بر مبنای عرف موجود، پیش بینی می کردیم که عاطفه و رفتار حمایتگرانه والدین (یعنی عاطفه مثبت و تشویق) تا اندازه زیادی با ابراز احساس و احساس ذاتی کودکان رابطه داشته باشد. افزون بر این، چون شواهدی موجودند که بر اساس آنها اقدامات حمایتگرانه با میزان بالای نظم کودکان مرتبط اند، چنین مورد انتظار است که عاطفه مثبت والدین و تشویق، با توانایی کودکان برای مقاومت در برابر اغواگری رابطه داشته باشد و به عکس، عاطفه منفی والدین با تقلب کودکان رابطه نشان دهد. البته این امکان نیز وجود دارد کودکانی که احساس عاطفی و ابراز عاطفی آنان در سطحی پایین است و کسانی که در معرض تقلب اند از رفتارهای والدین رفتارهای نسبتا منفی آنان را برگزینند.
 
دومین هدف این تحقیق، تعیین میزان رابطه بین اقدامات جامعه پذیرانه والدین و کارکرد اخلاقی کودکان، با توجه به تفاوت جنسی آنان است. در تحقیقات ، برخی محققان تفاوت‌های جنسی مهمی در پاسخ‌های احساس محور کودکان مشاهده کرده اند .سطح پاسخ احساسی دختران، حتی در اوایل تولد، از پسران بیشتر بوده است . ممکن است هنجارهای نقش جنسیتی، والدین را تحریک کند با پسران و دختران خود به صورت متفاوت رفتار کنند و این امر ممکن است به خصوص در مورد آن دسته از اقدامات والدین که مشتمل بر امور عاطفی است، صادق باشد. مجموعه خوبی از پژوهش‌ها این عقیده را که دختران به گونه ای اجتماعی می شوند که به احساسات و نیازهای دیگران بیشتر پاسخ می گویند، تأیید می کند. برای مثال، دان و همکاران او (۱۹۸۷) به این نتیجه رسیدند که مادران به شرایط احساسی دختران بیش از پسران توجه می کنند. افزون بر این، ممکن است احساسات خود را در مورد پسران و دختران به صورت متفاوت ابراز کنند. همچنین کوچانسکا (۱۹۹۷) به این نتیجه رسید که مادران و دختران در مقایسه با مادران و پسران، در احساسات عاطفی مثبت یکدیگر بیشتر سهیم می شوند که سرانجام، به توسعه رابطه متقابل مادران و دختران می انجامد. بنابراین، به احتمال بیشتر، دختران ارزشها و اهداف مادرانه را بیشتر درون سازی می کنند .
 
افزون بر این عقیده که والدین احساس اخلاقی و رفتار کودکان دختر یا پسر را به صورتهای متفاوت اجتماعی می کنند، این امکان وجود دارد که راهکارهای اجتماعی کردن دختران و پسران به شیوه ای واحد کارایی نداشته باشد. برای مثال، روشن است که کودکان به احتمال قوی، با والدین از جنس خودشان بیشتر احساس نزدیکی می کنند یا احساس همجنسی خود با والدین را شکل می دهند . یافته‌های فابز و دیگران در سال ۱۹۹۰ اشعار داشتند که دختران مادران احساسی تر و زیبامنظرتر، با دیگران بیشتر ابراز همدردی می کنند، و حال آنکه در پسران این رابطه مشاهده نشده است. نتایج نشان می دهند که ممکن است دختران بیش از پسران از تلاش های مادران در جهت اجتماعی کردن فرزندان سود ببرند.
 
سرانجام، دلیل آخر بر مطالعه نقش جنسیت کودکان در اجتماعی شدن اخلاقی، آن است که کودکان به ابعاد متفاوت جامعه پذیری به صورت متمایز، تمایل نشان دهند؛ مثلا دختران به اجتماعی شدن عواطف اخلاقی بیشتر تمایل دارند، در حالی که ممکن است پسران به اجتماعی شدن رفتار اخلاقی تمایل بیشتری داشته باشند. به تعبیر دیگر، پسرانی که به قالب پسرانه تمایل دارند، ممکن است کمتر به تلاش های جامعه پذیرانه ای اهمیت دهند که در آن عواطف دیگران مورد توجه قرار می گیرند؛ بلکه به اطلاعات مربوط به رفتار، بیشتر علاقه نشان می دهند. در برابر، اطلاعاتی که به پاسخ عاطفی به دیگران برمی گردند - درست مخالف تنظیم رفتار - ممکن است به خصوص درباره دختران برجسته تر باشند. بنابراین، پیش بینی می کنیم که احتمالا جامعه پذیری اخلاقی والدین با احساس اخلاقی دختران و رفتار اخلاقی پسران ارتباط داشته باشد.
 
هشت موضوع بیانگر احساس عاطفی بودند؛ از قبیل: «من ناراحت میشوم، زمانی که می بینیم حیوانی صدمه دیده است»؛ «من برای کودکان مضطرب احساس ناراحتی می کنم» و شش موضوع بیانگر ابراز عاطفی بودند؛ از قبیل: «من برای کسانی که چیزهایی را که من دارم آنها ندارند، متأسفم»؛ «وقتی کسی را می بینم که بدشانسی آورده است، به نوعی احساس ناراحتی می کنم». نخستین نمره ها ۷۹ درصد برای مقیاس احساس عاطفی و ۱۳ درصد برای مقیاس ابراز عاطفی به طور جداگانه منظور شده بودند.
 
توانایی کودکان برای مقابله با اغواگری در خلال تکمیل نخستین جورچین ارزیابی شده بود. برای این کار، جعبه‌ای به اندازه ۲۶ در ۱۲ در ۱۶ اینچ به کودکان نشان داده شد که حاوی قطعات جورچین شامل اشکال هندسی از قبیل مربع، دایره، ستاره و بیضی بود. پشت جعبه با طلق روشن ساخته شده بود؛ به گونه ای که حرکات دست کودکان قابل مشاهده بود و با پیراهنی جلوی آن پوشانده بود (پیراهنی که در آستین داشت که کودکان می توانستند بازوهای خود را از آن داخل کنند). لباس به گونه ای بود که کودک می توانست آن را کنار بزند و با نگریستن به داخل جورچین تقلب کند. به کودکان آموزش داده شد که اگر در پنج دقیقه، بدون نگاه کردن جورچین را تکمیل کنند، جایزهای نفیس خواهند گرفت. دیده شد که کودکان وقت زیادی را تلف می کردند که از طریق تقلب، یعنی بلند کردن پارچه و نگریستن به داخل، جورچین را تکمیل کنند. اندازه گیرنده پایانی درونی (ضریب همبستگی پیرسون) بر مبنای ۵۲ درصد داده ها، ۹۹ درصد بود. زمان تقلب، از لحظه ای که کودک با جورچین تنها گذاشته می شد اندازه گیری می شد.
 
در خلال حضور در آزمایشگاه، واکنش والدین و کودک و برعکس، مشاهده شد. ابتدا واکنش والدین در اوضاع جدید مشاهده شد؛ یعنی در شرایطی که الکترود بر بدن کودک گذاشته شده بود. پس از توضیحی مختصر درباره ثبت فیزیولوژیکی، آزمایشگر وانمود می کرد که دستمال کاغذی را که باید برای پاک کردن پوست کودک استفاده می کرده بیجا استفاده کرده است و به کودک می گفت که چیزی را فراموش کرده و ناچار است. دقایقی اتاق را ترک کند. والدین و کودک دو دقیقه تنها رها می شدند تا در اتاق آزمایشگاه تعامل برقرار کنند. زمانی که آزمایشگر (خانم یا آقا) به آزمایشگاه بر می گشت، دو الکترود نوار قلب بر سینه کودک و یک الکترود نیز بر پشت کودک نصب می کرد. هنگامی که کودک و والدین تنها بودند و الکترودها بر بدن کودک نصب شده بود، رفتار کودک و والدین از طریق دوربین مخفی مشاهده شد.
 
افزون بر این، رفتار والدین طی شرایط نسبتا خسته کننده ای مشاهده می شد. برای ایجاد این فضا، جعبه معما به والدین و کودک نشان داده شد (درست همان گونه که به کودک به تنهایی نشان داده شده بود). این جعبه شامل قطعات جورچین، یعنی اشکال الفبا، بود. به کودکان گفته شد باید بدون نگریستن، جورچین را کامل کنند. در صورتی که در پنج دقیقه بتوانند آن را کامل کنند، در پایان، جایزهای دریافت می کنند. والدین می توانستند جورچین را مشاهده کنند. به آنان گفته می شد که به صورت شفاهی می توانند کودک خود را به هر صورت که لازم می دانند راهنمایی کنند. بار دیگر رفتار والدین و کودک ضبط ویدیویی می‌شد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص484-478، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸