آراستگى و زينت در سيره رسول فضيلت
آراستگى و زينت در سيره رسول فضيلت
چكيده
اين محور، هم به اخلاق فردى مربوط مىشود و هم به اخلاق اجتماعى؛ و تلاش بر آن بوده كه از مجموع روايات سيره در منابع فريقين كه نگارنده به آنها دست يافته، ترسيم و تصويرى درست از اخلاق نبوى صلىاللهعليهوآله در اين زمينه ارائه شود. از اين رو، عناوينى همچون: توجه به آراستگى، اصلاح مو، شانه زدن و مرتب كردن ظاهر، روغن زدن و خضاب كردن، و استفاده از عطر و انگشتر مورد بحث قرار گرفته است.
مقدمه
اى پيامبر! بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزهاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو: اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آوردهاند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى) در قيامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود. اين گونه، آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند، شرح مىدهيم.108
در عبادتگاه (مسجد) و به وقت نيايش نيز به طور ويژه، امر به همراه داشتن زينت شده است: «اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد همراه برداريد و (از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد».109
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به عنوان بهترين الگو براى همه ابعاد مورد نياز حيات انسانى، علاوه بر زيبايى درونى، توجه زيادى به زيبايى، زينت و جمال ظاهرى داشتند. بنابر روايات سيره، هرآنچه در آن عصر، به گونه متعارف و معتدل، نشان زينت براى مردان بود، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله آنها را رعايت مىكردند. براى نمونه، آراسته بودن ظاهر از طريق توجه به لباس، موى سر و محاسن و نگاه به آينه يا آب زلال پيش از خروج از خانه، بهرهگيرى از شانه و عطر و خضاب و سرمه و روغن و انگشتر از نمودهاى زينت ظاهرىِ آن حضرت بود كه در ادامه، در اين باره توضيح خواهيم داد.
اصلاح موى سر و صورت
در اين زمينه، نكته شايان توجه آن است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله تا چه ميزان اجازه مىدادند موى سر و صورتشان بلند باشد. اين مسئله از آنجا داراى اهميت است كه امروزه سبكها و شيوههاى گاه عجيبى در آرايش و اصلاح موى سر و صورت به چشم مىخورد كه شناخت اصل كلى و معيار حاكم بر سيره نبوى صلىاللهعليهوآله در اين زمينه مىتواند راهگشا باشد؛ بهويژه كه گاه برخى رواياتِ سيره، بدون تحليل و نقادى درست، مستمسك برخى از اين افراد قرار مىگيرد.
اگر در زمينه سيره، همچون ديگر موارد، سخن و گزارش اهلبيت عليهمالسلام را اصل قرار دهيم و آنها را بر ديگر روايات ـ در صورت تعارض ـ ارجح بدانيم، در مسئله مورد بحث نيز مىبايد در پى تبعيت از مبنايى باشيم كه توسط اهلبيت عليهمالسلامترسيم شده است؛ چراكه آنان به سيره پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و آنچه مربوط به خاندان نبوت است آگاهتر از ديگرانند.110 روايات رسيده از اهلبيت عليهمالسلام در اين زمينه، از آن حكايت دارند كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله درباره بلند يا كوتاه كردن موى سر، از اعتدال و ميانهروى برخوردار بودند و حداكثر بلندى موى حضرت تا نرمه گوش بوده است. هنگامى كه ايوب بن هارون از امام صادق عليهالسلام پرسيد: آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله از فرق سر، موى خود را باز مىكرد؟ پاسخ شنيد: «خير؛ زيرا آن حضرت موى سرش از نرمه گوش نمىگذشت».111
در روايت ديگرى، امام صادق عليهالسلام مشهور بين مردم آن زمان را مبنى بر اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرق سر باز مىكرد، تكذيب كردند و فرمودند: «پيامبر صلىاللهعليهوآله فرق سر باز نكرد و انبيا موى سر نگه نمىداشتند».112 ميزان ياد شده درباره موى سر پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله، به جز آنچه گذشت، در گزارش انس بن مالك113 نيز آمده است. علاوه بر اين، در روايت انس آمده كه موهاى حضرت نه به حالت فِر و گِرد بود و نه نرم و فروهِشته.
در مقابل، بنابر برخى روايات، موى سر پيامبر صلىاللهعليهوآله از حد نرمه گوش نيز مىگذشته و گاه به حدى بلند مىشده كه بر شانهها مىريخته! و حتى آن حضرت موى خود را در دو يا چهار دسته مىبسته است! بنابر روايت عايشه، موى سر حضرت بيش از حد بناگوش بوده است.114 در روايت براء بن عازب نيز شبيه اين سخن آمده است.115 از ام هانى نيز نقل شده كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله چهار گيسوى بافته داشت!116 ابن شهرآشوب هم در ذيل اين روايت آورده است: صحيح آن است كه آن حضرت دو گيسو داشت و آن رسمى بود از هاشم جد اعلاى آن حضرت.117
از ابن عباس نيز نقل شده كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در ابتدا براى مخالفت با مشركان و موافقت با اهل كتاب ـ چون مشركان فرق سر باز مىكردند و اهل كتاب چنين نمىكردند ـ فرق باز نمىكرد، اما بعدها فرق سر باز مىكرد!118
هيچيك از روايات مزبور توان مقابله با روايات رسيده از اهلبيت عليهمالسلام در اين باره را ندارند؛ چرا كه اهل يك خانه به آنچه در آن است آگاهترند و اهلبيت عليهمالسلام بيش از ديگران شايستگى معرفى جدشان رسولاللّه صلىاللهعليهوآله را دارند. بدين لحاظ، اگر نخواهيم برخى از روايات ياد شده را تلاش افرادى پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله براى پايين آوردن شأن آن حضرت بدانيم، ناچار از توجيه يا حمل بر معنايى پذيرفتنى هستيم.
شايد بتوان مجموعه رواياتى را كه به گونهاى حكايت از بلندى موى پيامبر صلىاللهعليهوآلهدارند حمل بر مدت يك سالى كرد كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله پس از صلح حديبيه تا عمرة القضاء، موى سر را كوتاه نكردند؛ چراكه طبق وعده الهى مطمئن بودند سرانجام واردِ مسجدالحرام شده و حلق خواهند كرد و همينطور هم شد. اين معنا در روايت ابوبصير از امام صادق عليهالسلام نقل شده است. در اين روايت، حضرت ضمن نفى اينكه فرق باز كردن در موى سر از سنت باشد، فرمودند: پيامبر صلىاللهعليهوآله تنها در آن موقعيت خاص (بين حديبيه تا عمرة القضاء) ناچار شد موى خود را بلند كند و فرق باز كند.119
اين روايت، حاكم بر تمامى روايات فوقالذكر و به گونهاى توجيه كننده آنهاست. اما مىتوان به طور قطع روايت آخر از ام هانى را تكذيب كرد. چنانكه ابن شهرآشوب نيز از پذيرش آن اجتناب كرد و تعبير ديگرى آورده است. اينكه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهچهار گيسوى بافته داشته، با آنچه از طريق اهلبيت عليهمالسلامگذشت در تنافى است. در طول يكسال ياد شده نيز مىتوان در نهايت، روايت ابوبصير در خصوص بلندى مو و فرق باز كردن را پذيرفت. سخن ابن شهرآشوب نيز به معناى دو دسته مو و دو زلف است كه صريح در همان فرق باز كردن و دو نيمه كردن موهاست. و اما روايت ابن عباس را مىتوان چنين تفسير كرد كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله پيش از حديبيه فرق باز نمىكرد، اما در طول يكسال پس از حديبيه، چون موى حضرت بلند شده بود، فرق باز كرد. شايان ذكر آنكه مقتضاى روايات ياد شده، منع شرعىِ باز كردن فرقِ سر براى مردان نيست و اين روايات تنها ناظر به ترسيم چهرهاى صحيح از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در زمينه ياد شده هستند.
بدين سان، به نظر مىرسد گفتار درست درباره سيره نبوى صلىاللهعليهوآله در خصوص موى سر، اين است كه حضرت همواره يك اصل را رعايت مىكردند: اصلاح و مرتب كردن مو و پرهيز از بلند كردن بيش از حد متعارف آن. تنها يك ضرورت موجب شد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله براى مدتى موى سر را رها سازند براى اينكه در مكه آن را بتراشند. البته، چه در همان مدت محدودى كه آن حضرت موى سر را بلند كردند و چه در اوقات ديگر، از يك اصل غافل نبودند و آن مرتب بودن موها، آشفته نبودن، شانه زدن، و گاه روغن زدن، و پرهيز از پلشتى، نامرتب بودن و بىتوجهى به وضع ظاهر بود. به عنوان شاهد بر اين مدعا، به اين روايت توجه كنيد: هنگامى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نگاهشان به مردى با ريش بلند افتاد كه نامرتب و اصلاح ناكرده بود، فرمودند: «اين چه وضعيتى است؟! اى كاش، وى ريش خود را اصلاح مىكرد». اين سخن به گوش آن مرد رسيد و ريش خود را اصلاح و كوتاه كرد و سپس نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله رفت. حضرت چون او را ديدند فرمودند: «چنين عمل كنيد».120
در زمينه كوتاه كردن شارِب (سِبيل)، تأكيدهاى خاصى در سنت نبوى صلىاللهعليهوآله به چشم مىخورد و در منابعِ سيره، رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله در اين باره گزارش شده است. آن حضرت در اين باره مىفرمايند: «مجوس ريش خود را تراشيده و سبيل خود را رها كرده و زياد مىكنند و اما ما، سبيل خود را كوتاه كرده و محاسن را وامىگذاريم».121 نيز در بيان ديگرى فرمودند: «شاربها (سِبيلها) را كوتاه كرده و محاسن را رها كنيد و خود را به يهود شبيه نسازيد».122 خود حضرت نيز چنين رفتار مىكردند، چنانكه در روايتى از امام صادق عليهالسلام چنين آمده است: «كوتاه كردن موى شارب، به گونهاى كه لبها آشكار شوند، از سنت نبوى صلىاللهعليهوآله است».123
به جز آنچه گذشت، اهتمام پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به اصلاحِ بموقعِ موى سر و ريش را مىتوان از روايتى دريافت كه طبق آن، ايشان در سفرها چند چيز را همواره به همراه داشتند: شيشه روغن، سرمهدان، قيچى، آينه، مسواك و شانه.124 به همراه داشتن قيچى طبيعتا براى اصلاح سر و ريش بوده است.
شانهزدن موها
پيش از اين درباره اولين وظيفه سخن گفتيم، اما درباره شانه كردن نيز روايات جالبى در دست است. اين روايات حاكى از آنند كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله شانهزدن موها را به عنوان يك عادت و اخلاق مستمر در برنامه زندگى خود داشتند. يكى از لوازمى كه ايشان همواره ـ حتى در سفرها ـ ملتزم بودند به همراه داشته باشند «شانه» بود.125 پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله پس از شانه زدن، شانه را زير بالش خود مىنهادند.126 آن حضرت زياد شانه مىكردند127 و (حداقل) دوبار در روز شانه زده و مىفرمودند: «كسى كه هفت بار شانه را بر سر و ريش و سپس بر سينه خود بكشد بيمارى به او نمىرسد».128 نيز شانهزدن را سبب دفع بيمارى وبا مىدانستند.129
شيوه شانهزدن محاسن توسط حضرت چنين بود كه تا چهل بار زير محاسن و هفت بار روى آن را شانه مىزدند و مىفرمودند: «اين كار موجب افزونى ذهن (حافظه) و زوال بلغم مىشود».130
مرتب كردن ظاهر
روغنزدن موها
گونههاى مختلف روغن، مورد استفاده آن حضرت بود؛138 اما روغن بنفشه را برتر مىدانستند.139 ايشان ابتدا ابروان، سپس شارِب (سِبيل) را روغن ماليده و در ادامه داخل بينى كرده و مىبوييدند و سپس سر مبارك را روغن مىماليدند. و گاه براى رفع سردرد، ابروان را روغن ماليده، و سپس با روغنى ديگر شارب را روغن مىماليدند.140 اينكه آن حضرت روغن را مىبوييدند مىتواند حكايت از آن داشته باشد كه معطر كردن موها دليل ديگرى براى اين كار بوده، چنانكه روغنمالى براى رفع سردرد نيز حكايت از ثمرات طبى اين كار دارد.
خضاب كردن
به نظر مىرسد تأكيدهاى فراوانى كه براى اين كار ذكر شده و نيز جايگاه مهم آن در سيره نبوى صلىاللهعليهوآله، ناشى از آثار مهم اين كار است كه از جمله آنها، حفظ جمال و زيبايى و دوام خانواده است. به جز اين، از روايت پيشگفته برمىآيد كه خضاب كردن به عنوان يك حربه، براى ارعاب دشمن ـ از طريق جوان كردن ظاهرى نيروهاى اسلام در برابر دشمنان ـ در صدر اسلام مورد استفاده قرار مىگرفته است.148
عطر زدن
عطر از جمله چيزهايى بود كه چون به پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله اهدا مىشد حضرت آن را مىپذيرفتند.154 و چه بسا بهترين هديه مورد علاقه حضرت بود.155 چنانچه عطرى به ايشان تعارف مىشد، ضمن اينكه خود را به آن معطر مىساختند، مىفرمودند: «بويش نيكو و حملش آسان است» و اگر از معطر كردن خود به آن معذور بودند، تنها سر انگشت خويش را بر آن مىنهادند... .156
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيش از پولى كه صرف غذا مىكردند صرف خريد عطر مىنمودند.157 آن حضرت از ميان عطرها، بيش از همه، «مُشك» را دوست مىداشتند،158 به گونهاى كه آثار استفاده از مشك در موهاى ايشان مشاهده مىشد.159 آن حضرت از عود و عنبر نيز بهره مىجستند.160 و اين سه، از جمله عطرهايى بودند كه مردان آنها را استفاده مىكردند؛ زيرا رنگ نداشتند و معروف به «ذكور الطيب» (عطر مردان) بودند. از خود آن حضرت در اين باره نقل شده كه فرمودند: «عطر مردان بوى آشكار و رنگ پنهان دارد و عطر زنان رنگ آشكار و بوى پنهان».161 «غاليه» نيز از عطرهاى مورد استفاده حضرت بود كه گاه همسران ايشان، حضرت را بدان خوشبو مىساختند.162 در روزهاى هفته، يك روز در ميان و در روز جمعه، آن حضرت ـ به سفارش جبرئيل ـ ملتزم به معطر ساختن خويش بودند163 و اگر عطر نمىيافتند، لباس رنگ شده با زعفران را مرطوب كرده، دست خود را بر آن مىماليدند و به صورت مىكشيدند.164 و گاه همين كار را با روسرىهاى معطّر همسران خود انجام مىدادند.165
انگشتر به دستكردن
نتيجهگيرى و جمعبندى
1. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به اصل آراستگى و زينت ظاهرى اهتمام فراوان داشتند.
2. از نمودهاى بارز تزيّن و آراستگى در سيره آن حضرت، اصلاح موى سر و صورت بوده است و در اصلاح سر، نه آنچنان بود كه همواره موى سر را بتراشند، و نه آنچنان كه آن را همچون زنان بلند كنند؛ موى حضرت در بلندترين حالت، تا نرمه گوش ايشان مىرسيد.
3. در اصلاح محاسن و موهاى صورت نيز آن حضرت به كوتاه كردن سِبيل ـ در حد آشكار شدن لبها ـ و بلند كردن محاسن ـ در حد متعارف ـ اهتمام داشتند.
4. آن حضرت به نظافت و بهداشت، مرتب كردن، شانه زدن، روغن زدن و حتى خضاب و رنگ نهادن بر موها اهتمام داشتند و از ژوليدگى و پَلَشتى و به هم ريختگى موها پرهيز مىكردند و ديگران را نيز پرهيز مىدادند.
5. عطر زدن و انگشتر به دست كردن ـ بهويژه در دست راست ـ از سنن هميشگى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بود و آن حضرت گاه با عطر مخصوص خود شناخته مىشدند.
منابع :
ـ ابن شعبه حرّانى، حسن بن على، تحف العقول، تحقيق علىاكبر غفارى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1404 ق.
ـ ابن شهرآشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، نجف، مطبعة الحيدريه، 1376 ق.
ـ ترمذى، محمد بن عيسى، الشمائل المحمديه، تحقيق سيدعباس الجليمى، بيروت، مؤسسه الكتب الثقافيه، 1412 ق.
ـ حرّ عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، تحقيق عبدالرحيم ربانى شيرازى، بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا.
ـ صدوق، محمد بن على بن بابويه، من لايحضره الفقيه، تحقيق علىاكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1404 ق.
ـ طباطبايى، سيدمحمدحسين، سنن النبى صلىاللهعليهوآله، تحقيق محمدهادى فقهى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1416 ق.
ـ طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، قم، منشورات شريف رضى، 1392 ق.
ـ طوسى، محمد بن حسن، تهذيب الاحكام، تحقيق سيدحسن موسوى خرسان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ش.
ـ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن على اصغر فيضى، مصر، دارالمعارف، 1383 ق.
ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تحقيق علىاكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
ـ نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، به تحقيق و نشر مؤسسة آلالبيت عليهمالسلام، قم، لاحياء التراث، 1409 ق.
پي نوشت :
* استاديار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امامخمينى قدسسره. تاريخ دريافت: 26/5/87 ـ تاريخ پذيرش 24/6/87.
107. عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: «ان اللّه جميل يحبّ الجمال و يحبّ أن يُرى اثر نعمته على عبده» طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 103.
108. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاْياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ». اعراف: 32
109. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ». اعراف: 31
110. «اهل البيت أدرى بما فى البيت» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403 ق، ج 78، ص 274).
111. ... عن ايوب بن هارون عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: قلت له: كان رسولاللّه صلىاللهعليهوآله يفرق شعره؟ قال: لا، لانّ رسولاللّه صلىاللهعليهوآله كان إذا طال شعره كان الى شحمة أذنه» محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، 1388 ق، ج 6، ص 485.
112. ... عن عمرو بن ثابت عن ابى عبد اللّه عليهالسلام قال: قلت: انهم يروون أن الفرق من السنّة قال: من السنة؟ قلت: يزعمون أنّ النبى صلىاللهعليهوآله فرّق. قال: «ما فرّق النبى صلىاللهعليهوآله، و لا كان الانبياء عليهمالسلام تُمسِك الشعر» كلينى، الكافى، ج 6، ص 486.
113. عن انس بن مالك: «كان شعر رسول اللّه صلىاللهعليهوآله الى نصف اذنيه»؛ «لم يكن شعره صلىاللهعليهوآله بالجعد و لابالسبط كان يبلغ شعره شحمة اذنيه» ترمذى، الشمائل المحمديه، 1412 ق، ص 47.
114. ... عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة: «كنت أغتسل أنا و رسول اللّه صلىاللهعليهوآله من اناء واحد و كان له شعر فوق الجمّة و دون الوفرة» همان.
115. عن البراء بن عازب: «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله مربوعا بعيد ما بين المنكبين و كانت جمّته تضرب شحمة أذنيه» همان.
116. أم هانى: «رأيت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ذاصفائر اربع» (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، 1376 ق، ج 1، ص 136، ترمذى، پيشين، ص 50).
117. «و الصحيح أنه كان له ذُؤابتان و مبدؤها من هاشم» ابن شهرآشوب، پيشين، ج 1، ص 136.
118. ... عن ابن عباس: «ان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله كان يسدل شعره و كان المشركون يفرقون رؤوسهم و كان اهل الكتاب يسدلون رؤوسهم و كان يحب موافقة اهل الكتاب فى ما لم يؤمر فيه بشىء، ثم فرّق رسولاللّه» ترمذى، پيشين، ص 50 ـ 49.
119. ... عن ابى بصير قال: قلت لابى عبداللّه عليهالسلام: الفرق من السنة؟ قال: لا. قلت: فهل فرّق رسولاللّه صلىاللهعليهوآله؟ قال: نعم. قلت: كيف فرّق رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و ليس من السنة؟ قال: من أصابه ما أصاب رسولاللّه صلىاللهعليهوآله يفرّق كما فرّق رسولاللّه صلىاللهعليهوآله، فقد أصاب سنة رسواللّه صلىاللهعليهوآله و إلا فلا. قلت له: كيف ذلك؟ قال: «إن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله حين صدّ عن البيت و قد كان ساق الهدى و أحرم، أراه اللّه الرؤيا التى أخبره اللّه بها فى كتابه. إذ يقول: «لقد صدق اللّه رسوله الرؤيا بالحق لتدخلنّ المسجد الحرام ان شاء اللّه آمنين محلّقين رؤوسكم و مقصّرين لاتخافون»، فعلم رسولاللّه صلىاللهعليهوآله أن اللّه سَيَفى له بما أراه، فمِن ثَمَّ وفّر ذلك الشعر الذى كان على رأسه حين أحرم؛ انتظارا لحلقه فى الحرم، حيث وعده اللّه عزّو جلّ، فلما حلقه لمْ يُعِدْ فى توفير الشعر، و لا كان ذلك من قبله» كلينى، پيشين، ج 6، ص 486.
120. و نظر رسولاللّه صلىاللهعليهوآله الى رجل طويل اللحية فقال: «ما كان هذا لوهيّأ من لحيته»؛ فبلغ الرجل ذلك فهيّأ من لحيته بين اللحيتين، ثم دخل على النبى صلىاللهعليهوآله فلّما رآه قال: «هكذا فافعلوا» صدوق، من لايحضره الفقيه، 1404 ق، ج 1، ص 130، ح 330.
121. و قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «إن المجوس جزّوا لحاهم و وفّروا شواربهم، و إنّا نحن نجّز الشوارب و نعفى اللحى» همان، ج 1، ص 130، ح 331.
122. و قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «حفّوا الشوارب و اعفوا اللحى و لاتشبّهوا باليهود» همان، ح 329.
123. عن السكونى عن ابى عبداللّه صلىاللهعليهوآله قال: قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «من السنة أن تأخذ من الشارب حتى يبلغ الاطار» كلينى، پيشين، ج 6، ص 487، ح 6.
124. «و كان صلىاللهعليهوآله لايفارقه فى أسفاره قارورة الدهن و المكحلة و المقراض و المرآة و المسواك و المشط» طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 35.
125. ر.ك: طبرسى، پيشين، ص 35.
126. «و كان عليهالسلام يضع المشط تحت و سادته اذا تمشطّ» همان، ص 33.
127. عن انس بن مالك «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يكثر دهن رأسه و تسريح لحيته...» ترمذى، الشمائل المحمديه، ص 51.
128. و فى رواية عن النبى صلىاللهعليهوآله أنه قال: «من امرّ المشط على رأسه و لحيته و صدره سبع مرّات لميقاربه داء ابدا» طبرسى، پيشين، ص 33 اين روايت مىتواند ناظر به نقش بهداشتى شانهزدن و دفع بيمارىهايى باشد كه از ناحيه بىتوجهى به موها نصيب انسان مىشود.
129. و كان صلىاللهعليهوآله يقول: «ان المشط يذهب بالوباء» همان.
130. «و كان صلىاللهعليهوآله يسرّح تحت لحيته أربعين مرة و من فوقها سبع مرّات و يقول: انه يزيد فى الذهن و يقطع البلغم» همان.
131. «و كان صلىاللهعليهوآله ينظر فى المرآة و يرجّل جمّته و يتمشط و ربما نظر فى الماء و سوّى جمّته فيه» طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 34.
132. «و لقد كان صلىاللهعليهوآله يتجمّل لاصحابه فضلاً عن تجمله لأهله» همان.
133. فقال صلىاللهعليهوآله: «ان اللّه يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه أن يتهيّأ لهم و يتجمّل» همان.
134. «و كان صلىاللهعليهوآله لايفارقه فى اسفاره قارورة الدهن و المكحلة و المقراض و المرآة و المسواك و المشط» همان، ص 35.
135. همان، ص 35.
136. عن ابن عمر: قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله «ثلاث لاتردّ: الوسائد و الدهن و الطيب» ترمذى، الشمائل المحمديه، ص 179.
137. «و كان صلىاللهعليهوآله يحبّ الدهن و يكره الشعث...» طبرسى، پيشين، ص 33.
138. «و كان صلىاللهعليهوآله يدّهن بأصناف من الدهن» همان.
139. «و كان صلىاللهعليهوآله يدّهن بالبنفسج و يقول: هو افضل الأدهان» همان.
140. «و كان صلىاللهعليهوآله إذا ادّهن بدء بحاجبيه ثم بشاربيه ثم يدخله فى أنفه و يشمّه ثم يدهن رأسه. و كان صلىاللهعليهوآلهيدّهن بحاجبيه من الصداع و يدّهن بشاربيه بدهن سوى دهن لحيته» همان.
141. قال الصادق عليهالسلام: «أربع من سنن المرسلين: التعطّر و السواك و النساء و الحناء» (صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 52، ح 111؛ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، ج 1، ص 52 و 118).
142. مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 99.
143. عن حفص الاعور قال: سألت اباعبداللّه عليهالسلام عن خضاب اللحية و الرأس أمن السنة؟ فقال: نعم... كلينى، الكافى، ج 6، ص 481، ح 5؛ طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 81.
144. ... عن محمد بن مسلم، انه سأل ابا جعفر عليهالسلام عن الخضاب، فقال: «كان رسولاللّه صلىاللهعليهوآله يختضب و هذا شعره عندنا» صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 122، ح 277.
145. ... عن الحلبى قال: سألت اباعبداللّه عليهالسلام عن خضاب الشعر، فقال: «قد خضب النبى صلىاللهعليهوآله و الحسين بن على و ابوجعفر محمد بن على عليهمالسلامبالكتم» صدوق، پيشين، ج 1، ص 122، ص 279؛ كلينى، پيشين، ج 6، ص 481، ح 7.
146. طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 79.
147. كلينى، پيشين، ج 6، ص 482، ح 12؛ صدوق، پيشين، ج 1، ص 123، ح 285؛ طبرسى، پيشين، ص 79.
148. كلينى، پيشين، ج 6، ص 481، ح 4؛ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 1، ص 404.
149. ... عن معمّر بن خلاد، قال: «سمعت على بن موسى الرضا عليهالسلام يقول: ثلاث من سنن المرسلين: العطر، و اخذ الشعر و كثرة الطروقة» (كلينى، پيشين، ج 5، ص 320، ح 3؛ صدوق، پيشين، ج 3، ص 382، ح 4341؛ طوسى، تهذيب الاحكام، 1365، ج 7، ص 403، ح 20؛ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، 1404 ق، ص 442؛ و نيز از امام صادق عليهالسلام به همين مضمون: قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 2، ص 192، ح 695).
150. عن انس بن مالك: «صحبت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله عشر سنين و شممت العطر كلّه فلم أشمّ نكهة أطيب من نكهته...» طبرسى، پيشين، ص 17.
151. ر.ك: ترمذى، الشمائل المحمديه، ص 285 و حسين بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 24 و 34.
152. ... عن عبد اللّه بن سنان عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: «كانت لرسول اللّه صلىاللهعليهوآله ممسكة إذا هو توضأ، أخذ بيده و هى رطبة، فكان إذا خرج عرفوا انه رسول اللّه برائحته» كلينى، الكافى، ج 6، ص 515، ح 3.
153. «وكان يعرف فىالليلة المظلمة قبل از يُرى بالطيب، فيقال: هذا النبى صلىاللهعليهوآله» طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 34.
154. قال انس بن مالك: «ان النبى صلىاللهعليهوآله كان لايردّ الطيب»، و عن ابن عمر: قال صلىاللهعليهوآله «ثلاث لا تردّ: الوسائد و الدهن و الطيب» ترمذى، الشمائل المحمديه، ص 178 ـ 179.
155. ... عن رجل نصرانى: فسألت من أصحابه صلىاللهعليهوآله: أى شىء أحبّ اليه من الهدايا؟ فقالوا: «الطيب أحبّ اليه من كل شىء و إن له رغبة فيه» نورى، مستدرك الوسائل، 1409 ق، ج 1، ص 420، ح 1054.
156. «و كان صلىاللهعليهوآله لايعرض له طيب الا تطيّب و يقول: هو طيّب ريحه خفيف محمله، و إن لم يتطيّب وضع اصبعه فى ذلك الطيب ثم لعق منه» طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 34.
157. عن اسحاق الطويل العطار عن ابى عبداللّه عليهالسلام «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ينفق فى الطيب أكثر مما ينفق فى الطعام» كلينى، الكافى، ج 6، ص 512، ح 18؛ طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 43.
158. و فى ذخيرة المعاد: «و كان ـ أى المسك ـ أحبّ الطيب اليه صلىاللهعليهوآله» طباطبايى، سنن النبى صلىاللهعليهوآله، 1416 ق، ص 97، ح 107.
159. ... عن ابى البخترى عن ابى عبداللّه عليهالسلام: «ان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله كان يتطيّب بالمسك حتى يرى و بيصه فى مفارقه» كلينى، پيشين، ج 6، ص 514 ـ 515، ح 2؛ طبرسى، پيشين، ص 33.
160. «و كان صلىاللهعليهوآله يتطيّب بذكور الطيب و هو المسك و العنبر» طبرسى، پيشين، ص 33 ـ 34.
161. عن ابى هريره عنه صلىاللهعليهوآله: «طيب الرجال ما ظهر ريحه و خفى لونه، و طيب النساء ما ظهر لونه و خفى ريحه» ترمذى، پيشين، ص 179.
162. «و كان صلىاللهعليهوآله يتطيّب بالغالية، تطيّبه بها نساؤه بأيديهنّ» همان، ص 34.
163. عن ياسر عن ابى الحسن عليهالسلام قال: قال رسولاللّه: قال لى حبيبى جبرائيل: «تطيّب يوما و يوما لا. و يوم الجمعه لابدّ و لاتترك له» كلينى، الكافى، ج 6، ص 511، ح 12 و قال صلىاللهعليهوآله لعلى عليهالسلام: «يا علىّ، عليك بالطيب فى كل جمعة فانه من سنتى و تكتب لك حسناته مادام يوجد منك رائحته» (طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 43).
164. «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله اذا كان يوم الجمعة، و لم يصب طيبا، دعا بثوب مصبوغ بزعفران، فرّش عليه الماء ثم مسح بيده ثم مسح به وجهه» صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 425، ح 1257.
165. ... عن السكن الخزاز قال: «سمعت اباعبداللّه عليهالسلام يقول: حق على كل محتلم فى كل جمعة اخذ شاربه و اظفاره و مسّ شىء من الطيب و كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله إذا كان يوم الجمعة و لم يكن عنده طيب دعا ببعض خمر نسائه فبلّها فى الماء ثم وضعها على وجهه» كلينى، الكافى، ج 6، ص 511، ح 10.
166. ... عن ابن القداح عن أبى عبداللّه عليهالسلام: «ان النبى صلىاللهعليهوآله كان يختّم فى يمينه» كلينى، الكافى ج 6، ص 469، ح 11 طبق روايت حسين بن خالد از امام هادى عليهالسلام، آن حضرت ضمن انتقاد از اينكه حتى شيعيان، در آن عصر انگشتر به دست چپ مىكردند، سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله و اميرالمؤمنين عليهالسلام را خلاف آن معرفى كرده است (همان، ج 6، ص 478، ح 8).
167. ... عن هشام بن سالم عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: «كان خاتم رسولاللّه صلىاللهعليهوآله من ورق» همان، ج 6، ص 468، ح 1.
168. ... عن عبداللّه بن سنان عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: «كان نقش خاتم النبى صلىاللهعليهوآله محمد رسول اللّه صلىاللهعليهوآله» (همان، ج 6، ص 473، ح 1).
169. سلمان الفارسى عن النبى صلىاللهعليهوآله قال: «يا علىّ، تختّم بالعقيق تكن من المقرّبين». قال: يا رسول اللّه، و ما المقربون؟ قال: «جبرئيل و ميكائيل». قال فبم أتختّم؟ قال: «بالعقيق الأحمر» ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 87.
170. عن روح بن عبدالرحيم عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال: «قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله لاميرالمؤمنين عليهالسلام لاتختم بالذهب فانه زينتك فى الاخرة» كلينى، الكافى، ج 6، ص 468، ح 5.
171. ر.ك: همان، ج 2، ص 474، ح 7.
172. ر.ك: همان، ج 6، ص 471 ـ 472.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}