تحلیل هرمنوتیکی در بسیاری از آثار فوکو به درجه‌های مختلف مشاهده میشود. این امر تا بدانجا اهمیت یافته که رابینو و دریفوس (۱۹۸۶) برآنند تا با منطبق ساختن تفکر فوکویی با «تحلیل تفسیری»، ماهیت آن را مشخص کنند. در مقابل دیدگاه آنگلوساکسونی۔ خاستگاه فلسفه تحلیل منطقی و زبانی فلسفه قاره ای با تأکید بر عنصر معنا، فرهنگ و نیز مؤلفه تاریخ، به تفسیر متن و نیز تفسیر کنش های انسانی روی آورد و در تلاش بود تا با توجه به شواهد و قرائن، از معنای ظاهری فراتر رود. در این نوع نگاه، کلمات و حتی افعال آدمی انباشته از تعبیرهایی بودند که باید مورد تفسیر و تأویل قرار می گرفتند (کونزهوی، ترجمه فرهادپور، ۱۳۷۱) و راز آنها گشوده می گشت. البته دیدگاه هرمنوتیکی دارای رویکردهای مختلفی است که هر یک، تعبیر و تفسیر را به گونه ای ویژه معنا می کنند. گالاگر (Gallagher) (۱۹۹۲) از چهار گرایش محافظه کار، میانه رو، تندرو و انتقادی نام می برد. در حالی که گرایش محافظه کار بر آن است تا با تفسیر به معنای اصلی و مورد نظر مولف، دست یابد، گرایش میانه رو تفسیر را گفتگویی میان خواننده و مولف یا متن - میداند که نمی توان در آن، نفشی ویژه به مولف و معنای مد نظر وی داد. گالاگر با قرار دادن فوکو در گرایش تندرو، وی را در زمره افرادی قرار میدهد که ارتباط میان معنای مورد نظر مفسر و مولف را مورد تردید قرار میدهند و فرایند تفسیر را از کشف منای مولف برکنار می بینند. در نهایت، گرایش انتقادی معرفی می شود که از تامل نقاد سنت و ضرورت آن سخن می گوید.از آغازیدن نباید بترسی؛ همه ما از آن رو در اینجا هستیم که به تو نشان دهیم که گفتار در قالب نظم قوانین است؛ و ما دیری است که مراقب پیدایی اش هستیم آنها معتقدند داستان اندیشه ورزی فوکو با واکنش وی به روشهای پدیدارشناختی آغاز می شود. فوکو (۱۹۷۹)، خود نیز آثار دهه ۱۹۶۰ خویش را در جهت عزیمت از رویکرد پدیدارشناختی میداند که بر وجود نوعی بن مایة أساسی عقلی تأکید می ورزد و در تلاش است تا بدان باز گردد.
 
واکنش اولیه فوکو به روشهای پدیدارشناختی، تمایلش به رویکردهایی است که در تلاش اند تا بر معنا بخشی به سوژه - مفهوم اساسی پدیدارشناسی- فائق آیند. رویکرد ساختارگرایانه در واکنش به پدیدارشناسی، مفاهیم، معنا و سوژه را به یکباره با هم انکار می کند و معتقد است به جای همه اینها، قوانینی عینی مستقل از آدمی وجود دارند که همه کنش های انسانی را کنترل و مدیریت می کنند. این امر در حالی رخ میدهد که هرمنوتیک، معنا را مضمون محوری تفکر فلسفی به شمار می آورد و برای کشف ماهیت کنش های اجتماعی، آن را در عمق این کنش ها قرار میدهد. فوکو در واکنش اولیه به پدیدارشناسی به سوی این دو نوع تحلیل، یعنی تحلیل ساختارگرایانه و هرمنوتیکی روی آورد. اما نکته قابل توجه، تلقى فوکو از هرمنوتیک است.
 
یکی دیگر از دیدگاه‌های پرورش یافته در دامان فلسفه‌ی قاره‌ای، ساختارگرایی بود. ساختارگرایی با الهام از اندیشه کل گرایه گلی، معتقد بود معنای اجزاء در پرتو کل فهمیده می شوند و برای فهم اجزا باید ساختار کلی شامل آنها را شناخت. این رویکرد بر ویژگی های نظام مند پدیده ها و به ویژه، بر ارتباطهای مبان عناصر یک نظام تأکید می ورزد» (گال و همکاران، ۱۳۸۴، ترجمه نصر و همکاران). از این رو، تلاش می کند تا با محور قرار دادن ساختارها و نظامها، اجزای دیگر را در پرتو آنها توضیح دهد.
 
ساختارگرایی با مرکزیت ساختار، تلاش می کند تا با "سوژه" (subject) مستقل شناسا مخالفت کند و آن را محصول ساختارها و جزئی از آنها به شمار آورد. به سخن دیگر، در نگاه ساختارگرایی، سوژه به ساختارهای مختلف فروکاسته شده، در آنها مستحیل می گردد. دیدگاه فوکو درباره گفتمان و تاثیر آن بر دانش هاو روابط دانشی قدرتی زمان خویش، با نوعی ساختارگرایی همراه است که تلاش می کند با تحلیل گفتمان در مقام ساختار، نفش سوژه را کمرنگ سازد و تغییر و تحولات رخ داده را محصول جبری ساختار بداند. فوکو در ابتدای سخنرانی خود در کلژ دوفرانس در سال ۱۹۷۰ بیان می کند که دلم می خواست در می یافتم که در لحظه سخن گفتن، صدایی بی نام، مدتها پیش از من بلند شده است.» (فوکو، ۱۳۸۴، ترجمه پرهام، ص ۱۱). با این بیان، وی به انکار سوژه و صاحب سخن اشاره دارد، گویی که دیگر فوکویی در کار نباشد. در ادامه می گوید: «اگر چنین می شد، دیگر سرآغازی نمی توانست در کار باشد؛ و من، به جای آن که کسی باشم که گفتار از آن اوست، بیشتر، آن نقطه انقطاع کوچکی می شدم که در روال ایراد گفتار پیش آمده است.» (همان). وی معتقد است، نهاد اجتماعی تلاش می کند تا در نقش ساختاری قوی، گفتار را تحت قوانین خویش، مهار کند و نقش سوژه مستقل را در آن کمرنگ سازد. از این رو، از زبان نهاد اجتماعی به انسان می گوید: از آغازیدن نباید بترسی؛ همه ما از آن رو در اینجا هستیم که به تو نشان دهیم که گفتار در قالب نظم قوانین است؛ و ما دیری است که مراقب پیدایی اش هستیم (فوکو، ۱۳۸۴، ترجمه پرهام، ص ۱۳).
 
وی (ترجمه جهاندیده، ۱۳۸۱)نوعی هرمنوتیک را باور دارد که معتقد است نشانه ها به سادگی بر مدلولها دلالت ندارند؛ آنها تأویل‌های تو در تویی هستند که خود نیازمند تفسیر و تاویلند. از نظر  فوکو، حالت رویدادگی گفتار مانع از آن است که بتوانان را با قواعدی همچون وجود معانی از پیشی - باور مطرح در تحلیل منطقی یا هرمنوتیک - یا وظایفی انحصاری چون شناسایی جهان محدود کرد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394