فوکو از یک سو بر تحلیل منطقی مفاهیم و یافتن مؤلفه‌های سازنده آنها تأکید می ورزد، همچنانکه در بسیاری از آثار خویش به شناخت و تطور این مؤلفه‌های زیرساز در طول تاریخ پرداخته و تاریخ مفاهیم را پی جویی کرده و از سوی دیگر، بر نهایی نبودن این نوع تحلیل اصرار ورزیده و تاریخ تجربه را نیز در کنار آن مطرح ساخته است.
 
تفاوت اساسی تحلیل تبارشناسی فوکویی با سنت انگلوساکسونی - تحلیل منطقی . در آغاز قرن بیستم، فلسفه تحلیلی آنگلوساکسونی، تحلیل منطقی را روشن کننده ماهیت سخنهاو معرفتهامی دانست و در تلاش بود تا همه ادعاهای معرفتی آدمی را از زیر تیغ تحلیل منطقی عبور دهد و عدم انسجامها و کاربردهای نادرست را مشخص کرده و از صحنه بدر کند. در این نوع تحلیل، مفاهیم به صورت تحلیلی مورد بررسی قرار می گرفتند تا عناصر معنایی یک مفهوم، روابط میان این عناصر و روابط میان یک مفهوم با سایر مفاهیم که به نحوی با آن ارتباط دارند، مورد کاوش قرار گیرد. به طور اساسی، هدف پژوهش تحلیلی فلسفی عبارت است از فهم و بهبود بخشیدن به مجموعه مفاهیم یا "ساختارهای مفهومی" ( concept structures) که ما بر حسب آنها تجربه را تفسیر می کنیم، مقاصد را بیان می کنیم، مسائل را ساخت بندی می کنیم و پژوهشها را به اجرا در می آوریم کومبز و دانیل، در شورت، ترجمه مهرمحمدی و همکاران، ۱۳۸۷). پیش فرض این نوع تحلیل، تعبیه معانی ویژه در کلمات خاص و ارتباط ضروری و منطقی کلمات با شبکه های معنایی منحصر بفرد بود.
 
 به سخن دیگر، فلاسفه تحلیلی با تأکید بر حقیقت مفهومی مستتر در هر مفهوم به تحلیل می پردازند تا آن را از دل مفهوم بیرون کشند. این "تحلیل مفهومی" (conceptual analysis) که نکته اساسی فلسفه تحلیلی است، نوعی تحلیل "معنایی" (semantic) است (والکر و اورس، ۱۹۸۸) که وجود معنا را در مفهوم مفروض می گیرد. بر طبق این دیدگاه حقایق مفهومی که نوعی حقایق ضروری هستند، نتیجه استخراج معانی، تمایز قائل شدن میان استفاده صحیح و ناصحیح و کشف روابط مفهومی است (همان). بدین ترتیب منشا دانش درباره معانی کلمات، روابط مفهومی یا منطقی است و از همین روی، نتیجه کاوش در روابط مفهومی و منطقی، کشف معانی نهفته خواهد بود. با وجود جبهه گیری فوکو در مقابل این دیدگاه، نقاط شروعی را در آثار فوکو می توان یافت که در آن ها، تحلیل منطقی مفاهیم نقشی اساسی ایفا می کند. به طور مثال، فوکو در ابتدای کتاب مراقبت و تنبیه، با تحلیل مفهوم څکم، سه شرط حقیقت آن را بیان می کند. به اعتقاد وی، سه مؤلفه مقوم یک حکم در قرن هیجدهم عبارت بودند از: شناخت خلاف شناخت خلافکار و شناخت قانون (فوکو، ۱۳۸۷ب، ترجمه سرخوش و جهاندیده، ص ۳۰). فوکو در این نوع تحلیل، به تحلیل منطقی نزدیک شده است.
 
تفاوت اساسی تحلیل تبارشناختی فوکویی با سنت انگلوساکسونی - تحلیل زبانی – . از سوی دیگر، پس از ظهور فلسفه تحلیل منطقی، که وظیفه فلسفه را تحلیل منطقی واژه ها و گزاره ها میدانست، برخی فیلسوفان - از جمله ویتگنشتاین دوم - با انکار معنای تعبیه شده در واژه، معنا را تابع کاربرد دانستند و سعی کردند در پی یافتن کاربردهای کلمه، به جستجوی زبان عادی و تطورات آن پردازند. این نوع تحلیل، کار خویش را از استفاده های کلمه در زبان عادی آغاز می کرد و با روشن کردن دلالتها و معانی کلمه در این حالت ها پایان می یافت. تصور ویتگنشتاین از زبان و نظریه بازیهای زبانی" (language Games) او از جمله مؤلفه‌های اساسی مطرح در این نسل از فیلسوفان تحلیلی است. ویتگنشتاین در این نظریه، زبان را از وظیفه توصیف عالم واقعیت برکنار داشت و برای آن، کارکردهای متعدد قائل شد. بر طبق این دیدگاه، زبان به جای آنکه نقشه واقعیت باشد، منعکس کننده گونه های زندگی" (forms of life) است و به همین دلیل در درون هر گونه ای از زندگی آدمی، زبانی ویژه با قواعدی خاص به کار میرود. بر اساس این نظریه، فیلسوفان تحلیلی معتقد بودند که پرسش‌های مربوط به عینیت مفاهیم تنها در درون یک نظام مفهومی و در زمینه یک نظام معین فهم قابل طرحند (نور دنبو، ۱۳۷۶، در باقری و عطاران، ص۲۵). خوی تبارشناختی، خوی پوزیتیویسم فرخنده است در هر صورت، دست کم بر یک چیز باید تاکید کرد: تحلیل گفتار از این منظر به انکشاف جهانشمولی یک معنا نمی انجامد، بلکه بازی قلت تحمیلی را، با قدرت اثباتی بنیادینی روشن می کند  بر اساس این موضع معرفت شناسانه، برای درک یکدیگر باید چارچوب های مفهومی و نقاط مرجع یکسانی داشته باشیم تا آنچه می گوییم قابل تناسب با چارچوب مذکور باشد (همان). بر اساس این دیدگاه، هر مفهوم پیوسته به مفاهیم دیگر است و تنها وقتی می توان درباره آن قضاوت کرد که شبکه مفاهیم مرتبط با آن مشخص گردد. زیرساز این شبکه، از نگاه فیلسوفان تحلیل زبان عادی، زبان روزمره افراد و روابط و زندگی معطوف به آن است. از همین روی، تحلیل باید کاربردهای زبان عادی را مد نظر قرار دهد و برای کشف معانی، به کاربرد واژه ها در زندگی روزمره و در بستر زبان عادی پردازد. تطورات زبان عادی در طول تاریخ، سبب می شد تا تحلیل زبان، حیطه بررسی خویش را از اکنون، فراتر برد و با رنگ  تاریخی آغشته گردد. تحلیل های فوکو از مفهوم قدرت و پی جویی چهره های متفاوت مجازات در قرنهای مختلف، چهرهای جدید از تحلیل زبان عادی را به نمایش می نهد که به زبان محدود نمی شود به تحلیل گونه های زندگی نیز می پردازد. برای نمونه، فرکوتطورات مجازات را در قرن های ۱۷، ۱۸ و ۱۹پی جویی می کند. وی ( ۱۳۸۷ب، ترجمه سرخوش و جهاندیده، ص ۲۱) می نویسد: «بر طبق این کیفربندی (کیفربندی جدید در قرن نوزدهم)، بدن در یک نظام قید و بندها، محرومیت ها، اجبارها و ممنوعیتها اسیر میشود. رنج جسمی و درد بدن دیگر عنصر تشکیل دهنده کیفر نیست. مجازات از هنر احساس های غیرقابل تحمل به یک اقتصاد حقوق تعلیق شده گذار کرد. در این نوع تحلیل، نوعی تحلیل کرداری دیده می شود که به سبک تحلیل زبان عادی، به دنبال تغییرهای صورت گرفته در مؤلفه‌های مقوم یک واژه -کردار - است.
 
در این بیان فوکو، به صورتی واضح نمودار می شود: «... خوی تبارشناختی، خوی پوزیتیویسم فرخنده است در هر صورت، دست کم بر یک چیز باید تاکید کرد: تحلیل گفتار از این منظر به انکشاف جهانشمولی یک معنا نمی انجامد، بلکه بازی قلت تحمیلی را، با قدرت اثباتی بنیادینی روشن می کند»(فوکو، ترجمه پرهام، ۱۳۸۴، ص ۵۹). این خصیصه اثباتی، سبب می شود تا تحلیل به موقعیت ها معطوف شود و حضور همین عنصر موقعیت در تحلیل، مانع از جهان شمولی آن خواهد شد. از این رو، میتوان گفت تحلیل های منطقی و زبانی، در تبارشناسی حالت کلیت و ضرورت بریده از وضعیت سیال واقعی را از دست می دهند و به گونه ای موقعیت مند و زمان دار مطرح می شوند. »
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394