خاطراتی از دلم عبور ‌‌‌می‌کند. خاطرات یک تصویر آرام و مهربان. به یاد ‌‌‌می‌آورم چه روزهایی که در پی شب‌‌‌ها و چه شب‌‌‌هایی که در پی روزها ‌‌‌می‌آمدند و ‌‌‌می‌رفتند و او اشک‌‌‌هایش را پشت لبخند مهربانش پنهان ‌‌‌می‌کرد تا تنها تصویری که از او نقش ‌‌‌می‌بندد همین تصویر باشد: آرام و مهربان. گاهی آسمان او آبی بود؛ اما همیشه آسمان ما را آفتابی ‌‌‌می‌خواست. در او شعله‌ای بود که هرگز خاموش ‌‌‌نمی‌شد؛ شعله‌ای که هرگز خاموش ‌‌‌نمی‌شود.


چیزهایی توی این دنیا هست که نظیر ندارند؛ مثل رودخانه‌ی خروشانی که در مسیر عبورش هیچ درختی را از قلم ‌‌‌نمی‌اندازد؛ مثل باران که وقتی ‌‌‌می‌بارد، برای همه ‌‌‌می‌بارد؛ مثل یک دیوار محکم که ‌‌‌می‌توانی به آن تکیه کنی؛ مثل  پنجره‌ی روشنی که چشم‌اندازی زیبا از دنیا برایت ‌‌‌می‌سازد‌؛ مثل آن گوزن قدرت‌مندی که با شاخ‌‌‌هایش بر فراز کوهی بلند ایستاده؛ مثل حسّ شیرین حمایت؛ مثل چشم‌‌‌هایی که خواب را بر خود حرام ‌‌‌می‌کنند؛ مثل دست‌‌‌هایی که آرام‌آرام چروکیده ‌‌‌می‌شوند؛ مثل موهایی که آرام‌آرام سفید ‌‌‌می‌شوند؛ مثل مهر؛ مثل مادر؛ مثل مهر مادر.

هر روز صبح زود
بیدار ‌‌‌می‌شود
یک سفره پهن ‌‌‌می‌کند
اندازه‌ی زمین
باید مواظب همه باشد تمام روز
احساس اطلسی
قلب درخت کاج
برگ درخت سرو...
خورشید مادر است

 منبع: مجله باران