تربیت دینی و لیبرالی؛ تقابل یا همسویی؟
جمع بین تربیت دینی و تربیت لیبرال ناممکن می نماید. اما این پرسش باقی می ماند که آیا راستی دین این گونه است که لیبرالیسم می گوید؟
با این حساب، جمع بین تربیت دینی و تربیت لیبرال ناممکن می نماید. اما این پرسش باقی می ماند که آیا راستی دین این گونه است که لیبرالیسم می گوید؟ اگر بخواهیم به لیبرالسیم حقی بدهیم، باید بگوییم چه بسا مسیحیت و تعلیمات کلیسا و نحوه آموزش نظریه مسیحیت این گونه می نموده است، اما چرا در این تقابل حکم عام صادر کنیم؟ چرا به سراغ اسلام نیاییم و مقام و منزلت عقلانیت، آزادی، حیثیت و کرامت انسانی، حقوق انسان و سایر این مفاهیم را در این دین جست وجو نکنیم؟ یا اگر همچون هالستد دست به اسلام شناسی میزنیم، با چشم باز ننگریم؛ آیا به راستی در تعلیم و تربیت اسلامی، آنچنان که مؤلف مقاله «تربیت لیبرال» می گوید، «کودکان هرگز به تحقیق و سؤال درباره اصول و بایدهای خود تشویق نمی شوند!؟» آیا «تنها از آنها انتظار می رود که مبانی دینی را به پیروی از بزرگترهای خود بپذیرند؟!» یا اسلام را نشناخته ایم و قضاوت جاهلانه کرده ایم و یا شناخته ایم و دست به کار مغرضانه زده ایم.
آری ممکن است در مقام عمل اشتباه رخ دهد، اما سخن در مبانی دین است و نه آنچه دینداران انجام می دهند. اسلام لیبرالیسم نیست، اما آن چنان هم نیست که لیبرالیسم می پندارد. تربیت دینی اسلام، تربیت لیبرال نیست، اما تربیتی هم نیست که رشد عقلی فرد را محکوم کند و صرفا او را به پیروی از بزرگترها تشویق کند. کافی است در مبادی آغازین این امر و روش مقبول اعتقادات دینی و اصول دین بیندیشیم که جز با استدلال پذیرفتنی نیست.
نکته مهم دیگر، رابطه تربیت دینی و تسامح در آرا و عقاید است. افتخار تربیت لیبرال بر این است که در جامعه لیبرال تنوع آرا پذیرفته میشود و اصل بی طرفی و تساهل را حاکم می داند و افتخار آن بر این است که با طرح ارزش های سه گانه هر تعریف شخصی از «خوب» را طرد می کند و فرد را به گونهای بار می آورد که هیچ امری را حقیقت آخر نپندارد. اما تربیت دینی چه می گوید؟
در یک نظر خوشبینانه به نظر می رسد که رابطه تربیت دینی و تسامح و تساهل و ک طرح بحث تسامح و تساهل در گرد و غبار سیاسی دچار ابهام و عصبیت های نامعقول شده است والا کمتر کسی را می توان یافت که اندک فهمی از دین داشته و بدان معتقد باشد و باز دم از تسامح مذکور بزند. دین و حتی هر باور غیردینی، اگر باور باشد، معنای آن خط قرمز کشیدن و تعیین مرزهاست؛ مرزهایی که گذر از آنها هرگز جایز نیست و جای تسامح ندارد. و این هم چیزی نیست که به اسلام اختصاص داشته باشد.
برای روشن شدن این امر بی مناسبت نیست به یک نمونه توجه کنیم: مؤلف کتابی در زمینه فلسفه روانشناسی در یکی از مباحث مربوط به رابطه علم و روان شناسی بحثی درباره استفاده از شیوههای علمی طرح نموده و روان درمانی هایی را که پایه علمی ندارند به شدت محکوم کرده است. وی این گونه روان درمانی ها را خطری جدی برای سلامت عمومی جامعه دانسته و جامعه علمی را به مقابله با آن فرا می خواند. شاهد مطلب اینکه وی می گوید: «زمانی که سخن از سلامت عمومی است، دیگر جای تحمل و تسامح و تولرانس نیست. اینجا هشیاری رمز اصلی است». در بحث این مؤلف، مراد از سلامت عمومی، سلامت فیزیکی و روانی با معنای خاص آن است. حال پرسش این است که اگر سلامت دینی مردم در خطر بود باز از تولرانس حرف بزنیم؟ چگونه وقتی سخن گفتن از روان درمانی نادرست است هشیاری لازم است، تا مبادا فردی با روش غیر علمی روبه رو شود، اما از خطر بی دینی هراسی نداریم؟ آری، روش برخورد در تربیت دینی، سعه صدر، آموزش صحیح و مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. اما اینها به معنای بی توجهی به اصول و ارزشها نیست. نباید تحت عناوین فریبنده احترام به افکار دیگران، تساوی حقوق و حیثیت ها، تحمل و بردباری و امثال آن، ارزش های اصیل دینی را سبک شمرد، که به قول یکی از طرفداران مکتب charachter education «ملتی که ارزش های خود را به نسل جوان خویش نیاموزد، در حقیقت دست به خودکشی زده است».
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}