امروزه در نوشته‌های غربی در باب تربیت دینی، مفاهیم «تربیت دینی  Religious education » و «تربیت اخلاقی. Moral education » بحث «القا و تلقین ارزش» را تداعی می کند و در برابر، هر جا سخنی از «تحمیل و القای ارزش» به میان می آید، ذهن خواننده را به بحث «تربیت دینی و اخلاقی» سوق می دهد. گویا فرض بر این است که تربیت دینی جز از طریق القای کورکورانه میسور نیست و از آنجا که این القا ناعادلانه و نادرست است، باید تربیت دینی را متوقف ساخت. آنچنان که مؤلفان مقاله Indoctrination در دائرة المعارف فلسفه تعلیم و تربیت می نویسند: «مفهوم indoctrination ریشه در قرون وسطا دارد، که در آن زمان به آموزشهای مسیحیت اشاره داشت. البته امروزه این مفهوم منفی معنای گسترده تری به خود گرفته است و هر نوع آموزش غیراستدلالی را دربر می گیرد، اما هنوز آموزش دینی اخلاقی در این رویکرد در رأس هرم قرار دارد. مروری بر مبانی و ارزش‌های نهفته در لیبرالیسم و به دنبال آن، ارزش‌های حاکم در تعلیم و تربیت لیبرال نیز گویای این نکته است که دین، از دید لیبرالیسم، به اتهام تشویق بر پیروی از صاحبان حکم و قدرت روحی و القائات رهبران دینی)، سرکوب عقلانیت، القای ارزش های ثابت و تغییرناپذیر، شست و شوی مغزی و فقدان تسامح در مقابل دیگر ارزش ها و باورها، دست کم در سطح اجتماعی مقبولیت ندارد و حکومت و نظام تعلیم و تربیت تابع آن باید در قبال آن خنثا عمل کند و از دخالت در آن بپرهیزد. بر همین اساس، تربیت دینی در نظام تعلیم و تربیت لیبرال جایگاهی ندارد. در این بخش از نوشتار می کوشیم با مطالعه مفهوم «تربیت دینی» در اسلام و شیوه‌های آن، به بررسی نکته مذکور بپردازیم.
 
تربیت دینی را باید جزو آن دسته از مفاهیمی قرار داد که به ظاهر بسیار روشن و بی نیاز از تحلیل و تفسیر می نماید، ولی به همان اندازه نیز ابهام دارد و بررسی دقیق و جامعی را می طلبد. از سویی، مسئله چنان واضح است که حتی هر کودک دبستانی تصوری از این نوع تربیت دارد و آنگاه که کتاب تعلیمات دینی را در همان سالهای آغازین دبستان پیش روی خود می بیند، بی گمان در می یابد که چه مسائلی در آن نهفته است. بزرگسالان، پدران و مادران و مربیان و مسئولان تعلیم و تربیت نیز تصویری اجمالی از این نوع تربیت دارند و بر اساس همان تصویر، سیاست‌هایی را در جهت رشد این بعد تربیتی در پیش می گیرند. از سوی دیگر، موضوع چنان در پردۂ ابهام است که هنوز در ارائه تعریفی جامع و مانع از این مفهوم اتفاق نظر وجود ندارد. توماس، مؤلف مقاله «تربیت دینی» در دائرة المعارف تعلیم و تربیت می نویسد: «از آنجا که تعریف مشخصی از مفاهیم «تربیت» و «دین» ارائه نشده است، نمی توان به تعریف دقیقی از تربیت دینی دست یافت». موران نیز می گوید: «هر آن کس که برای تعریف تربیت دینی کوشیده، با مشکلات فراوانی روبه رو شده است. در نوشتارهای محققانه، اجماعی بر تعریف این مفهوم دیده نمی شود». بر همین اساس بی مناسبت نیست که این قسمت از بحث را به مفهوم شناسی تربیت دینی اختصاص دهیم، ضمن اینکه معترفیم چنین بحثی مجالی وسیع تر و دقت نظری عمیق تر می طلبد.
 
گاه از تربیت دینی، تربیت دینی به معنای اعم اراده می شود. این معنا شامل همه ابعاد تربیتی در یک بستر دینی می شود و می توان آن را با «تربیت اسلامی»؛ مترادف دانست. مراد این است که کودک، نوجوان با جوان مسلمان به گونه‌ای آموزش ببیند و تربیت شود که سرانجام شخصیت او با اهداف دینی مطرح شده در قرآن شریف و روایات همگونی داشته باشد و آن گونه شود که بتوان او را به معنای واقعی کلمه مسلمان دانست. در این اصطلاح، تربیت دینی به مسائل اعتقادی، معنوی یا اخلاقی محدود نمی شود، بلکه رفتار و اندیشه آدمی را در سایر ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، عاطفی و هیجانی نیز در بر می گیرد و در یک کلمه شخصیت انسان را پوشش می دهد. بنابر این تعریف، فردی از این جهت تربیت یافته تلقی می شود که از هر حیث به فرمان های الهی نزدیک باشد، که نمونه اول و تام آن، وجود مقدس پیامبر اکرم و امامان معصوم اند؛ و تربیت دینی یا اسلامی دیگران بر اساس مراتب فاصله از ایشان تعریف می شود. به نظر می رسد، بسیاری از نوشته های اسلامی موجود در باب تعلیم و تربیت که تحت عناوینی همچون «تعلیم و تربیت در اسلام»، «تعلیم و تربیت اسلامی» و «اسلام و تعلیم و تربیت» صورت گرفته، همین اصطلاح را دنبال کرده است؛ لذا نباید از آنها انتظار داشت که به طور خاص به بحث درباره تعلیم و تربیت دینی بپردازند و مشکلات و مسائل خاص آن را بررسی کنند.
 
تربیت دینی اصطلاح دقیق تری نیز دارد که از آن به تربیت دینی به معنای اخص یاد می کنیم. در این اصطلاح در بین همه ابعاد تربیتی، به رشد معنوی و اعتقادی توجه میشود و بدین وسیله سایر ابعاد تربیتی و حتی ابعادی همچون بعد اخلاقی از بحث خارج می شود. به منظور تمایز این بعد خاص تربیتی، این نوع تربیت دینی را تربیت ایمانی یا معنوی" می نامیم. بر اساس این تعریف خاص، دیگر نمی توان در تبیین تربیت دینی منابع اخلاقی را اصل قرار داد. آری اخلاق اسلامی، چه در تعریف هدف و چه در راه رسیدن به آن، از دین نشئت و کمک می گیرد، اما سخن این است که می توان مسائل تربیت دینی را از مسائل تربیت اخلاقی جدا کرد و برای هر یک باب مستقلی گشود. مراد از این نوع آموزش و پرورش آن است که شرایطی برای فرد مورد تربیت ایجاد شود تا نگرش او به خود، جهان پیرامون و آفریدگار این جهان بر اساس آنچه «خود» می یابد و فطرت او اقتضا می کند رشد یابد و آنچه را لازمه پیمودن این مسیر است فرا گیرد. به دیگر سخن، همچنان که این معنا از تربیت دینی را تربیت ایمانی نامیدیم، مراد این است که شرایطی برای متربی فراهم آید تا ایمان او تقویت شود و جایگاه خود را در کل مجموعه هستی باز یابد. برای تبیین این معنا مناسب است ابتدا معنای ایمان را تحلیل کنیم.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸