جایگاه سیره‌ها و مشاهیر در وجدان جمعی میراث فرهنگی که بر الگو و مقتدی به عنوان یکی از اصول رشد اجتماعی تمدنی تأکید می کند، پوشیده نیست. به ویژه آنکه چهره‌های برجسته بانوان در آن، از زمان بعثت نبوی و پیوند ام المؤمنینها، زنان اهل بیت و زنان صحابی با تاریخ این امت، سنگ بنای آن ساختار را تشکیل دادند. و علاوه بر این، تفسیرها و تعلیل های متفاوتی وجود دارد که سبب می شود چنین تألیفاتی میان بانوان عصر نهضت - با وجود مشربهای فکری مختلفشان - جذابیت خاصی پیدا کند.
 
بارون، روی آوردن بسیاری از چهره‌های برجسته بانوان پیشتاز در نهضت را به نگارش سیره و زندگینامه زنان مشهور اینگونه تفسیر می کند که این نوع نگارش تا آن حد مورد توجه و احترام قرار گرفت که بانوان نویسنده ترغیب شدند به آن روی آورند و نام های خود را که عادت کرده بودند پنهان نگاه دارند به رشته تحریر درآورند، همچنین آنها در تلاشی برای ثبت زندگی زنان، به این نوع نگارش روی آوردند به هدف اینکه بر نادیده انگاشته شدن زنان در اغلب زندگینامه ها فائق آیند و آن را جبران کنند.
 
با این همه خوب است اشاره ای داشته باشیم به جنبه نمادین و کارکرد این نوع نگارش و آن، این است که کشف و نشان دادن نقشهای فعالی که زنان مشهور در طول تاریخ ایفا کرده اند، در تعمیق و ایجاد مشروعیت برای نهضت زنان معاصر در سایه فرهنگی که در آن مشروعیت بر مبانی سنتی و الگوهای تاریخی قرار دارد، سهم به سزایی داشت. نگارش زندگی خود یک الگو و متمرکز شدن بر عین جوانب در سیره این الگو یعنی ترویج و دعوت نمادین به خود همان اندیشه ها و نقشها از خلال آن الگو: مانند محافظه کاری یا فعال بودن، تسلیم یا قیام و و شاید این همان چیزی باشد که مطالعه تطبیقی بررسی های مختلف یک نمونه، آن را نشان میدهد مانند نمونه أم المؤمنین عایشه به عنوان مثال که درباره او دهها زندگینامه نوشته شده و برخی به او به عنوان الگوی نقش سنتی زن توجه نشان دادند به عنوان همسری محبوب که یار شوهر خویش است (به عنوان مثال زندگینامه ای که عقاد نوشته در حالی که برخی دیگر به آن به عنوان الگوی زن فعال و کوشا در زندگی علمی و سیاسی جامعه خود پرداختند.
 
دوران میانه (۱۹۵۶ - ۱۹۷۴): در آن دوره، گفتمان زن دچار تحولات مهمی شد که با تحولات گسترده تری در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در دو عرصه محلی و بین المللی در بسیاری از کشورهای جهان عرب و اسلام، مرتبط بود. مصر در آن دوران نمونه مهم و مجسم نظام های انقلابی یا نظام های آزادیخواه ملی گرا بود که نمونه های متعددی از آن در جهان سوم بر ویرانه های دوران استعمار سربر آوردند. آن نظامها، سیاستها و شعارهای خود را در طول بیش از یک دهه به ویژه در خلال دهه ۶۰ قرن گذشته اعمال کردند.
 
ویژگی آن نظامها اتخاذ سیاست های توسعه ای مبتنی بر برنامه ریزی های متمرکز و بسیج گسترده اقتصادی و اجتماعی بود. آنها غالبأ نظام های اقتدار گرا مبتنی بر یک حزب مسلط و سیطره بروکراسی دولتی و حزبی تحت سرپرستی نظامیان بودند. همچنین غالبا بر شعارهای داخلی اتکا داشتند که اساس آن را سوسیالیسم و مبارزه با استعمار قدیم و جدید و ضدیت با غرب تشکیل می داد. آن دوران با فروپاشی پی در پی این نظامها به ویژه در دهه ۷۰ آن قرن به پایان رسید و تجربه آنها با آمیزه ای از موفقیتی بزرگ و ناکامی بزرگتر پایان پذیرفت. آن نظام های انقلابی در ایجاد تحولات کیفی در جوامعشان در عرصه تحول از سنت به مدرنیته موفق بودند و ضربات مهلکی بر ساختارهای اجتماعی سنتی در آن جوامع وارد آوردند اما ناکامی بزرگتر آنها جنبه های متعددی داشت؛ بارزترین آن، ناکامی در محقق ساختن هدف اصلیشان بود و آن عبارت بود از توسعه همه جانبه و رساندن جوامعشان به عرصه نوسازی کامل اقتصادی مبتنی بر توسعه بومی مستقل و شاید بزرگی شکست آنها در ایجاد تحول فرهنگی واقعی که تجربه آنها را در برگیرد و آن را تکامل بخشد از این یکی کمتر نباشد. و دلیل این ناکامی، گرایش روزافزون به اقتدار و سرکوب و از میان بردن تمام اقدامات و فعالیتهای اجتماعی مستقل جامعه مدنی و تحکیم مفاهیم وابستگی و تکیه بر حکومت بود. رژیمی که در پی کودتای ژوئن ۱۹۵۲ در مصر به قدرت رسید نمونه بارز این ویژگی ها بود. اما در مورد وضعیت مسئله زن در دو عرصه واقعیت موجود و گفتمان در سایه آن رژیم می توان آن را در یک عبارت که برگرفته از زبان آن دوران است توصیف نمود و آن، ملی شدن مسئله زن است.
 
مسئله زن در سایه نظام قیمومیت و ملی سازی : عبارت «ملی کردن مسئله زن» به طور خلاصه، وضعیت و گفتمان زن را در این دوره توصیف می کند. این عبارت در مفهوم ساده خود به معنی تسلط و قیمومیت مستقیم حکومت بر مسئله زن است. مسئله زن فی نفسه هدف روند ملی سازی نبود بلکه به عنوان یکی از موارد اجرای سیاست کلی که منعکس کننده فلسفه هیئت حاکمه بود، مطرح شد. آقای یاسین می گوید سیاستهای آن دوران، بیانگر گرایش به همانند سازی و یکسان سازی و رد یا جرم دانستن انشعاب و کثرت گرایی به عنوان دیدگاه کشمکش و اختلاف طبقاتی و در مقابل تأکید بر فلسفه توازن بود. اما انور عبدالملک در تفسیر این سیاست، ریشه های آن را در رویکرد فرهنگی نظامیان حاکم در ضدیت با غرب و ارزش های آن می داند. آن هیئت حاکمه، تجاوز سه گانه سال ۱۹۵۶ از سوی انگلستان و فرانسه را برای از میان بردن هر چیزی که به آن فرهنگ مربوط می شود دستاویز قرار داد؛ مانند کثرت گرایی، نخبگان، احزاب و روزنامه های مربوط به آنان به ویژه روشنفکرانی که دارای فرهنگ فرانسوی و انگلیسی بودند که قبلا حذف شده بودند.
 
تاریخ ۱۹۵۶ نشانه تعیین کننده ای است در نزاعی که از ۱۹۵۲ میان حکومت و جامعه ادامه داشت و در آن تاریخ با پیروزی هیئت حاکمه و اجرای سیاستهای تسلط و قیمومت بر نیروهای جامعه و مؤسسات آن از جمله زن به پایان رسید. اجرای آن سیاست طی دو مرحله تکمیل شد: ۱. حذف نیروهای سیاسی و اجتماعی رقیب و مستقل رهبران نظامی برنامه خود را برای حذف آن نیروها از هنگام به دستگیری قدرت در سال ۱۹۵۲ م آغاز کردند و همراه این برنامه، تردیدهای بنیادینی را در خصوص فایده کثرت گرایی و نزاع سیاسی و گفتگوی فکری مطرح ساختند. این کار از طریق مراحل پی در پی در طول مرحله انتقالی (تا سال ۱۹۵۶م) انجام گرفت و از انحلال احزاب آغاز شد (۱۹۵۳م) سپس انحلال گروه اخوان المسلمین و محاکمه کمونیستها و پاک سازی های گسترده در دانشگاهها و مؤسسات عمومی (۱۹۵۴م) و تحت کنترل قرار دادن جنبشهای سندیکایی (۱۹۵۶م). در چهارچوب این سیاست، رژیم، جنبش مستقل بانوان و به ویژه تشکیلات اداری آن را مورد هدف قرار داد. در نتیجه حزب ملی زنان در سال ۱۹۵۳م به عنوان یک حزب سیاسی منحل شد، همانطور که گروه الأخوات المسلمات با انحلال گروه اصلی اخوان المسلمین در ۱۹۵۴ م منحل گردید، و در سال ۱۹۵۶م تمام مؤسسات و سازمانهای خصوصی و مردمی تعطیل شد و دولت، تمام مؤسسات بانوان را زیر نظر وزارت امور اجتماعی قرار داد و در همین راستا، یکی از برجسته ترین سازمانهای فعال بانوان یعنی اتحادیه بنت النیل به ریاست خانم دکتر دریه شفیق بسته شد.
 
منبع: زن و جوامع عرب در طول یک قرن، منی ابوالفضل، مترجم دکتر هومن ناظمیان، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، طهران، 1394