یافته‌های حاصل از پیمایش جهانی ارزشها نشان می دهد که تز قطبی شدن در مقایسه باتز همگرایی، تصویر دقیق تری از تغییر فرهنگی ارائه می دهد. اما هر گونه واگرایی فزاینده ای که اتفاق افتاده است نتیجه تغییر ارزشی در جوامع مرفه است، نه محصول واکنش فرهنگ‌های سنتی در برابر غرب. پیش از این، اینگلهارت و ولزل بر اساس چهار موج اول پیمایش جهانی ارزش‌ها نتیجه گرفتند:
 
در دهه‌های اخیر، نسخه ساده ای از نظریه جهانی شدن رواج گسترده‌ای پیدا کرده است؛ بر اساس این نسخه، جهانی شدن رسانه‌های جمعی و شبکه‌های ارتباطی در حال ایجاد همگرایی فرهنگی است؛ ما در حال حرکت به سوی یک «دهکده جهانی» هستیم که در آن تمام افراد جهت گیری‌های یکسانی دارند. شواهد ارائه شده در اینجا حاکی از آن است که که این دیدگاه نادرست است، در واقع، روندهای جهانی در جهت متضاد در حال حرکت هستند. ارزش‌های مردم کشورهای ثروتمند به سرعت در حال تغییر هستند در حالیکه ارزش‌های مردم جوامع کم درآمد بسیار آهسته تر در حال تغییر است با هیچ تغییری ندارند. در نتیجه، شکاف فزاینده ای میان ارزش‌های اساسی مردم کشورهای ثروتمند در مقابل کشورهای فقیر در حال آشکار شدن است.
 
در جایی دیگر، واگرایی فزاینده ای را در حوزه ی دین نشان دادیم؛ جوامع ثروتمند معمولا در ارزش‌ها و کردارهای خود نسبت به جوامع فقیر با سرعت بسیار بیشتری در حال سکولار شدن هستند. همچنین در نگرش نسبت به برابری جنسیتی شکاف فزاینده ای را نشان دادیم؛ نگرش‌های برابری طلبانه در سراسر جوامع پساصنعتی در حال گسترش هستند در حالی که در جوامع در حال توسعه دیدگاههای مربوط به نقش‌های زنان و مردان، بسیار سنتی تر است. این مطالعات نتیجه می گیرند که اثر سنت‌های تاریخی فرهنگی مانند ارزش‌ها و باورهای جوامع پروتستان، کاتولیک و مسلمان در مواجه با نوسازی اجتماعی - باوجود افول کردارهای مذهبی - همچنان ادامه می یابد.
 
بر این اساس، اکنون می توانیم این شواهد را به منظور پاسخگویی به سولاتی مانند اینکه: آیا جوامع جهان وطن در جهت گیری های ارزشی خود مشابه هستند و اینکه آیا در این حوزه، در طول زمان یک همگرایی تدریجی را تجربه کرده اند، روزآمد کنیم. مقایسه جوامعی که بر اساس شاخص جهان وطن گرایی طبقه بندی شده اند، ما را قادر می سازد از طریق آزمون اینکه آیا ارزش‌های فرهنگی جوامع جهان وطن نسبت به جوامع محلی واقعا سریع تر و بیشتر تغییر کرده است، از مطالعات پیشین فراتر برویم.
 
نتایج تحلیل ارائه شده در این فصل حکایت از آن دارد که تز همگرایی بسیاری از حقایق را نادیده یا دست کم می گیرد. شواهد نشان می دهد که فرهنگ ملت‌های پساصنعتی «ایستا» یا یک دسته نیست. تز همگرایی به طور ضمنی مفروض می گیرد که در ملت‌های ثروتمند؛ ارزش‌های فرهنگی ثابتی وجود دارد و در مورد میزان اشتراک ارزش‌های مرکزی نظام ارزشی آمریکایی و اروپایی اغراق می کند. سپس تز همگرایی این گونه مفروض می گیرد که جوامع در حال توسعه این فرهنگ یکپارچه آمریکایی یا غربی را اقتباس می کنند. اما جوامع پساصنعتی خود در حال تجربه فرآیندهای عمیق و درازمدت تغییر ارزشی هستند . و بعلاوه میان این جوامع نیز تفاوت معناداری وجود دارد. تحقیقات متعدد نشان می دهند که جوانان ملت‌های ثروتمند، از نظر ارزش‌های ابراز وجود - از قبیل مدارا نسبت به همجنس گرایی، حمایت از برابری جنسیتی، نگرانی در مورد محیط زیست و تمایل به شرکت مستقیم در فعایت سیاسی مستقیم - با والدین و پدربزرگ و مادربزرگ های خود به طور معناداری متفاوت هستند.
 
 فرآیند تغییر ارزشی یک هدف متحرک ایجاد می کند که بر تمام کشورهای جهان تاثیر می گذارد. چنانکه نشان خواهیم داد، در طول ربع قرن گذشته کشورهایی مانند سوئد، بریتانیا و آلمان همگی تغییرات مهمی را در ارزش - های مرکزی نظام ارزشی خود تجربه کرده اند. در این رابطه، فرآیند تغییر فرهنگی مشابه افزایش استانداردهای زندگی در کشورهای OECD است؛ استانداردهای زندگی در بسیاری از اقتصادهای بازار نوظهور مانند هند، برزیل و چین از طریق افزایش نرخ رشد. بهبود یافته است، اما میانگین در آمد در این کشورها هنوز به میانگین در آمد جوامع پساصنعتی نرسیده است. بعلاوه، تفاوت های فرهنگی عمده ای بین اروپای پروتستان و کاتولیک، اروپای غربی و ارتدوکس و نیز بین اروپا و آمریکا وجود دارد. اثر پایدار سنت‌های فرهنگی عمیقا ریشه دار، که حاصل میراث دینی جوامع هستند و نیز تجارب تاریخی متمایز، شکاف های قومی و ساختارهای اجتماعی هر جامعه به این معناست که ارزش‌های جوامع پساصنعتی معاصر، باهم تفاوت دارند. شواهد ملاحظه شده در سراسر این کتاب دلایل محکمی را برای شک کردن در مورد ادعاهای اغراق آمیز در زمینه مورد تهدید قرار گرفتن تنوع فرهنگی کشورهای جهان، فراهم می کند.

ارزش‌های کشورهای جهان از دو قرن پیش تاکنون همواره در حال تغییر بوده است. رسانه‌ها واقعا مهم هستند، اما چنین اهمیتی فقط تحت شرایط خاص و به میزان محدودی وجود دارد. جوامع محلی همچنان ارزش‌های فرهنگی متمایزی را در مقایسه با ارزش‌های جوامع جهان وطن تر - که این جوامع نیز در میان خود تفاوت‌های شدیدی دارند - نشان می دهند. آمریکا و سوئد در مورد پرت در این زمینه محسوب می شوند؛ آمریکا در مقایسه با پساصنعتی ترین جوامع، سطح دینداری و ملی گرایی بالاتری دارد. و سوئد از نظر اخلاق جنسی، لیبرال ترین و از نظر سیاسی فعال ترین کشور می باشد. کشورها در طول زمان تحول می یابند . حتی هنگامیکه در یک مسیر مشابه حرکت می کنند - شواهد اندکی برای این ادعا وجود دارد که این تفاوت های ملی در ربع قرن گذشته به تدریج در حال تلاقی هستند. با وجود اینکه سوئد یکی از باز ترین و جهان وطن‌ترین جوامع جهان است در حال تبدیل شدن به آمریکا و یا آمریکا در حال تبدیل شدن به سوئد نیست.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص316-313، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵