چالش های کلان سیاست گذاری در عرصه فرهنگی
سیاست گذاری در عرصه های فرهنگی یک جامعه، اهمیت و ضرورت قابل ملاحظه ای دارد که شناسایی و واکاوی موانع و چالش های آن، نیاز هر نظام اجتماعی است که این پژوهش، واکاوی دو چالش اساسی را وجهه همت خود قرار می دهد.
درآمد
بحث پیرامون بنیان های هویتی جامعه، ضروری و پر اهمیت است[1]. امروزه با توجه به نقش قابل ملاحظه ی دولت ها در نحوه مدیریت و ساماندهی هر جامعه، تاثیر این نهاد در تمام بخش ها و حوزه های اجتماعی مشاهده می شود؛ هرچند وظیفه اول دولت ها، مدیریت و ساماندهی محورهای سیاسی و اقتصادی می باشد ولی نقش و کارکرد این دو مولفه در فرهنگ هر جامعه غیرقابل انکار است. مضاف بر این که نحوه مدیریت و ساماندهی مولفه های فرهنگی هر جامعه نیز با دولت می باشد، از آموزش و پرورش و دانشگاه ها گرفته تا صدا و سیما و نهادهای دولتی و خصوصی دیگر که هر یک بخشی از فضای فرهنگی جامعه را مدیریت می کنند و تاثیرمی گذارند.لذا دولت ها به واسطه ی نهادهایی که در دست دارند و مدیریت می کنند، هم به صورت مستقیم فضای فرهنگی یک جامعه را مدیریت می کنند و هم به واسطه ی چگونگی سیاست گذاری در حوزه های دیگر، تاثیر قابل ملاحظه ای بر ابعاد و مسائل فرهنگی اجتماعی دارند.
شناخت موانع اساسی در سر راه نوسازی و توسعه ایران در حوزه های اجتماعی و فرهنگی، در دوسطح کلان و خرد، دغدغه ی پژوهش های متعدد بوده است[2] و واکاوی این مسئله، هنوز نیاز به طرح و بسط و تبیین دارد و ضرورت آن احساس می شود. از جهت دیگر، با مشاهده رویکردها و گفتمان های بعضا ناصوابی که در نحوه مدیریت فرهنگی عمومی جامعه مشاهده می شود، ضرورت واکاوی و تبیین نقش پر اهمیت دولت در نحوه مدیریت جامعه ضرورت پیدا می کند که این پژوهش، درصدد واکاوی و تبیین چگونگی تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دولت در نحوه مدیریت، ساماندهی و سیاستگذاری فرهنگی جامعه می باشد.
رویکردهای غیرکارشناسی فرهنگی
اصولا در هر کشور، مراکزی هستند که عناصر فرهنگی را به نسل های آینده انتقال می دهند[3] که این نهادها و مراکز، یا به صورت رسمی و برآمده از دولت به فعالیت می پردازند و یا به صورت غیر رسمی هستند که در هر صورت، هر کدام از این نهادها، تاثیر قابل ملاحظه ای در انتقال، تغییر و اصلاح مفاهیم و آموزه های فرهنگی دارد.مهمترین چالش در عرصه سیاستگذاری فرهنگی، رویکردهای غیر فنی و غیرکارشناسی شده فرهنگی می باشد؛ هرچند که به جهت ضرورت های مدیریتی، مدیریت عرصه فرهنگی کشور نیز توسط دولت صورت می گیرد، ولی مسئولان باید دقت لازم را داشته باشند که فرهنگ، خودش یک مقوله ی فنی، دقیق، کارشناسی شده و مجزایی می باشد که نیاز به بحث ها و جلسات دقیق کارشناسی شده و فنی می باشد و نباید اجازه داد که بحث ها و حواشی سیاسی و اجتماعی، فرهنگ یک جامعه را دستخوش تغییرات و تحولات هیجانی بکند. از دیگر چالش های سیاسی که تاثیرات قابل توجهی بر مولفه های فرهنگی دارد، مشخص نبود سیاست های فرهنگی یک جامعه می باشد.
با توجه به اهمیت و ضرورت مسائل و موضوعات فرهنگی، باید بر این نکته تاکید داشت که اگر سیاست های فرهنگی اولویت اصلی یک جامعه نباشد، حداقل باید به عنوان یکی از اصلی ترین سیاست های لازم برای یک جامعه تلقی شود؛ این درحالی است که بعضا شاهد این بحران و چالش هستیم که برخی موضوعات و محورهای فرهنگی، از اولویت های اصلی در عرصه سیاست گذاری محسوب نمی شوند و بعضا مغفول مانده است؛ سیاست های فضای مجازی، سیاست گذاری مطلوب در آموزش و پرورش، نهادینه سازی الگوهای مطلوب آموزشی و ثمربخش در دانشگاه ها و..، از جمله ضرورت های ابتدایی در عرصه سیاست گذاری فرهنگی هستند که اهتمام لازم به این عرصه ها مبذول نشده است.
یکی از هولناکترین عوامل تخریب فرهنگ و هویت ایرانی، بی اعتنایی به خویشتن خویش است[4] که این بی اعتنایی زمانی دو چنان اثر سوء دارد که در سیاست گذاری های سیاسی اجتماعی نیز خود نمایی بکند.
تاثیر نامطلوب اقتصاد و سیاست بر فرهنگ
جامعه بزرگترین شمار افراد انسانی است که برای تامین نیازهای اجتماعی شان در کنش متقابل اند و همگی در یک فضای مشترک فرهنگی به سر می برند[5]؛ بنابراین ابعاد و مولفه های فرهنگی از اهمیت قابل ملاحظه ای برخودار است که زمانی این مولفه های فرهنگی در سطوح کلان اجتماعی و بخصوص سیاست گذاری های کلی مطرح می شود، از اهمیت دوچندان برخودار می شود. از آن جهت که دولت ها، وظیفه اصلی خود را مدیریت ساحت های سیاسی و اقتصادی می دانند، بنابراین، اولویت اول ایشان در سیاست گذاری، برنامه ریزی و مدیریت، مسائل و چالش های سیاسی و اقتصادی می باشد یا درصدد تامین زیرساخت های مناسب برای این عرصه ها می باشند.پرواضح است که در چنین شرایطی، فرهنگ و مولفه های فرهنگی در اولویت های بعدی قرار می گیرند و بعید نیست که دست خوش تحولات و تغییرات سیاسی اقتصادی شوند؛ در نظام اجتماعی که اقتصاد و سیاست، اولویت اول برنامه ریزی باشد، پر واضح است که فرهنگ و مسائل فرهنگی، دستخوش سیاست و اقتصاد می شوند و این رویکردها، نظام فرهنگ یک جامعه را متزلزل می سازد.
بنابراین دولت ها و نظام های سیاسی باید مد نظر داشته باشند که اولا اولویت اصلی و اول در عرصه های مدیریتی، مسائل فرهنگی و اجتماعی می باشد و با تامین زیرساخت های مناسب فرهنگی و اجتماعی، ظرفیت سیاست گذاری های مطلوب اقتصادی و سیاسی نیز فراهم می آید و اصول مبنای سیاست و اقتصاد، برآمده از فرهنگ حاکم بر یک جامعه است و از این تاثیر قابل توجه فرهنگ بر سیاست و اقتصاد نباید غافل شد.
ثانیا نکته مهمی که دولت ها در مدیریت ها و سیاست گذاری های خود باید مد نظر قرار دهند این است که اقتصاد، سیاست و فرهنگ، حوزه ها و موضوعات متفاوت و متمایز نیستند، بلکه هر یک از این محورها، تاثیر قابل توجهی بر دیگر موضوعات دارد و در عین حال تاثیر می پذیرد، و بیش از همه، تاثیرپذیری و تاثیر گذاری فرهنگ بر اقتصاد و سیاست می باشد؛ لذا التفات و اهتمام به این نکته نیز نقش قابل ملاحظه ای در تحلیل، پیشبرد و سیاست گذاری های فرهنگی دارد.
یکی از هولناکترین عوامل تخریب فرهنگ و هویت ایرانی، بی اعتنایی به خویشتن خویش است که این بی اعتنایی زمانی دو چنان اثر سوء دارد که در سیاست گذاری های سیاسی اجتماعی نیز خود نمایی بکند.
پی نوشت ها:
[1] قدیر نصری، مبانی هویت ایرانی (تهران: تمدن ایرانی، ۱۳۸۷)، ص9.
[2] محمدعلی محمدی، چالشهای اجتماعی ـ فرهنگی سنت و مدرنیته در ایران، مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه آزاد اسلامی (تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، معاونت پژوهشی، دفتر گسترش تولید علم، ۱۳۸۹)، ص13.
[3] سیدحسن تقیزاده و عزیزالله علیزاده، اخذ تمدن خارجی : تساهل و تسامح، آزادی، وطن، ملت (تهران: فردوس، ۱۳۷۹)، ص11.
[4] محمد بقائی ماکان، تصحیف غربزدگی (تهران: دادار، ۱۳۸۳)، ص7.
[5] مهدی عابدینی، تغییرات فرهنگی اجتماعی ایران (در 30 سال گذشته) (تهران: روششناسان، ۱۳۹۶)، ص14.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}