با توجه به اینکه خداوند متعال جهان را برای انسان آفرید و او را اشرف مخلوقات قرار داد، میتوان گفت دلیل اساسی وجود زیبایی نیز پاسخ به خواسته های زیبایابی و زیبایی خواهی انسان است. از این رو، عنصر اساسی زیبایی، توجه دادن مستقیم آدمی به عالم وجود است. وقتی این توجه دست داد، آنگاه عقل آدمی شروع می کند به بیان دلایل و توضیح چهره های عقلانی و ریاضی عالم وجود. بر این اساس، حکمتهای دیگر وجود زیبایی‌ها نیز به همین حکمت برمی گردد. بنابراین، انسان که به عالم هستی می نگرد، نیاز دارد روحش تلطیف شود یا راهی برای جبران خشونت های طبیعت بیابد. اگرچه در این مسیر از سوی همین نعمتها و زیباییها، باید عیار خود را با آزمایش نشان دهد و در سایه برخورد با جذابیت های دنیا، به سوی حقایق پایدار کشیده شود. بر همین اساس، اسلام بر شناخت نفس انسانی تأکید می ورزد، به گونه ای که شناخت آن، برای شناخت حق و حقیقت کفایت می کند: (من عرف نفسه فقد عرف ربه).
 
از آنجا که زیبایی در همه مقولات و ساحت‌های زندگی، معنا و مفهوم خاص خود را دارد و امری کاملا محسوس و مادی نیست که بتوان آن را به راحتی حس کرد، هر دانشمندی، به فراخور اندیشه و اندوخته خود، به معرفی آن پرداخته، درباره خاستگاه این حس، و میل به زیبایی انسان سخن گفته است؛ چنان که برخی آن را غیرفطری، بعضی غریزی، و عده ای فطری میدانند.
 
آنها که این میل را فطری نمی دانند، اعم از اینکه آن را از غرایز انسانی به شمار آورند یا طبیعتی در انسان بدانند که قابل رشد و پویایی است، بر این باورند که میتوانند بر آن تأثیر شگرف بگذارند. بعضی معتقدند حس زیبایی خواهی، نیازمند آموزش و پرورش است؛ آن گونه که یاد گیرد و پرورش یابد، به همان سان درک می کند. حس زیبایی آموزش یافته، «سلیقه» نام دارد که می گوید چه چیز زیباست. این میل برخاسته از سلیقه، میتواند به تعداد افراد، گونه گون باشد. بر این اساس، هرکس بر اساس سلیقه خود به جهان می نگرد. در این صورت، هیچ فردی نمی تواند بر اساس درخواست دیگری، و هماهنگ با خواسته و زیباشناسی او چیزی بیافریند یا قضاوت کند. نقاش یک اثر هنری باید بر اساس سلیقه خود نقاشی کند، نه کارفرما۔
 
در برابر این نظر، فطری بودن آن را نمی توان از نظر دور دانست؛ چنان که علامه طباطبایی بر این باور است که عشق به جمال و زیباپسندی، فطری بشر است. انسان دیندار در تمام حرکات و سکناتش از فرستاده خدا پیروی می کند؛ چون وقتی انسان کسی را دوست دارد، آثار او را هم دوست خواهد داشت. چنین بنده ای به هیچ چیز برنمی خورد و در کنار هیچ چیز نمی ایستد که نصیبی از جمال و زیبایی داشته باشد، مگر آنکه آن جمال را نمونه ای از جمال لایتناهی و سن بی حد و کمال فناناپذیر خدایش می بیند. پس حسن و جمال و بها، هرچه هست، از آن اوست؛ چون ماسوای خدا آیت او هستند و از خود چیزی ندارند.
 
 استاد مطهری، خاستگاه زیبایی خواهی را به بعد معنوی ارتباط می دهد: یک بعد دیگر از ابعاد معنوی انسان، علاقه به جمال و زیبایی است. قسمت مهمی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل میدهد. انسان، جمال و زیبایی را در همه شئون زندگی دخالت می دهد. - انسان دوست دارد قیافه اش زیبا باشد؛ نامش زیبا باشد؛ جامه اش زیبا باشد؛ خطش زیبا باشد؛ خیابانش و شهرش زیبا باشد؛ خلاصه می خواهد هاله ای از زیبایی تمام زندگی اش را فرا گیرد.
 
استاد مصباح یزدی نیز در زمینه اهمیت این بعد می نویسد: استفاده از بوی خوش یا دیدن رنگ مطبوع یا شکل زیبا و مناظر پرطراوت، یا درک جمال های معنوی و زیباییهای ادبی در شعر، نثر و..، در زمره نیازهای طبیعی انسان نیستند؛ بدین معنا که اگر نباشد، زندگی انسان به خطر نمی افتد. ولی به هرحال لذتی را برای انسان به ارمغان می آورند که گاهی بر لذتهای مادی و مورد نیاز حیاتی انسان نیز می چربد. متعلق این گونه لذتهاء مجموعة تحت عنوان زینت و تجمل میگنجد، و لفظ زینت و جمال شامل همه آنها میشود.
 
 علامه جعفری از منظری دیگر به این بحث می نگرد. وی روح را زمینه زیبایی خواهی انسان می داند و تأکید می کند که انسان به ارتباط با زیبایی نیازمند است. بدون زیبایی، روح در تاریکی و خشونت ماده خسته می شود: در دنیای ما، موضوع زیبایی، که خداوند متعال در دیدگاه ما قرار داده است، موضوعی اصیل است، نه اینکه بشر آن را به طور غیرواقعی از جانب خودش مطرح کرده باشد؛ به این معنا، مسئله زیبایی، تشخیص زیبایی و رفتن به دنبال زیبایی، در روح ما ریشه دارد. شاید یک علت بسیار مهم برای خلق زیبایی‌هایی که خداوند در طبیعت آفریده یا در درون ما به ودیعت نهاده است این باشد که اصلا روح در این دنیا بدون دریافت زیبایی نمی تواند آرام گیرد و دوام آورد. حالا اگر این روح پایین نگر باشد، زیبایی برایش در حکم یک چنگال است که او را در همین جا نگه می دارد، و اگر بالانگر باشد، زیبایی همچون روزنه و دریچهای خواهد شد برای عبور او به زیبایی‌های معقول و از آنجا به پیشگاه ربوبی. این، در حقیقت تفسیر الهیون است درباره زیبایی.
 
 این فیلسوف و زیبایی شناس در پاسخ به اینکه «زیبایی در زندگی شما چه معنایی دارد؟» می گوید زیبایی از دو بعد اهمیت حیاتی دارد: بعد یکم؛ آرامش و انبساطی که زیبایی برای روح در میان محاصره کمیتهای جهان مادی به وجود می آورد و زندگی را در عرصه طبیعت، لذت بخش و نشاط انگیز می نماید. اگر بخواهیم این بعد را با یک تشبیه بیان کنیم، چنین می گوییم: آن آرامش و نشاطی که یک پرنده محبوس در قفسی که در باغی بسیار زیباست، احساس می کند. ما با تماشای زیباییها، آن آرامش و نشاط را دریافت می نماییم؛ بعد دوم: بدان جهت که زندگی ما انسان‌ها رو به دیدار خداوندی است، و خداوند دارای عالی‌ترین جمال است، بنابراین، رسیدن به زیبایی در هدف زندگی ما قرار دارد.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص152-147، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391