اضطراب كودكي؛ پايه روان رنجوري در بزرگسالي!
اضطراب كودكي؛ پايه روان رنجوري در بزرگسالي!
اضطراب كودكي؛ پايه روان رنجوري در بزرگسالي!
نويسنده: سميه شرافتي
شخصيت روانرنجورانه را تا چه اندازه ميشناسيد؟ تا چه حد با نگرشها و رفتارهاي اين افراد آشنا هستيد؟
نگرشها و رفتارهايكه بيانگر تمايل به سوي مردم است، عليه مردم حركت ميكند و يا اينكه از آنها فاصله ميگيرد.
«كارن هورناي»، يكي از روانتحليلگران و كسي كه سالهاي اوليه كودكي را در شكلگيري شخصيت انسان بسيار مهم ميداند، معتقد است: نيروهاي اجتماعي در كودكي بر رشد شخصيت تأثير دارند نه نيروهاي زيستي. بهنظر هورناي، مردم نه به وسيله پرخاشگري بلكه به وسيله نياز به ايمني و محبت برانگيخته ميشوند.
نظريه شخصيت او شرح ميدهد كه چگونه كمبود محبت در دوران كودكي، اضطراب و خصومت را پرورش ميدهد. اينكه كودك احساس امنيت و فقدان ترس كند، در تعيين بهنجار بودن رشد شخصيت او با اهميت است.
هورناي، تصور ميكرد كه نياز ايمني بر كودك حاكم است. منظور او، نياز به امنيت و رهايي از ترس بود. امنيت كودك كاملاً بستگي به اين دارد كه والدين چگونه با او برخورد كنند و اينكه كودك را دوست بدارند و او را بخواهند.
هنگامي كه امنيت تضعيف شود، خصومت بهوجود ميآيد. ممكن است كودك به خاطر احساس درماندگي، ترس از والدين، نياز به محبت والدين و يا احساس گناه ناشي از نشان دادن خصومت، آن را سركوب كند. سركوب كردن خصومت منجر به اضطراب بنيادي ميشود به نوعي كه فرد احساس ميكند در دنياي خصمانه، تنها و درمانده است.
اين اضطراب پايهاي است براي بهوجود آمدن روانرنجوريهاي بعدي. با اين مقدمه حال ميتوانيم به انواع گرايشهاي روان رنجوري مثل اختلال شخصيت وابسته، شخصيت پرخاشگر و شخصيت منزوي بيشتر بپردازيم.
ترس وي از جدايي موجب ميشود رفتاري تسليمجويانه در برابر ديگران پيش گيرد. اين رفتارها از ابتداي جواني ظاهر ميشود و در زمينههاي گوناگون تجلي پيدا ميكند.
شخصيت وابسته در تصميمگيريهاي معمولي روزانه هم مشكل دارد، قادر به «نه» گفتن نيست و در هيچ مورد نميتواند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان كند.
اين افراد ديدي منفي، بدبينانه و مردد نسبت به خويش دارند و تواناييهاي خود و حتي آنچه را كه مالك آن هستند ناچيز ميشمارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افراد معدودي ميشود كه فرد به آنها وابسته است.
اين افراد معمولاً به يك شخصيت سلطهگر (دوست يا همسر) نياز دارند كه آنها را سرپرستي و راهنمايي كرده و از آنها حفاظت كند. همچنين براي رسيدن به اهدافشان مقابل ديگران مخصوصاً والدين بهگونهاي رفتار ميكنند كه ديگران آنها را جالب يا دلنشين بيابند.
درصورت پايان يافتن يك رابطه نزديك، افراد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته ممكن است به سرعت در پي رابطه ديگري باشند كه نياز به مراقبت و حمايت آنها را ترغيب كند. اعتقاد آنها مبني بر اينكه قادر نيستند در غياب رابطهاي نزديك كاركرد مناسبي داشته باشند، موجب ميشود به سرعت به شخص ديگري دلبسته شوند.
اختلال شخصيت وابسته با ديگر اختلالات شخصيت بهويژه اختلالات شخصيت مرزي، اجتنابي و نمايشي همراه است. بيماري فيزيكي مزمن نيز ممكن است فرد را براي ظهور اين اختلال مستعد كند.
اين اختلال در زنان بيشتر از مردان است. همچنين در فرزندان كوچكتر خانواده، احتمال آسيبپذيري بيشتري براي ابتلا به آن وجود دارد. بنياد درمان شخصيتهاي وابسته نيز متكي به رواندرماني و دارو درماني است. رفتار درماني، خانواده درماني و گروه درماني نيز تاكنون نتايج موفقيتآميزي داشتهاند.
اين افراد براي پيش افتادن از ديگران برانگيخته ميشوند و درباره هر كس برحسب استفادهاي كه از رابطه با آنها ميبرند، قضاوت ميكنند. آنها براي خشنودي ديگران تلاش نميكنند بلكه جروبحث، انتقاد و پافشاري ميكنند و هر كاري كه براي به دست آوردن و حفظ برتري و قدرت لازم باشد انجام ميدهند.
آنها براي اينكه بهترين باشند سخت خود را تحريك ميكنند بنابر اين در شغلشان ممكن است موفق باشند. آنها از تواناييهاي خود مطمئن بوده و در نشان دادن و دفاع از خود بيپروا هستند.
براي همين بر امكانات خودشان متكي شده و اعلام بينيازي ميكنند. برعكس افراد مبتلا به شخصيت وابسته، اين افراد از برقراري ارتباط جديد امتناع ميكنند مگر اينكه كاملاً مطمئن باشند بدون هيچ انتقادي مورد محبت و پذيرش آنها قرار خواهند گرفت.
آنها نياز به برتري دارند، اما نه به شيوه شخصيت پرخاشگر؛چون نميتوانند بهطور فعال باديگران رقابت كنند. يكي از جلوههاي اين حس برتري، احساس بينظير و مجزا بودن و فرق داشتن است آنها جلوي تمام احساسات خود نسبت به ديگران، مخصوصاً عشق و نفرت را ميگيرند يا اينكه آنها را انكار ميكنند.
اين افراد به خاطر محدوديت عواطفشان، تأكيد زيادي بر عقل، منطق و هوش دارند. رفتار اجتنابي اغلب در نوزادي يا كودكي همراه با خجالتيبودن، منزوي بودن و ترس از غريبهها و موقعيتهاي جديد شروع ميشود.
اگر چه خجالتيبودن كودك يك پيش سير براي اين اختلال است، در بيشتر افراد با بالا رفتن سن بهتدريج ناپديد ميشود.
برعكس افرادي كه در شرف بروز اختلال شخصيت اجتنابي هستند ممكن است در خلال بزرگسالي و اوايل كودكي، زماني كه روابط اجتماعي با افراد جديد از اهميت خاصي برخوردار است بهطور فزايندهاي خجالتي و دوري گزين شوند.
ديگر اختلالاتي كه معمولاً همراه با اختلال شخصيت اجتنابي هستند، عبارتند از: اختلالات خلقي و اضطرابي. اين اختلال اغلب همراه اختلال شخصيت وابسته تشخيص داده ميشود بهدليل اينكه افراد مبتلا به شخصيت اجتنابي به قليل دوستان خود خيلي دلبسته و وابسته ميشوند.
بهطور كلي ميتوان گفت فرد روانرنجور، براي كنترل اضطراب بنيادي خود، به وسيله اين گرايشها فكر و عمل ميكند. هر سه اين گرايشها بهنظر هورناي در فرد وجود دارد منتهي هميشه يكي از آنها غالب است و 2گرايش ديگر با شدت كمتري وجود دارند.
منبع:www.hamshahrionline.ir
/خ
نگرشها و رفتارهايكه بيانگر تمايل به سوي مردم است، عليه مردم حركت ميكند و يا اينكه از آنها فاصله ميگيرد.
«كارن هورناي»، يكي از روانتحليلگران و كسي كه سالهاي اوليه كودكي را در شكلگيري شخصيت انسان بسيار مهم ميداند، معتقد است: نيروهاي اجتماعي در كودكي بر رشد شخصيت تأثير دارند نه نيروهاي زيستي. بهنظر هورناي، مردم نه به وسيله پرخاشگري بلكه به وسيله نياز به ايمني و محبت برانگيخته ميشوند.
نظريه شخصيت او شرح ميدهد كه چگونه كمبود محبت در دوران كودكي، اضطراب و خصومت را پرورش ميدهد. اينكه كودك احساس امنيت و فقدان ترس كند، در تعيين بهنجار بودن رشد شخصيت او با اهميت است.
هورناي، تصور ميكرد كه نياز ايمني بر كودك حاكم است. منظور او، نياز به امنيت و رهايي از ترس بود. امنيت كودك كاملاً بستگي به اين دارد كه والدين چگونه با او برخورد كنند و اينكه كودك را دوست بدارند و او را بخواهند.
هنگامي كه امنيت تضعيف شود، خصومت بهوجود ميآيد. ممكن است كودك به خاطر احساس درماندگي، ترس از والدين، نياز به محبت والدين و يا احساس گناه ناشي از نشان دادن خصومت، آن را سركوب كند. سركوب كردن خصومت منجر به اضطراب بنيادي ميشود به نوعي كه فرد احساس ميكند در دنياي خصمانه، تنها و درمانده است.
اين اضطراب پايهاي است براي بهوجود آمدن روانرنجوريهاي بعدي. با اين مقدمه حال ميتوانيم به انواع گرايشهاي روان رنجوري مثل اختلال شخصيت وابسته، شخصيت پرخاشگر و شخصيت منزوي بيشتر بپردازيم.
شخصيت مطيع
ترس وي از جدايي موجب ميشود رفتاري تسليمجويانه در برابر ديگران پيش گيرد. اين رفتارها از ابتداي جواني ظاهر ميشود و در زمينههاي گوناگون تجلي پيدا ميكند.
شخصيت وابسته در تصميمگيريهاي معمولي روزانه هم مشكل دارد، قادر به «نه» گفتن نيست و در هيچ مورد نميتواند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان كند.
اين افراد ديدي منفي، بدبينانه و مردد نسبت به خويش دارند و تواناييهاي خود و حتي آنچه را كه مالك آن هستند ناچيز ميشمارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افراد معدودي ميشود كه فرد به آنها وابسته است.
اين افراد معمولاً به يك شخصيت سلطهگر (دوست يا همسر) نياز دارند كه آنها را سرپرستي و راهنمايي كرده و از آنها حفاظت كند. همچنين براي رسيدن به اهدافشان مقابل ديگران مخصوصاً والدين بهگونهاي رفتار ميكنند كه ديگران آنها را جالب يا دلنشين بيابند.
درصورت پايان يافتن يك رابطه نزديك، افراد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته ممكن است به سرعت در پي رابطه ديگري باشند كه نياز به مراقبت و حمايت آنها را ترغيب كند. اعتقاد آنها مبني بر اينكه قادر نيستند در غياب رابطهاي نزديك كاركرد مناسبي داشته باشند، موجب ميشود به سرعت به شخص ديگري دلبسته شوند.
اختلال شخصيت وابسته با ديگر اختلالات شخصيت بهويژه اختلالات شخصيت مرزي، اجتنابي و نمايشي همراه است. بيماري فيزيكي مزمن نيز ممكن است فرد را براي ظهور اين اختلال مستعد كند.
اين اختلال در زنان بيشتر از مردان است. همچنين در فرزندان كوچكتر خانواده، احتمال آسيبپذيري بيشتري براي ابتلا به آن وجود دارد. بنياد درمان شخصيتهاي وابسته نيز متكي به رواندرماني و دارو درماني است. رفتار درماني، خانواده درماني و گروه درماني نيز تاكنون نتايج موفقيتآميزي داشتهاند.
شخصيت پرخاشگر
اين افراد براي پيش افتادن از ديگران برانگيخته ميشوند و درباره هر كس برحسب استفادهاي كه از رابطه با آنها ميبرند، قضاوت ميكنند. آنها براي خشنودي ديگران تلاش نميكنند بلكه جروبحث، انتقاد و پافشاري ميكنند و هر كاري كه براي به دست آوردن و حفظ برتري و قدرت لازم باشد انجام ميدهند.
آنها براي اينكه بهترين باشند سخت خود را تحريك ميكنند بنابر اين در شغلشان ممكن است موفق باشند. آنها از تواناييهاي خود مطمئن بوده و در نشان دادن و دفاع از خود بيپروا هستند.
شخصيت اجتنابي
براي همين بر امكانات خودشان متكي شده و اعلام بينيازي ميكنند. برعكس افراد مبتلا به شخصيت وابسته، اين افراد از برقراري ارتباط جديد امتناع ميكنند مگر اينكه كاملاً مطمئن باشند بدون هيچ انتقادي مورد محبت و پذيرش آنها قرار خواهند گرفت.
آنها نياز به برتري دارند، اما نه به شيوه شخصيت پرخاشگر؛چون نميتوانند بهطور فعال باديگران رقابت كنند. يكي از جلوههاي اين حس برتري، احساس بينظير و مجزا بودن و فرق داشتن است آنها جلوي تمام احساسات خود نسبت به ديگران، مخصوصاً عشق و نفرت را ميگيرند يا اينكه آنها را انكار ميكنند.
اين افراد به خاطر محدوديت عواطفشان، تأكيد زيادي بر عقل، منطق و هوش دارند. رفتار اجتنابي اغلب در نوزادي يا كودكي همراه با خجالتيبودن، منزوي بودن و ترس از غريبهها و موقعيتهاي جديد شروع ميشود.
اگر چه خجالتيبودن كودك يك پيش سير براي اين اختلال است، در بيشتر افراد با بالا رفتن سن بهتدريج ناپديد ميشود.
برعكس افرادي كه در شرف بروز اختلال شخصيت اجتنابي هستند ممكن است در خلال بزرگسالي و اوايل كودكي، زماني كه روابط اجتماعي با افراد جديد از اهميت خاصي برخوردار است بهطور فزايندهاي خجالتي و دوري گزين شوند.
ديگر اختلالاتي كه معمولاً همراه با اختلال شخصيت اجتنابي هستند، عبارتند از: اختلالات خلقي و اضطرابي. اين اختلال اغلب همراه اختلال شخصيت وابسته تشخيص داده ميشود بهدليل اينكه افراد مبتلا به شخصيت اجتنابي به قليل دوستان خود خيلي دلبسته و وابسته ميشوند.
بهطور كلي ميتوان گفت فرد روانرنجور، براي كنترل اضطراب بنيادي خود، به وسيله اين گرايشها فكر و عمل ميكند. هر سه اين گرايشها بهنظر هورناي در فرد وجود دارد منتهي هميشه يكي از آنها غالب است و 2گرايش ديگر با شدت كمتري وجود دارند.
منبع:www.hamshahrionline.ir
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}