جستجوی راه حل‌های مختلف

در این مرحله است که بزرگسالان می توانند نظر مشورتی خویش را اظهار کنند. زیرا ممکن است که کودکان، بویژه در مورد مشکلات عاطفی، نتوانند به راه حلهای متعدد دست یابند. آنان صرف می خواهند که «بهترین » راه حل را بیابند.
 
توانایی تصمیم گیری کودکان، تنها زمانی افزایش می یابد که برای انتخاب راه حل، دو یا چند راه متعدد در اختیار داشته باشند. بهترین کار آن است که تا زمانی که هنوز چند راه متعدد مطرح است، از انتقاد نظریات آنان خودداری شود. لزومی ندارد که بزرگترها با دیدی بسیار انتقادی به نظریات خویش بنگرند، بلکه بهتر است که بگذارند کودک با نظرات متعدد آنان آشنا شود. امکان دارد که برخی از این نظریات و پیشنهادات، بیهوده یا غیرواقعی باشد، اما از این حیث ممکن است سودمند باشند که کودکان پی می برند با انتخاب یکی از آنها، شخصا در حال تصمیم گیری هستند. حتی بزرگسالان همیشه نمی توانند راههای متعددی را پیشنهاد نمایند، و در بعضی موقعیتها، بهترین راه حل، کاملا مشخص است.
 
کودکان ممکن است که در جریان جستجوی راههای گوناگون، بی حوصله شوند و بخواهند که هر چه زودتر تصمیمی آنی بگیرند. لیکن چنانچه بزرگترها راههای متعددی را پیشنهاد نمایند، آنان از این کار منصرف می شوند. از شیوه تصمیم گیری آگاهتر می شوند، و همان گونه که مشکل را شناختند، در مورد خویشتن نیز بینش پیدا می کنند.
 

بهترین راه حل کدام است؟

هدف از تصمیم گیری، انتخاب بهترین راه حل است. بهترین راه حل، راهی است که مشکل را حل کند و باعث شود که کودک احساس خوشایندی نسبت به خویش پیدا کند. چنین راه حلی دارای کمترین پیامد منفی و بیشترین پیامد مثبت است. روش انتخاب بهترین راه حل آن است که پیامدهای راههای مختلف مورد ارزیابی قرار گیرد.
 
گاهی برای کودک، تنها طریق آگاهی از پیامدهای راههای مختلف آن است که تصمیمی بگیرد و ببیند که چه پیش می آید. والدین و مربیان باید کودکان را یاری کنند تا به ارزیابی مخاطرات بپردازند، و برحسب نتایج حاصله، ارزیابی آنان را تکمیل، و یا تأیید کنند.
 
کودکان بزرگتر اغلب نیاز دارند که پیش بینی ها و حدسهای دیگران را «بیازمایند تا از صحت و سقم آنها آگاه شوند. حتی اگر کودکان تصمیماتی می گیرند که نتایج منفی آنها قابل پیش بینی است، ممکن است مداخله در آنها ضرورتی نداشته باشد تا آنان «از تجربه خویش بیاموزند.». برای افزایش توانایی تصمیم گیری کودکان، بزرگترها به جای آن که متوقع باشند تمام تصمیمات آنان درست باشد، باید بر نفس تصمیم گیری تکیه نمایند و آنان را مطمئن سازند که از این واقعیت که شخصا تصمیمی گرفته اند، آگاه هستند. تحمل نتایج منفی یک تصمیم، می تواند برای کودک عامل محرکی شود تا در آینده، در ارزیابی پیامدهای راههای مختلف، بیشتر دقت نماید.
 

اهمیت ارزیابی نتایج تصمیم

ارزیابی نتایج تصمیم، کودکان را یاری می کند تا از فرایند تصمیم گیری بیشتر آگاه شوند. تصمیمی که به نتیجه ای مثبت منتهی شود، باعث تأیید و تقویت موفقیت کودک می شود. تصمیمی هم که نتایج مثبتی را در بر نداشته باشد، وی را کمک می کند تا دوباره راه حلها را مرور نماید و به مورد اشتباه پی ببرد.
 
پرسش اساسی این است که «کجای کار اشتباه بود، نه آن که «تو چه اشتباهی کرده ای». ارزیابی یک تصمیم به این معنی است که به کل موقعیت تصمیم گیری توجه شود، نه تنها به بخشی که کودک در آن دخالت داشته است. برای کودک، بازنگری شگردهایی که در صورت بروز مجدد مشکل، آنها را به کار خواهد برد، سودمند است. چنانچه به جای اهمیت دادن به اشتباه او، تصویری روشن از راه حلهای مطلوب در ذهنش ایجاد کنید، می توانید او را در رسیدن به این مهم، یاری نمایید.
 
زمانی که کودکان بتوانند حرف دیگران را درک کنند و به آن پاسخ دهند، می توان آنان را در آموختن تصمیم گیری یاری نمود. «دلت می خواهد با کدام اسباب بازی، بازی کنی؟» «کدامش را بیشتر دوست داری؟» ارائه مسائل ساده برای حل کردن، نظیر «می خواهی کدامش را اول بخوری، لوبیا را با گوشت را؟» به کودک امکان می دهد که اختیار بعضی چیزها را داشته باشد. در اختیار نهادن فرصتهای بیشتر برای تصمیم گیری و حل مشکلات، به این معنی نیست که بزرگترها تمام تصمیمات اصلی را بر عهده کودک بگذارند. بزرگترها در یادگیری نحوه آموزش تصمیم گیری به کودکان، احتمال دارد که دچار اشتباهاتی شوند. آنان ممکن است ناگزیر شوند که اجازه تصمیم گیری را از کودکی که به «بی صلاحیتی اش» در این مورد پی برده اند، باز پس گیرند. در آموزش تصمیم گیری، هیچ دستورالعمل مطلقی وجود ندارد؛ تمام کودکان از طریق آزمایش و خطا این مسأله را یاد می گیرند و نیاز دارند که از صدمه جدى ناشی از تصمیم گیریهایشان محافظت شوند.
 

قواعد و محدودیت‌هایی را مقرر نمایید

کودکانی که در خانواده هایی پرورش می یابند که فاقد قواعدو محدودیتهای رفتاری صریحی هستند، به نگرانیها و سردرگمی‌های بسیار دچار خواهند شد. کودکان نگران و سردرگم، به سختی قادرند برای اداره رفتار خویش، خویشتنداری لازم را به خرج دهند. احتمال بد رفتاری آنان بسیار است، و در پیروی از دستورات و انجام مسؤولیتها با مشکلاتی مواجه خواهند شد.
 
هیچ کودکی «لوسم و دردانه» به دنیا نمی آید. کودکان به تبع تجربیاتشان چنین می شوند. فقدان تجربیات معین موجب دردانگی کودکان می شود.
 
عقیده متداول حاکی از آن است که کودکانی که امکانات بسیاری در اختیارشان قرار می گیرد، لوس بار می آیند. درواقع، حقیقت برعکس آن است. زیرا کودکانی لوس می شوند که برخی چیزها به حد کافی در اختیارشان قرار نگرفته باشد. آنان در مورد انتظارات والدین خویش، دید روشنی ندارند، مسؤولیتهای مهمی برعهده شان نیست، و در مورد کارهای خویش، پیوسته ملزم به حساب پس دادن نیستند. هیچ کودکی نمی تواند اسباب بازیهای بیشماری داشته باشد. از آن جا که غالب کودکان در مورد اسباب بازی برای بازی کردن، به نحوی انتخابی عمل می نمایند، حتی کودکی که تعداد فراوانی اسباب بازی در اختیارش قرار گرفته است، صرفا با چند تایی از همانها که مورد علاقه اش هستند، بازی می کند. لیکن کودکانی که در مورد گفتار و کردارشان محدودیتی قایل نشده اند، و به آنان نیاموخته اند که نیازهای سایر افراد خانواده را بشناسند، از منابع و اختیارات خویش به گونه ای استفاده می کنند که مزاحم سایرین می شوند، و باعث ناکامی، تنفر و خشم خویش و دیگر افراد خانواده می شوند. چنین کودکانی، بعدها نگرش خویش را به مدرسه و کلاس خواهند کشاند.
 
والدین کودکان لوس، تمایل دارند که تنفر و خشم خویش را نسبت به آنان پنهان نمایند. هیچ پدر و مادری کودکی را که دایم هر چیزی را می خواهد، به هر چیزی دست می زند، حمله هیستریکی دارد یا فریاد می کشد، واقعا دوست ندارد. آنان می توانند صرفا با مقرر نمودن قواعدی به شیوه ای درست، روشن نمودن انتظارات خویش، تعیین تنبیهات مقتضی، و پیگیری مستمر عملکرد کودک، مانع این گونه رفتارها شوند.

منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 88-84، به نشر، چاپ دهم، 1392.