ملک حفنی ناصف (نویسنده معروف مصری)  نه تنها زن را مقدمه‌ای برای اصلاح اجتماعی میدانست، بلکه به همان اندازه معتقد بود که اصلاح جامعه، مقدمه و شرط اصلاح وضعیت زن است و به همان اندازه ضرورت خارج کردن زن از وضعیت اسفبارش ضروری است. چرا که از نظر او نظام اجتماعی در آن زمان، نظامی است به شدت فاسد و هرگز اصلاح نخواهد شد تا امتی متمدن از آن تبعیت کند». از اینجاست که گفتمان او هم متوجه مردان، هم زنان و هم نظام خانواده می شود. رویکرد اصلاحی او بر چند اصل استوار بود که عبارتند از:
 
اولا: دعوت به اصلاح جامعه و زن مسلمان جز از طریق دین و با فعال کردن ارزشها، مبادی و احکام آن و بازنگری در تفسیر و استنباط آنچه که گذشتگان بد تفسیر کرده اند و در استنباط آن به بیراهه رفته اند، امکان پذیر نیست. این رویکرد که محور دعوت اصلاح طلبانه ملک بود بر ایمان عمیق به عدالت دین و مبرا بودن آن از هر کاستی و نقصی که دشمنان با پیروانش به آن نسبت داده اند استوار بود. و شاید این رویکرد بود که یکی از بزرگترین پیشگامان روشنگری و عقلانیت معاصر او یعنی احمد لطفی السید را بر آن داشت تا به ستایش دیدگاه اصلاحی او بپردازد که بنا به گفته ایشان به خوبی هرچه تمام تر «اساس بحث خود را بر مساوات قرار داده بود نه به طور مطلق بلکه در حدود اعتدال و دین».
 
ثانیا: فراخوان به اصلاح مجموعه ارزشها و عادات اجتماعی که معتقد بود زن در آنها در میان دو قطب که بهترینشان هم ناخوشایند است نابود شده است؛ در یکی از آنها کژاندیشی از سوی سنت گرایان در کمین است تا حقوق شرعی شان را در خدمت خود در آورد و حقوقشان را که دین در کرامت، آسایش، امنیت و عدالت در مورد زنان مورد تأکید قرار داده تضعیف کند و در سوی دیگر، قطب غرب گرایی قرار دارد که خواستار خروج از مرجعیت دین است و به این ترتیب و در نتیجه از میان بردن مجموعه دینی، باقی مانده حقوق شرعی زن را از بین می برد و در هر دو حالت افراط و تفریط در دین از سوی مردان، موجب بحرانی شدن وضعیت زن در نظام خانواده میشود که به منزله وطن اول زن در ساختار اجتماعی است. ملک نتیجه این تحلیل را این میداند که دعوت به اصلاح، از اصلاح عقاید مردان و اصلاح انحراف آن قبل از اصلاح عقاید زنان آغاز می شود که در گفتمان آن دوره به هر عیب و قبحی متهم شده بود.
 
ثالثا: تأکید بر مراعات شرایط اجتماعی برای فعال کردن و اجرای اصول و مبادی در روند اصلاح ملک بر اهمیت قائل بودن برای محیط اجتماعی برای اجرای هر اصل تأکید بسیار داشت و آن را در مورد بسیاری از اندیشه های متداول در گفتمان نهضت اجرا کرد و با این بینش نسبت به شرایط اجتماعی، راهی برای خروج از موضعگیری های تند و چندگانگی که بحث و جدل متفکران مرد نهضت درباره مسئله زن به آنها دچار شده بود، یافت. به عنوان مثال، در اجرای این دیدگاه در خصوص مسئله حجاب و بی حجابی که معاصران او را از پا انداخته بود، باحثة البادیه به این نتیجه رسید که دین در این مورد موضع گیری صریحی نکرده اما وضعیت اجتماعی ناهنجار مصر در مقطعی معین که دچار تحول اجتماعی شده (نادانی زنان و فساد مردان) مزیتهای معاشرت زنان و مردان را تحت الشعاع قرار داده به گونه ای که سبب منع آن گردیده. او می گوید: «اینکه ما بی حجاب بیرون بیاییم فی نفسه مضر نیست اگر اخلاق ما و اخلاق مردان ما در نهایت کمال باشد و من گمان می کنم که این امر غیر ممکن یا صعب الوصول است بنابراین اگر معاشرت صورت گرفت و با این شرط انجام پذیرفت من هیچ اعتراضی نسبت به آن ندارم».
 
رابعا: ملک مانند بسیاری دیگر، معتقد بود راه و مکانیزم اساسی اصلاح جامعه و وضعیت زن، تعلیم و تربیت است. اما اعتقاد داشت که این امر نه تنها در مورد تعلیم و تربیت زن بلکه به همان اندازه و با همان شدت و بر اساس اصول متفاوت و نو و شایسته تر در تعلیم و تربیت مرد هم باید انجام شود.
 
خامسا: باحثة البادیة تأکید می کرد که اصلاحات، روندی طولانی مدت است و خواستار اصلاح تدریجی بود، زیرا معتقد بود تغییر ناگهانی غیر ممکن است و موجب فساد میشود و تغییر روندی است که به گذر نسلها نیاز دارد؛ زیرا به تغییر رویکردها و ارزشها مربوط می شود که نمی توان آنها را به طور خودکار دگرگون کرد.
 
طاهر حداد سه دهه پس از قاسم امین با همان روحیه و دیدگاه نسبت به زن به عنوان مقدمه ای برای اصلاح ظهور کرد. او در این مورد می گوید: «زن مادر بشر است... و چه از نظر نوع و تعداد و قدرت تولید از عموم جهات، نیمی از بشریت و ملت را تشکیل می دهد. پس اگر مازن را تحقیر کنیم و به ذلت و انحطاطی که زن در آن قرار دارد توجه نکنیم، این در واقع شکلی از تحقیر خود ما و خشنودی ما به ذلت و انحطاط خود ماست. و اگر زن را دوست بداریم و به او احترام بگزاریم و در جهت تکمیل شخصیتش بکوشیم این عمل ما چیزی نیست جز شکلی از دوست داشتن خودمان و احترام به خود و تلاش در جهت تکمیل شخصیت خود ما »
على رغم اذعان به ارزش و نقش زن و دلایل اخلاقی که اصلاح امور او را ضروری می سازد، حداد معتقد است که اصلاح وضعیت زن، دیگر صرفا یک مسئله اخلاقی و اصلاحی در وضعیت مسلمانان نیست، بلکه برای مسلمانان یک ضرورت حتمی است که برای درک آن بکوشند قبل از آنکه واقعیات زندگیشان را تحت سیطره خود قرار دهد بدون آنکه شرایطش را داشته باشند. او می گوید: «اما ما هرچقدر هم که حق زن را انکار کنیم - در حالی که در خیزش او سهم بزرگی نداریم - او در جریان این تحول نوین با چنان قدرتی به پیش می رود که نه او و نه ما توانایی متوقف کردنش را نداریم و این در حالی است که او بدون راهنمایی یا کتابی روشنگر در آن راه حرکت می کند و این سبب می شود تا روحیه هرج و مرج هر روز بیشتر در ما رسوخ کند و ما را درگیر خود نماید و به جای این رنجی که هیچ سودی برای ما ندارد، بر ما لازم بود تا همگی با وضع اصول کاملی برای خیزش زن که در واقع خیزش همه ماست، همگی با هم در نجات زندگیمان همکاری کنیم. با این کار، آب مناسب برای حیات را قبل از اینکه به عفونتی تبدیل شود که آن را نابود می سازد، پاک گردانیده بودیم».
 
حداد - شاید مصرتر از قاسم امین به مسئله اصلاح اندیشه دینی، نوگرایی، اجتهاد در احکام و تفاسیر مربوط به زنان را مطرح می کند و علاوه بر سنتها و عرف، مسئولیت وخامت وضعیت زن عرب و مسلمان و سپس مسئولیت خارج کردن او از این وضعیت را متوجه علما و فقها می کند. او می گوید: «اما بدشانسی زن مسلمان - و نمی گویم اسلام - این است که اکثر علما و فقهایشان نه تنها هدف اسلام را در رفع تدریجی آن کمبود آشکار در زنان و آماده کردن مرد برای آن تا اینکه آن کمبود به کمال مبدل شود مراعات نکردند، بلکه مجال را برای آن نقص وسیع تر کردند تا بزرگتر شد و در نتیجه تفاوت میان مردان و زنان در احکام و زندگی گسترش یافت و اینجا به وضوح مشخص می شود که روحیه تاریخی عرب و سایر مسلمانان در نگرش به زن بر ارزش و عطوفتی که اسلام می خواست غلبه کرده است و این نخستین موردی نیست که علمای اسلام در آن بر خلاف آنچه که اسلام می خواست عمل کرده اند». او به صراحت و بدون ترس از سرزنش دیگران اضافه می کند: «زن نزد فقها در برخی از احکام از درجه بردگان بالاتر نمی رود، مانند مسئله آزادی و اینکه عاقد برای ازدواج باید مرد باشد». حداد به شدت نسبت به خطرناک بودن تقلید در مسائل مربوط به ساختار اجتماعی و پذیرش فقه پیشینیان بدون پالایش آن هشدار می دهد و اشاره می کند که دیدگاه فقهی در آن احکام از زمان، مکان و مختصات فرهنگی عصر خود متأثر شده است. و علت آن چیزی نبوده جز ضعف ارتباط میان آنها و مطالعه شرایط اجتماعی مسلمانان به منظور شناخت بهترین احکام مناسب برای زندگیشان و این جهل آشکار همان چیزی است که مانع شده تا مسلمانان دریابند که ضروریست احکام دین، همپای تحول زندگی، متحول شوند تا فهم روح دین و اهداف سرشار از گنجینه های زندگی و سعادت آن برای کسی که طالب آن است میسر گردد .
 
منبع: زن و جوامع عرب در طول یک قرن، منی ابوالفضل، مترجم دکتر هومن ناظمیان،صص61-57، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، تهران، 1394