مرور شماری از آیات قرآن بیانگر این حقیقت است که انذار و بیم دهی مؤثر معمولا باید پس از تدارک برخی از زمینه‌های شناختی صورت گیرد. بر اساس یک دستاورد و نگرش قرآنی، انذار تنها در کسانی اثر می گذارد و به کسانی کمک می کند که پیشاپیش اطلاعات کافی درباره پیام و آموزش های نبوی دریافت کرده اند ابراهیم، ۵۲). در آیات ۹ و ۱۰ سوره یس آمده است که برای برخی از مردم تفاوتی نمی کند که بیم داده شوند یا بیم داده نشوند. این بی تفاوتی و اثرناپذیری ریشه در فقدان دانش این افراد دارد. چنین افرادی به سبب نا آگاهی، از درک حقیقت عاجزند. قرآن تصویرش از شخصیت شناختی این افراد بدین صورت است که «اینان از پیش و پس با دیوارهای بلند و تنومند جهالت محاصره شده اند و حتی روزنه ای به حقیقت ندارند؛ خواه بیم داده شوند یا نه، هرگز ایمان نخواهند آورد» (یس، ۹، ۱۰). مشکل اینان همچنان همان ناآگاهی است. آیه دیگری که می فرماید: قرآن تنها می تواند به آنان که زنده اند بیم دهد (یس، ۹۹، ۷۰)، ضرورت پیش نیاز آگاهی و شناخت کافی در پذیرش انذار را بیشتر روشن می کند. از آنجا که تنها موجودات زنده زمین و از میان آنها فقط انسانها مورد خطاب قرآن قرار گرفته اند، حیات در اینجا باید به معنای دانش و بینش تلقی شود. در آیه دیگری، قرآن کسانی را که تحت تأثیر وحی و تعالیم آسمانی قرار نمی گرفتند ناشنوا و کر خطاب کرده است (انبیاء، 45). آنان سخنان پیامبر را می شنیدند، و آسیب اندامی در دستگاه شنوایی خود نداشتند، اما نمی توانستند آن را درک کنند. بنابراین، شرط پیشین و پیش نیاز اثرپذیری از انذارهای پیامبران (علیهم السلام)، هشیاری و آگاهی است. با توجه به این پیش نیاز، به یک یافته جدیدتر تعلیم و تربیتی میرسیم: پژوهش های اخیر درباره انگیزش نشان میدهد که پژوهشگران بیشتر بر نقش فرایندهای درونی و خودسازی تأکید دارند تا بر عوامل خارجی و تعیین کننده های محیطی.
 
آیه ۵۲ از سوره ابراهیم و آیات ۹، ۱۰ و ۱۹، ۷۰ از سوره یس و آیه 45 از سوره انبیاء ما را به یک نتیجه گیری اساسی می رساند که شیوه‌های انذار و تبشیر از چشم انداز قرآنی چیزی جز راه هایی برای آگاه سازی و انتقال اطلاعات به مردم نیست. خود افراد هستند که اطلاعات به دست آورده را می پذیرند یا رد می کنند. این اطلاع رسانی برای کمک به خودسازی آدمیان، دسترسی آنان به معنای جدید زندگی و دستیابی به زندگی پیراسته و همراه با آسایش دو جهانی ارائه شده است. بدین ترتیب، قرآن به انسان به دید یک پاسخ گوی ساده و کسی که صرفا از محرک های درونی و برونی اثرپذیر است، نمی نگرد، بلکه وی را موجودی می بیند که از ارزیابی و داوری شخصی خود درباره ارزشها متأثر و انگیخته می شود و در تکاپوی خودسازی و بهسازی خود بر می آید. این نظریات را نظریه پردازان اخیر انگیزش به گونه‌ای فزاینده به رسمیت شناخته اند." نظریة خودپردازی» ( Self - determining ) واکنشی در برابر دیدگاه جبری (Deterministic view و ماشینی (Mechanistic view) در حوزه عملکرد انگیزشی است. این دیدگاه برای آگاهی ها، داوری ها و خواست و اراده آدم ها ارزش ویژه ای در نظر می گیرد و آنان را اثرپذیرانی موم مانند و بی اراده نمی داند.
 
جالب است گوشزد کنم که شیوه بیم دهی و انذار نه تنها باید مسبوق به آگاهی باشد، بلکه به آگاهی های مضاعف و تازه تر بینجامد. قرآن مجید از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به منزله رحمت پروردگار به مردمی که پیش از وی مدتی طولانی از نداشتن پیامبر رنج می بردند، سخن می گوید و می افزاید که پیامبر بیم دهنده فرستاده شده تا مردم را یاری رساند شاید از خدا یاد کنند و پند گیرند (قصص، 46؛ سجده، 3).
 
در یک مورد هم، قرآن کریم هشدار و پایبندی رفتاری را نتیجه انذار معرفی می کند. این مورد دلالت دارد بر آنکه بیم دهنده (منذر) باید خود از آگاهی دینی کافی برخوردار باشد تا بتواند دیگران را از غفلت و جهالت برهاند. این نوع انذار به دست بیم دهندگانی که خود پیامبر نیستند صورت می گیرد. این افراد تشویق شده اند که پیش از اجرای رسالتشان به درک دینی عمیقی نایل آیند (توبه، ۱۲۲). برخی از آیات دیگر اشاره دارند که پیش نیاز انذار و تبشیر، ایمان به خدا و بیم خشیت) از اوست (یونس، ۱۰۱؛ اعراف، ۱۸۸؛ پس، ۱۱؛ نازعات، 45). بر اساس مفاد این آیات، کاربرد این دو روش ارشاد بدون احساس تسلیم و انقیاد در برابر خداوند، بی ثمر و بی استفاده است.
 
در طول برهه کلاسیک، تلاش‌های پژوهشی تفسیر قرآن بیشتر به سبک تفسیر ترتیبی و به دیدگاه های از پیش پذیرفته شده و مسلط در آن دوران تکیه داشته است. از این روی کمتر کوششی را در این زمینه مربوط به رویکردهای موضوعی قرآن می بینیم. مفسران برهنه کلاسیک تمایل داشتند پژوهش های خود را به گونه‌ای انتزاعی بر یکی از ابعاد عرفانی، فلسفی، کلامی، فقهی و ادبی تعالیم قرآن کریم متمرکز سازند و گویی تا حدود زیادی از عینیت زندگی آدمی به دور ماندند. در حالی که زندگی دگرگون شونده و پرفراز و نشیب انسان ایجاب می کند که مؤمنان به ادیان ابراهیمی، به ویژه مسلمانان، به دنبال نوسازی و بازسازی درک خود از کتاب های مقدس باشند تا بتوانند با قدرت با مشکلات جدید زندگی دست و پنجه نرم کنند و برای هر یک از این چالش ها موضع گیری وحیانی داشته باشند. در این پژوهش من با الهام گرفتن از یک رویکرد قرآنی نو، بر کاوش بر روی دو موضوع مهم انذار و تبشیر در نظام تربیتی انبیا متمرکز شدم تا شاید بتوانم با موشکافی و تحلیل، ابعاد تعلیم و تربیتی و روانشناختی آنها را کشف کنم.
 
با بررسی دهها آیه مربوط به انذار و تبشیر، هر کس باید به نقش تعیین کننده این دو شیوه در دعوت پیامبر و نظام تربیتی ایشان پی ببرد. از آنجا که خداوند به پیامبران (علیهم السلام) عن توصیه کرده است در هدایت و تربیت آدمیان این دو شیوه ارشادی را به کار بندند، گمان من بر این بود که باید حقیقتی در این دو روش درباره تعدیل رفتار انسان نهفته باشد. نقش اصلی این دو روش تربیتی مربوط به جنبه انگیزش رفتار انسان است، اما بر پایه آنچه در این باره در قرآن آمده، انذار و تبشیر در حقیقت، راه هایی برای هشیار کردن و آگاهی بخشی (یس، 1) و خودسازی است. در قرآن، اراده آزاد انسان مهم ترین نقش را در مورد کارها و عملکردها ایفا می کند. بنابراین، باید بین این دو روش انگیزش و انگیزش ناشی از عوامل تعیین کننده بیرونی تمییز قائل شویم. چنان که پیش از این گفته شد، دو راهکار تربیتی انذار و تبشیر مسبوق و منجر به آگاهی، شناخت و حیات فکری انسانهاست که طی آن، انسانها می توانند رفتارهای خود را با آگاهی و شناخت و آزادی شکل دهند، اما نقش بسیاری از عواملی که روان شناسان به منزله عوامل بیرونی رفتار شناسایی و معرفی کرده اند به گونه‌ای است که گویی دست اختیار انسان در برابر آنها بسته است. با وجود این یافته ها، هنوز پرسش‌هایی بی پاسخ باقی می ماند پیامبران (علیهم السلام) چگونه و در چه فرایندی از این دو ابزار استفاده کرده اند؟ این دو ابزار تا چه حدی و در چه قالب هایی باید استفاده شوند؟ آیا هیچ اولویتی در به کارگیری انذار یا تبشیر وجود دارد یا اینکه ترکیب هر دو در انگیختن آدمی مهم است؟
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸