها را بین «اسلام آوردن»، «انعقاد پیمان عدم تجاوز» و نهایتاً جنگ مخّیر می کرد.

ایشان در این باره می فرمود «با آنان وارد جنگ نشوید مگر آن که به ایمان دعوتشان کنید. در این هنگام اگر از پذیرش آن سرباز زدند، باز هم، با آنان وارد جنگ نشوید تا آنان نبرد با شما را آغاز کنند.

اگر آنان نبرد را آغاز کردند، باز هم وارد جنگ با آنان نشوید تا آن که کسی از شما را بکشند

. در این صورت کشته را نشان آنان دهید و بگوئید: بیائید تا راهی بهتر از این بیابیم». زیرا اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند این از همه آنچه خورشید بر آن می تابد برایت بهتر خواهد بود.
 

نتیجه گیری:

 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در راستای تأسیس شریعتی نو و حکومتی بر مبنای آن، با مقاومت منفی بت پرستان مشرک و دیگر پرستان بی دین رو به رو بودند.

دین جدید در پی استقرار حاکمیت الهی بوده و قصد داشت، حاکمیتهای خرافی را از میان بردارد. برخورد این دو عقیده، پیروان شریعت ختم رُسل را با ذلیلان خیمة کفر درگیر کرد؛ و این امر، هنوز هم گیتی را محل مبارزه و کشمکش مسلمانان خداپرست با حاکمان شیطان پرست قرارداده است.

چنان که می دانیم، پیامبر عزیز(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان ایشان در دوران صدر اسلام، به سبب نوپا بودن حکومت اسلام، بارها مورد هجمة کلامی و نظامی مشرکان قرار گرفتند، اما باید دانست که راز استقرار اسلام در آ ن عصر و استمرار آن تا کنون در چگونگی برخورد مدبرانة پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر آن یورشها نهفته است.

جنگهای نظامی مشرکان با مسلمانان، پس از ورود پیامبر(ص) به مدینه شعله ور شد و «بدر» و «احد» و «خندق» و «تبوک»، از جلوه های روشن مبارزة اسلام حی با کفر و شرک زوال پذیر می باشند.

تدبیر رسول خد(ص) در این جنگها، به کارگیری فکر نظامی، متأثر از عقیده و هدایت بوده و این تدبیر در مواقع بحرانی بسیار کارساز و مؤثر بوده است.

به تعبیر دیگر، پیامبر(ص) در جهت استقرار حکومت الهی با اعمال مدیریت متناسب با شرایط بحرانی علاوه بر حفظ مسلمانان و حکومت اسلامی، درسها و آموزشهای سودمندی ارائه کردند؛ درسهایی که هم شیوة زندگی، دینداری و روابط اجتماعی و هم شیوة کفرستیزی را همزمان در برداشته و درس بزرگی و بزرگ منشی و بزرگواری را می آموزند.

در این راستا، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با «مدیریت امور عقیدتی» سعی داشت، هدف اصلی حکومت اسلامی را که همان «توحید و مبارزه با کفر و استکبار» بود، در بستر شرایط جدید، تعلیم دهد. برای مثال، می توان از ایجاد انگیزة الهی در جنگها نام برد.

در حیطة «مدیریت رفتاری» نیز، با عمل خود و با فرمانهای مؤثر، تصمیم گیری پویا، مشورت همفکری و تبادل نظر در امور را نشان می دادند.

به هر حال، این نشانگری در عرصة جنگ، بسیار آموزنده و زیباست؛ ایشان، بانی دین رحمت بر امت مرحومه بوده و خود، مظهر رحمت الهی بودند، لذا، از مهربانی با دوستان گرفته تا عطوفت بر دشمنان و اسرا و حتی محترم داشتن مردگان کافر، همه و همه، نشانة فکری بالاتر و بینشی عمیقتر می باشد.

بعلاوه، در عرصة «مدیریت نظامی» نیز با به کارگیری پیشرفته ترین تدابیر نظامی وقت، عرصه را بر دشمنان تنگ کرده و بر شمول دامنة امداد الهی صحه می گذاردند. فرماندهی نظامی آن حضرت، ایجاد جنگ روانی، به کارگیری ابزار خدعه و فریب و کسب اطلاعات از دشمن از جملة این تدابیر بود.

همچنین، در حوزة «مدیریت سیاسی» به منظور اقتدار اسلام با برخی از مخالفان و نه معاندان پیمان سیاسی منعقد کرده و به این وسیلة عظمت نیروهای مشرک را خرد می کردند.

کوتاه سخن این که آن چه در عرصه های مختلف زندگی پیامبر مشاهده می گردد گویای بیست و سه سال بحران و مبارزه است؛ مبارزه ای که در نهایت، توانست نطفة اسلام نوین را، نه فقط در خاک«عربستان»، که در دل مستضعفان و ستمدیدگان عالم بکارد و فراگیر شود.

همة اینها، مدیون تفکر، تأمل و تحمل رسول اکرم(ص) و یاران وفادار و با اخلاص ایشان است.

پی نوشت ها :
 [1] برگرفته از http://www.msn.com/EncartaWorld English Dictionary

[2] روش برنامه ریزی در بخش فرهنگ

[3] قرآن کریم، سورة بقره، آیة 190

[4] قرآن کریم، سورة توبه، آیة 111

[5] قرآن کریم، سورة حج، آیات 40 38

[6] قرآن کریم، سورة نساء، آیة 76

[7] قرآن کریم، سورة انفال، آیة 47

[8] قرآن کریم، سورة بقره، آیة 264

[9] قرآن کریم، سورة انفال، آیة 67

[10] قرآن کریم، سورة نساء،آیة 94

[11] قرآن کریم، سورة اسراء، آیة 10

[12] قرآن کریم، سورة بقرة، آیات 194 191

[13] سورة عنکبوت آیة 83

[14] سورة حج آیة 41

[15] دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیره نبوی، منطق عملی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ، 1372، ص…

[16] جلیلی، سعید، سیاست خارجی پیامبر، تهران: انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1374، ص 44؛

[17] همان، ص 289؛

[18] سورة حج، آیة 40

[19] سورة بقرة، آیة 257

[20] سورة مؤمن، آیة 31

[21] دلشادتهرانی، مصطفی؛ سیرة نبوی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ، 1372، ص 162

[22] ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمة حسین صابری، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی 1373، ص 376

[23] همان، صص 646 645

[24] سورة آل عمران، آیات 127 125

[25] سورة صف، آیات 13 10

[26] ابوزهره، منبع پیشین، ج 2، ص 494؛

[27] جلیلی، سعید، منبع پیشین، ص 117

[28] همان

[29] وتر، ضاهر، مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر، ترجمة اصغر قائدان، نشر حدید، 1374، ص 82؛

[30] سورة شورا، آیة 38

[31] آل عمران، آیة 159

[32] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 5، بخش 4، نشر …، چاپ…، ص …

[33] دلشادتهرانی، مصطفی، منبع پیشین، ص 254(به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 60)

[34] همان، ص 255 به نقل از المغازی، ج 1، صص 209 211

[35] همان، به نقل از المغازی، ج 2، ص 444

[36] همان؛

[37] سورة آل عمران، آیة 159

[38] ابوزهره، همان منبع، ص 535

[39] همان، ص 536

[40] وتر، ضاهر، همان منبع، ص 252

[41] ابوزهره،؛ همان منبع، ص 307

[42] طلاس، مصطفی، پیامبر و آئین نبرد، ترجمه حسن‎اکبر رزمناک، انتشارات بعثت، ص 309.

[43] دلشادتهرانی، مصطفی، همان منبع، ج 3، ص 339

[44] وتر، ضاهر، همان منبع، ص 145 148

[45] طلاس، مصطفی، همان منبع، ص 491

[46] همان،صص 103 104

[47] طلاس، مصطفی، همان منبع، ص 501

[48] همان، صص 505

[49] سورة صف، آیة 3

[50] ابوزهره، همان منبع، صص 645 646

[51] همان، صص 647 650

[52] سورة نجم، آیات 3 و 4

[53] جلیلی، سعید، همان منبع، صص 105-

منابع:
1 ابوزهره، محمد؛ خاتم پیامبران، ترجمة حسین صابری، انتشارات بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1373

2تن برگ، دیودونیه؛ مدیریت بحران، ترجمة محمدعلی ذوالفقاری، انتشارات حدیث، 1373

3 جلیلی، سعید؛ سیاست خارجی پیامبر، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1374

4 دلشادتهرانی، مصطفی؛ سیرة نبوی، منطق عملی، ج دوم، انتشارات وزارت فرهنگ، 1372

5 دلشادتهرانی، مصطفی؛ سیرة نبوی، منطق عملی، ج سوم، انتشارات وزارت فرهنگ، 1372

6 طلاس، مصطفی؛ پیامبر و آیین نبرد، ترجمة حسن اکبر مرزناک، انتشارات بعثت؛

7 قرآن کریم

8 مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 5، بخش 4

9 وتر، ضاهر؛ مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر، ترجمة اصغر قائدان، نشر جدید، 1374


منبع: مرکز مطالعات شیعه