در گذر تاریخ کم نبوده‌اند افراد و مللی که بر اثر افراطها و تفریطهای بسیار در شئون گوناگون حیات خود گرفتار مصایب و مشکلات عدیده‌ای شده و به ورطه نابودی افتاده اند. در تمام این موارد آنان چوب جهل و نادانی خود را خورده اند. به فرموده امیر المؤمنین على علیه السلام، لا ترى الجاهل اما مفرطا او مفرطا. این موضوع در ابعاد گوناگون حیات بشر و در زمان ها و مکانهای متعدد رخ داده و متأسفانه در بسیاری موارد، به جای آنکه درس عبرتی برای آیندگان باشد، همان اشتباهات بر اثر نادانی ها باز هم بروز کرده است. مسئله تساوی حقوق زنان با حقوق مردان و مواردی از این نوع - که از داغ ترین مباحث محافل به اصطلاح روشن فکری و آزادی خواهی امروز است - نیز از این قاعده مستثنا نیست.
 
تعلیم و تربیت زنان و نیز آموزش آنان به شیوه مختلط، از جمله مباحثی است که بسیاری از - به ظاهر - صاحب نظران بر اثر ندانستن مبانی علمی دقیق آن و بی توجهی و گاه با داشتن اغراض و اهداف خاص اجتماعی و فرهنگی به آن دامن زده و در این مسیر دچار اشتباهات فاحشی شده اند؛ اشتباهاتی که گاهی به قیمت نابودی بسیاری از زنان و مردان جوان و تباهی یک جامعه تمام شده است.
 
با توجه به آنچه در سیر تاریخی این بحث گذشت و نیز دیدگاه‌های موافقان و مخالفان تعلیم و تربیت مختلط، تذکر چند نکته درباره این پدیده جدید در تعلیم و تربیت ضروری به نظر می رسد؛ چنان که گذشت، از عصر نوزایی به بعد، به ویژه از زمان وقوع انقلاب فرانسه، به زنان و آنچه «حقوق زن» نامیده می شود، نگاه جدیدی افکنده شد. طرفداران حقوق زن شعار «تساوی حقوق زنان و مردان» را با آب و تاب فراوانی سر دادند و برای احقاق آن، به قول خودشان، سر از پا نشناختند. شاید بتوان گفت از آثار مثبت این دیدگاه آن بود که به استعدادها و توانایی های زنان بیش از گذشته توجه شد و زنان و دختران جوان تا حدی از محرومیت های گذشته نجات یافتند و توانستند همانند مردان از نعمت دانش بهره مند شوند. اما از سوی دیگر، از پیامدهای آن چنین استنباط می شود که در این رویکرد جدید، بین «تساوی حقوق زنان و مردان» و «تساوی زیستی و وظیفه ای آنان» خلط شده است. اینکه زنان نیز مانند مردان بخشی از جامعه اند و آنها نیز حقوقی دارند که رعایت آن بر همگان لازم است، مطلبی بدیهی و انکارناپذیر است.
 
زنان همانند مردان از سازندگان و بنیانگذاران تمدن بشری و فرهنگهای ملل متمدن بوده اند و اگر در این زمنیه، ارزش وجودی و نقش آنها بیش از مردان نباشد، به یقین کمتر نخواهد بود. آنان از محوری ترین اعضای خانواده در کنار مردان گرمابخش کانون خانواده بوده و سازندگان و مربیان مردان و زنانی بوده اند که جهان متمدن امروزی به سرپنجه تدبیر آنها پایدار است. بسیاری از پیروزی هایی که به ظاهر مستند به مردان است، از وجود آنان سرچشمه گرفته است. نادیده گرفتن زن و چشم پوشی از نقش سازنده او در معماری جوامع و تمدن‌های گذشته و حال نتیجه اش جامعه ای بی روح و سرد است که هیچ ارزشی نخواهد داشت. بنابراین، زنان نیز حقوقی دارند که هیچ خردمند منصفی نمی تواند منکر آن باشد و از آن چشم پوشی کند.
 
اما مهم ترین حق زن آن است که توانایی‌ها و ویژگی های فطری و طبیعی اش مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی توجه به هر آنچه زن بودن او را می سازد و او را از مردان متمایز می کند و رعایت آنها از حقوق اوست. شاید بزرگترین ستمی که تاکنون در حق این گروه عظیم شده است آن بوده که در سایه شعار «تساوی حقوق زنان و مردان»، زن را مرد انگاشته و جامه مرد بر او پوشانده اند. نتیجه چنین عملکرد غلطی آن است که انتظاراتی از او داشته باشیم که از مردان داریم و این یعنی تساوی انگاشتن آنچه در واقع مساوی نیست و این عین بی عدالتی و بی انصافی در حق زنان است.
 
اصولا مساوی دانستن زنان و مردان در بسیاری از شئون حیات فردی و اجتماعی ناعادلانه است. بنابراین دیدگاه غلط بود که پس از سر دادن شعار تساوی حقوق زنان و مردان و برای حمایت از حقوق زنان، تمام آنچه را حقوق فردی و اجتماعی مردان می دانند، برای زنان نیز در نظر گرفتند و متأسفانه هنوز هم این دیدگاه نادرست در بیشتر تفکرات - به ظاهر - پیشرفته در تمام صحنه ها ادامه دارد. آنچه اکنون در جهان، به خصوص در جهان غرب، به نام فمینیسم (نهضت طرفداری از حقوق زنان) مطرح می باشد رهاورد همان دیدگاه است؛ همان افکار و دیدگاههای غلطی که آثار و پیامدهای آن، دامن تمام جوامع را آلوده و به نام طرفداری از حقوق زنان، زن و حقوق او را کاملا مسخ و نابود کرده است.
 
چنان که گفته شد، در سایه نگاه جدید به زن، از جمله حقوقی که برای زنان مطرح شده، حق استفاده از فرصت‌های آموزشی برابر است. توجه به این حق، بجا و شایسته است، ولی با تصورات نادرستی که از زنان و نیازها و خواسته های فطری آنها داشته اند و با بی توجهی به تفاوت های فاحشی که بین زنان و مردان در زمینه های گوناگون وجود دارد، به دنبال تهیه برنامه های آموزشی رفته اند که در بیشتر موارد، برای هر دو جنس یکسان بوده است. در بیشتر کشورهای جهان، از جمله کشورمان ایران، آموزش در سطوح ابتدایی تا دانشگاه برای دختران و پسران دارای برنامه واحد و همانند بوده است؛ محتوای دروس، شیوه تدریس و سبک مدارس و کلاس‌ها و حتی برنامه‌های اوقات فراغت و نیز کلاس های فوق برنامه برای هر دو گروه یکسان تدارک دیده می شده است؛ در حالی که به ویژه امروزه بر دانشمندان ژرف نگر پوشیده نیست که دو جنس زن و مرد در ابعاد گوناگون تفاوتهای فاحشی دارند؛ به گونه ای که برنامه آموزشی با نادیده گرفتن آن تفاوت‌ها نمی تواند کامل و کارآمد باشد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص450-447، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸