انسان مومن باید بدنبال پاسخ پرسش هایی باشد که در آخرت از او خواهد شد، پس باید تمام سعی خود را به کار گیرد تا پاسخی برای پرسش های اخروی خویش بیابد؛ لازم به ذکر است که پاسخ این پرسش های باید عملی باشد، و مانند پرسشهای دنیوی که گاهی زبانی و گاهی نوشتاری است، نباید باشد.


چهار سوال مهم و چهار پاسخ مهمتر

فردی به حضور حضرت علی (ع) رسید، عرض کرد:‌ یا امیرالمومنین چهار سوال دارم؛ امام فرمودند: بپرس گرچه چهل سوال باشد.

سوال اول: واجب و واجب تر
از حضرت سوال کرد: یا امیرالمومنین! چه چیزی واجب است؟ حضرت پاسخ دادند: طاعت و بندگی.

اطاعت خدا، واجب است یعنی چه واجب شرعی و چه واجب عقلی.

واجب شرعی که کاملاً روشن است که انسان مسلمان و مومن شرعاً باید مطیع خداوند متعال باشد؛ خداوندی که تنها او معبود حقیقی است و اثر اطاعتش آن است که بنده به رستگاری می رسد؛ چون قرآن کریم می فرماید: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»[1]«و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند!»

راه رستگاری و نجات

رستگاری و نجات در سایه اطاعت، خشیت و تقوای الهی است؛ اما وجوب، عقلی است؛ یعنی انسان عاقل و دانا با عقل خود این مطلب را درک می کند که کسی که منعم اوست و تمام نعمتها از بارگاه قدسی وی برای او فرستاده شده است و می رسد تنها و تنها او را باید بنده بود و فقط در مقابل او باید سجده نمود.


معنای اطاعت از خدا

اطاعت خدا یعنی هر آنچه او گفته است، بی چون و چرا سر تسلیم خم کند و اوامرش مو به مو اجرا گردد و نواهی اش مرتکب نباید بشود.
اطاعت از خاست که مومن را به رستگاری بزرگ نائل می آورد و او را برای همیشه نجات می دهد؛ چنانکه در سوره احزاب فرمود: «... وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا»[2] «... و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی دست یافته است!»


گوینده فزت و رب الکعبه، عبد مطلق خدا

جای تعجب نیست که کسی که پاسخ این پرسش را بیان می کند، تمام زندگی عبد و مطیع محض فرامین خدا بوده است و لذا زمانی که ضربت بر فرق مبارکش نشست فرمود: ««فزت و ربّ الکعبه» «به خدای کعبه رستگار شدم»

بعد پرسید: واجب تر کدام است؟ حضرت فرمودند: ترک گناه است؛ ترک گناه واجب تر از خود اطاعت از خداست؛ چرا که رکن اساسی در اطاعت، ترک گناه است؛ ای چه بسا انسان کار خوب انجام دهد اما از گناه دوری نگزیند؛ با ترک گناه می تواند کار اساسی تری در اطاعت از خدا بجا آورد؛ ترک گناه اگر به خاطر خدا باشد، یقیناً خداوند اجر و پاداش بزرگی به انسان می دهد.


ترک گناه و مدالِ الهی

در سوره مبارکه یوسف آمده که «... وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ...»[3]

«... درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!)...»

یوسف با وجود آنکه زلیخا درها را از داخل بست و نه یک در که چندین درب را خودش با دستان خودش از داخل بست و بسیار هم محکم بسته بود، اما یوسف به خدا پناه برد، و خدا راه را برای وی گشود؛ و اینگونه او با ترک گناه به مقام مخلصین نائل آمد و این مدال خاص را از خداوند دریافت نمود: «... إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ.»[4]«چرا که او از بندگان مخلص ما بود!»

طبق برخی از تفاسیر، مخلصین: به صیغه اسم مفعول به معنای خالص شده‏ ها. کسانى که خدا براى خودش خالص و مخصوص کرده است.»[5]

دومین سوال: قریب و قریب تر
او پرسید: چه چیزی قریب است و چه چیزی قریب تر؟ حضرت فرمود: قریب، قیامت است؛ چنانکه قرآن کریم در این باره می فرماید: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا»[6] «زیرا آنها آن روز را دور می‌بینند، و ما نزدیک (به وقوع) می‌بینیم.»

کافران، اصل معاد را امرى بعید مى‌شمرند و آن را دور از ذهن و عقل مى‌دانند، در حالى که در نزد خداوند، قیامت امرى قطعى و واقع شدنى است، پس امرى نزدیک است.


ریشه پاسخ امام معصوم در وحی

این پاسخ نیز تعجبی ندارد چون امیرالمومنین علیه السلام خلیفه خداوند سبحان در زمین است، او نیز نگرشش منطبق بر وحی است و لذا قیامت را نزدیک می بیند.

پرسید: قریب تر قیامت چیست؟ فرمود: مرگ.


زمان مرگ

اینکه مرگ چه زمانی به انسان می رسد، مسئله ای کاملاً پنهان است، و هیچ کس نمی تواند صد در صد زمان مرگ کسی را اعلام کند؛ چون از مواردی است که خود خداوند آن را پنهان نگه داشته است؛ اما اینکه چه کارهایی باعث می شود که مرگ آدمی به تاخیر بیافتد، در روایات متعدد بیان شده است.


اساس مقدار عمر آدمی

در روایتی آمده که تعداد انسان هایی که بوسیله ی اعمال نیک شان زندگی می کنند بیشتر از کسانی است که به عمر طبیعی شان زندگی می کنند و همین طور کسانی که بواسطه ی گناهانشان می میرند، بیشتر از کسانی اند که بواسطه ی اجلشان می میرند؛ [7]

از این گونه روایات چنین فهمیده می شود که انسان بواسطه ی اعمال خوب خود، می تواند عمرش را افزایش دهد و بواسطه ی اعمال بدش عمرش کوتاه گردد.
پس بهترین راه برای افزایش عمر، انجام کارهای نیک فردی و اجتماعی است.

سوال سوم: عجیب و عجیب تر
سوال کننده در ادامه می پرسد: چه چیزی عجیب است؟ حضرت فرمود: دنیا، عجیب است؛ چون مردم می دانند که دنیا جای ماندن نیست؛ و تنها مزرعه آخرت است؛ یعنی مقدمه ای است که بتوان از آن توشه گرفت و چه بسا انسان هایی که در دنیا با شهرت، ثروت و قدرت های کذایی زندگی کردند اما دنیا به آنها وفا نکرد و وفا نکردن دنیا به احدی، مطلب عجیبی می تواند باشد.

پرسید: چه چیزی از دنیا عجیب تر است؟ حضرت فرمود: حب دنیا؛ دوستن داشتن دنیا، عجیب تر از خود دنیاست؛ دوست داشتن چیزی که به احدی وفا نکرده و نمی کند عجیب تر از خودش مگر ممکن است؟!


چگونگی عجیب تر بودن حب دنیا

انسان می داند که اگر با چیزی که بی وفاست، دوستی کند خواه ناخواه رفیق نیمه راهی خواهد بود که بدون تعیین زمان بی وفائی اش به انسان پشت می کند، آیا این مطلب عجیب تر از خود دنیا نیست؟!

سوال چهارم: سخت و سخت تر
پرسید: چه چیزی سخت است؟ فرمود: قبر سخت است.

قبر چیزی است که انسان هر چه در دنیا انجام داده باشد باید در قبر به تنهایی به آنها پاسخ دهد؛ سوالات قبر مانند سوالات امتحانی نیست؛ سوالات امتحانی می تواند از قبل در جریان دانشجو نباشد که دقیقاً چه سوالاتی خواهد آمد؛ اما سوالات قبر طبق احادیث و روایات کاملاً روشن است؛ اما وظیفه ی میت امروز و زنده دیروز آن است که در دنیا جواب عملی به پرسش های منکر و نکیر داده باشد تا آنجا آسوده خاطر بخوابد.

پرسید: سخت تر از قبر چیست: فرمود: رفتن از دنیا بدون توشه.

انسانی که در دنیا هیچ توشه ای برای آخرت خود مهیا نکرده است در آخرتی که جاویدان و ابدی است با چه توشه ای می تواند خودش را شارژ نگه دارد؛ شارژ میت در آخرت به اندازه عمل نیک و اخلاص وی در دنیاست.

پی نوشت:
[1]  سوره نور، آیه  52
[2]  سوره احزاب، آیه 71
[3]  سوره یوسف، آیه 23
[4]  سوره یوسف، آیه 24
[5]  تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی، ذیل آیه.
[6]  سوره معارج، آیه 6 و 7
[7]  بحار، ج۵، ص ۱۴۰