مفهوم احیای تمدن اسلامی، که پاره‌ای از محققین به کار می برند مفهوم دقیقی نیست. وقتی عنوان «احیا» را به کار می بریم، به طور طبیعی، در احیا این مفهوم خوابیده است که تمدن اسلامی مرده، از بین رفته و نابود شده است و حالا ما بیاییم ببینیم که چطور می توانیم آن را متولد کنیم، عوامل تولدش چیست؟ موانع تولدش چیست؟
 
این عنوان برخاسته از یک نظریه خاصی در باب تمدن است همانطوری که دوستان استحضار دارند، در باب تمدن، نظریات مختلفی مطرح است. یکی از این نظریات که نظریه معروفی هم هست، نظریه حیات و مرگ تمدن‌هاست. بعضی از صاحبنظران، این مسأله را مطرح کرده اند که تمدنها روزی متولد می شوند، بتدریج رشد می کنند، بعد ساکن می شوند، اندک اندک منحط می شوند و بتدریج از بین می روند؛ در حالیکه این یکی از نظریاتی است که در باب تمدن هست. الان نظریات دیگری هم مطرح است. حداقل نظریه برخورد تمدنها که آقای «هانتینگتون» معرفی کرده و نظریه ای که در مقابل نظریه هانتینگتون مطرح شده یعنی، نظریۀ «تعامل تمدنها» به عنوان دو نظریه دیگر وجود دارند. نظریه دیگری هم هست که نظریه مهاجرت تمدنهاست و مدعی است تمدنها نمی میرند. تمدنها هجرت می کنند و در هجرت قالب جدیدی را می پذیرند و لباس نویی را به تن می کنند. این نظریه ای است که انشاء الله ظرف ماههای آینده به شکل کاملتر و به شکل مستند عرضه می شود و شاید در مقابل دو نظریه «برخورد تمدنها» و «تعامل تمدنها» از تازگی بیشتری و احتمالا از عمق علمی بیشتری برخوردار باشد.
 
تمدن اسلامی از روزی که به دست بنیانگذار بزرگوار اسلام، حضرت خاتم انبیا محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه های اولیه اش بنیانگذاری شد، بتدریج در طول تاریخ یک سیری را طی کرد. البته این سیر، همواره به طرف اوج نبود. در طول تاریخ ما شاهد فراز وفرودهای متعدد حرکت تمدن اسلامی بودیم. تمدن اسلامی نه یک مسیر کاملا مستقیم را طی کرده، نه یک خط صعودی را به تنهایی طی کرده است، بلکه خط منحنی دندانه ای داشته؛ یعنی گاهی اوقات در اوج بوده، گاهی اوقات در اثر عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی طبیعی، دورانهایی با رکود مواجه بوده ولی این تمدن هیچوقت نمرده است.
 

ولایت فقیه و انتخابات

بعضی می گویند این ولایت فقیه جایگاهش با انتخابات مردم کجاست؟ کجا این دو با هم تلاقی می کنند؟ آیا این مردمند که از ولایتشان به ولی فقیه می دهند و او از اینها کسب ولایت می کند؟ اگر ولایت از پائین باشد، این به روشهای اروپایی بیشتر نزدیک است. آنها رئیس جمهوری که انتخاب می کنند به وسیله همین انتخاب به او ولایت میدهند و او ولایت پیدا می کند. اما در اسلام این نیست. در قاموس و فرهنگ امام این جور نیست. در خبرگان بحث تعیین اعضای شورای هیات تحقیق خبرگان مطرح شد. یکی از شرایط عضویت این بود که از منصوبین حضرت امام نباشد. مقام معظم رهبری آن روز رئیس جمهور بودند ایشان را بعنوان یکی از اعضای تحقیق معرفی کردند. ایشان ایستاد و صحبت کرد که من بر اساس این بندی که در آیین نامه گروه تحقیق آمده نمی توانم عضو گروه تحقیق باشم. من منصوب شده از طرف امامم نه از طرف مردم. ایشان گفت امام در حکم ریاست جمهوری من نوشته است من بر اساس اعتمادی که مردم به شما کرده اند و رأیی که به شما دادهاند شما را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می کنم. این معنی ولایت از بالاست، این معنی ولایت فقیه است. این اساس تمدن اسلامی است که باید بر اساس پذیرش ولایت الله باشد.
 
فراز مهم صحبتم این بود که ادیان الهی از فطرت انسان استفاده می کنند و علت شکست دشمنانشان این است که از انسان حیوان می سازند کوچکش می کنند تا بتوانند از آن استفاده کنند و عرض کردم روش استفاده کردن از فطرت انسانها این است که انسانها را به آن حد از آگاهی برسانیم که ولایت خدا را اختیار کنند. اینجا جایگاه تلاقی اراده مردم و ولایت فقیه است این حساسترین نقطه بحث است که با شما عرض می کنم مردم با اختیار خودشان ولایت خدا را انتخاب می کنند ولایت خدا اختیاری است به همین دلیل است که مردم در ولایت الله تقسیم می شوند. در الوهیت خدا تقسیم نمی شوند. الوهیت و ربوبیت و ملوکیت خدا برای انسانها قابل انقسام نیست.

قل أعود برب الناس» نمی گوید «برب الذین آمنوا» «ملک الناس اله الناس» نمی گوید الله ولی الناس. ولایت با ربوبیت و الوهیت و ملوکیت فرق می کند. ربوبیت و ملوکیت و الوهیت خدا انتخاب نیست، انسان آن را انتخاب نمی کند انسان نمی تواند از آن حوزه خارج شود. ولایت الله امری است اختیاری و جز انسانهای مختار نمی توانند وارد این حوزه ولایت بشوند. از این جهت می گوید: «لا إکراه فی الدین» اگر اکراه آمد ولایت نیست. به همان اندازه که ولایت از بالاست به همان اندازه اختیار، آگاهی و انتخاب مردم ضرورت دارد، چون اگر اجباری شد مصداق اکراه فی الدین می شود وخارج می شود. به هر جهت معنای ولایت فقیه دقیقا شناخت نقطه ای است که در آن اختیار مردم و ولایت به هم گره می خورد. این چیزی است که خارجیها درست نمی توانند آن را بفهمند. مردم با اختیار خودشان نماینده خدا را انتخاب می کنند. خدا صفات نماینده اش را عرضه و مشخص می کند؛ مردم هم با اختیار و آگاهی سراغ او می روند. همانطوری که امام فرمود: وقتی مردم به خبرگان رأی دهند و خبرگان مجتهد عادلی را انتخاب کنند او ولی منتخب مردم است و حکمش نافذ است» یعنی مردم رای دادن را جزو مقدمات نفاذ حکومت میدانند. اما صفات مجتهد عادل بودن را خدا تعیین می کند.
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص90-94، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393