بدیهی است که آموزش اثربخش، عرضه کردن اطلاعات به گروهی از دانش آموزان نیست. این نوع آموزش بیشتر به هدف آغاز تغییر رفتار در فرد فرد دانش آموزان است. بسیاری از مؤلفان استدلال کرده اند که تأکید اصلی نظریه های پیشین یادگیری و آموزش بر کسب دانش و مهارت بوده، و آنها به جنبه های پیچیده، اما قطعی یادگیری انسان بی اعتنا بوده اند (برای نمونه، تأثیر متغیرهای عاطفی بر یادگیری، یادگیری در زمینه های قوی و قابل اعتنا). افزون بر این، روشن است که دانش آموزان در محیطهای یادگیری اجتماعی پویا که در آن عوامل اثرگذار گوناگونی همواره بر یکدیگر اثر می گذارند، بهتر می آموزند و در نتیجه، خود شرایط یادگیری و نیز ارزیابی خودشان از آن شرایط را تغییر می دهند.
 
نظریه های یادگیری ای که منحصرا بر فرایند اطلاعات تأکید دارند، نظریه هایی هستند که نمی توانند این پیچیدگی را درک کنند. بنابراین، مطالعات تجربی برای این پدید آمده اند که تأثیر متغیرهای عاطفی را روی یادگیری و عملکرد بررسی کنند. چنین متغیرهایی عبارت اند از: باورها درباره «خود» و برنامه های گوناگون درسی مدرسه، احساسات، خلق و خوها و راهکارهای کنترل رفتاری. نتایج این مطالعات به آرامی در حال گنجانده شدن در نظریه های یادگیری و آموزش اند.
 
در مدرسه، یادگیری در بستری توفیق آمیز افزایش می یابد و در معرض فشار اجتماعی و ارزیابی های اجتماعی قرار دارد. بنابراین، فعالیت های یادگیری ممکن است علایق خاص و احساسات گوناگون و فراوانی را تحریک کند. احساسات و عواطفی که در بستر کلاس درس تجربه شده اند، می توانند مثبت (مانند شادی، هیجان، غرور)، یا منفی (مانند اضطراب، خشم، افسردگی باشند. تحقیقا، شواهد بسیاری وجود دارد که تأثیر اضطراب بر یادگیری را ثابت می کند؛ در صورتی که تأثیر احساسات و عواطف، همچون خشم، شادی، با افسردگی بر یادگیری و عمل، کمتر شناخته شده است. این بی توجهی ممکن است به این سبب باشد که قبل از دهه ۱۹۸۰ چارچوب های نظری روشنی در کار نبود و اندازه گیری و سنجش احساسات و عواطف پیچیده و بغرنج بود.
 
در دهه ۱۹۸۰ چند نویسنده کوشیدند تجربه‌های عاطفی را به اجزای جداگانه آنها تفکیک کنند و نقش محوری را به فرایند ارزیابی منتسب نمایند. برای مثال، فریجدا استدلال می کند که عواطف همراه با دانش گفتاری و عملی در حافظه انباشته اند و از این اطلاعات ممکن است همچون یک تمییز دهنده - که درباره حوادث آینده و حال هشدار می دهد . تا زمانی که اوضاع و موقعیت های دشوار و غیر دشوار تشخیص داده می شوند، استفاده شود.
 
فریجدا توضیح می دهد که عواطف و احساسات در یک وضعیت )جای مندی) حضور ندارند، بلکه آنها در ارزیابی شخصی از یک حادثه حضور می یابد. به عبارت دیگر، حوادث با مرتبط شدن به اظهارت درونی که ارضاکننده (غیرمسئله دار، اوضاع مساعد - مثبت، مرتبط با ادراک و عواطف)، یا آزاردهنده (مسئله دار، تهدید کننده اوضاع که می تواند سبب انهدام، آسیب، یا فقدان شود) هستند، معنا پیدا می کنند. این بدان معناست که افزایش انگیختگی فیزیولوژی (مانند افزایش کشیدگی ماهیچه و عضله، شدت ضربان قلب، تعرق) تغییراتی را در آمادگی برای فعالیت ایجاد می کند، اما آن تفسیر منحصر به فرد از انگیختن و حادثه ای که سبب آن شده، طبیعت عاطفه و تأثیر آن بر عمل را مشخص می کند. نظریه ذهن و بدن ماندلر" را پیش تر مک لود" در یادگیری ریاضیات به کار گرفته بود. مک لود شرح می دهد که وقتی دانش آموزان در تلاش برای حل مسائل ریاضی درمانده می شوند و به اصطلاح قفل می کنند، چه اتفاقی می افتد.
 
اضطراب: مطالعات صورت گرفته در زمینه اضطراب امتحان، ارزیابی دانش آموزان از چگونگی موفقیت را به طور گسترده بررسی کرده است. شواهد بسیاری وجود دارد که آثار زیانبخش اضطراب امتحان را بر فعالیت های شناختی روشن می سازد برای مشاهده رویکرد فراتحلیلی اطلاعات و داده ها، بنابر تحقیقات فراوان ثابت شده است که: الف- اضطراب فرایند اطلاعات مربوط به کار را ضعیف یا متوقف می کند. ب- مهارتهای فوق العاده پرآموز تحت تأثیر اضطراب قرار ندارند. ج- شرطی کردن فرایند شناختی ضعیف شده است.
 
این یافته‌ها ضعف دقت فرضیات اضطراب امتحان را تأیید می کند، که ادعا می کند اضطراب با وظیفه مربوط به دانش پردازش استعداد در حافظه کاری تعارض دارد. این تفسیر همچنین یافته‌هایی را بیان نمود که نشان می دهد دانش آموزان مضطرب برای کامیابی، از راهبردهای شناختی نامناسبی استفاده می کنند.
 
به هر حال، این ادبیات در اینجا خیلی سازگار نیست. نکته روشن این است که اضطراب برای همه دانش آموزان به مثابه پیامی عمل می کند، به این مضمون که از دست دادن اندوخته ها اجتناب ناپذیر است؛ مگر اینکه چاره ای اندیشیده شود. بنابراین، احساسات ناشی از افزایش ارزشیابی در دانش آموزان، هم با اضطراب امتحان بالا می تواند اتفاق بیفتد و هم با اضطراب امتحان پایین. اما تفاوت بروز احساسات، هم به مدت زمان سطح ارزشیابی بستگی دارد و هم به شیوه ای که دانش آموزان با آن، ارزشیابی را معنا و دسته بندی می کنند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص404-401، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸