اگر بزرگسالان بفهمند، کودکی که تحت سرپرستی شان است به حدی از زندگی ناامید شده که به خط تلفن مشاوره روی آورده و پیام تلفنی بدون ذکر نام گذاشته است، بسیار متعجب خواهند شد. هنوز هم، در طول شبانه روز، مشاوران تلفنی چنین پیام هایی را از کودکان دریافت می کنند. چه چیزی کودکان را به بیان چنین عباراتی وادار می کند؟ و ما به عنوان شخصی بالغ چگونه می توانیم توانایی های خود را برای برآوردن نیازهای کودکان در این جریانها بهبود ببخشیم؟
 
طی آمار موجود در انگلستان دو میلیون کودک با مشکلات بهداشت روانی نظیر بی نظمی در تغذیه، اضطراب و استرس مواجه هستند. آمار خودکشی رو به افزایش است و در ده درصد کودکان و بیست درصد نوجوانان ناهنجاری ها اخلاقی و عاطفی دیده می شود.
 
به طور تقریبی از یکصد کودک زیر دوازده سال، دو نفر آنها افسرده اند، به حدی که ملاقات و مشاوره با یک روانشناس متخصص کودکان لازم است. اما، چند نفر از این یک صد کودک زیر ۱۲ سال نیز استرس بارز از خود نشان می دهند و بعضی نیز در مرحله اولیه استرس هستند. این میزان با بالا رفتن سن افزایش می یابد؛ زیرا حدود ۵ نفر از صد نفر نوجوان کاملا دچار افسردگی هستند و حداقل دو برابر این رقم، استرس قابل ملاحظه ای را نشان می دهند.
 
البته این ارقام مربوط به افرادی است که در محله های نسبتا معمولی به سر می برند، در حالی که در مناطق نا آرام درون شهری با توجه به میزان بالایی از خانه های مخروبه، حمایت های ضعیف دولت و میزان جنایت رو به افزایش در محله ها، سطح و میزان افسردگی ممکن است در برابر رقمی باشد که ما ذکر کردیم. بنابراین در یک مدرسه ابتدایی به نسبت معمولی با هزار کودک، حدود پنجاه نفر در هر سال دچار افسردگی هستند. کودکان در این مدارس و تقریبا همه آنها مشکلاتی از قبیل ناهنجاری رفتاری و مشکلات یادگیری دارند.
 
آنچه این ارقام به ما می گویند، این است که اکثر کودکان و بزرگسالان این مشکلات را تا حدی تحمل می کنند. اما در این دوران ممکن است دچار غم، نگرانی و نا امیدی شوند. اما در فراز و نشیب زندگی از توان نمی افتند و در حقیقت کودکان با سلامت روانی خوب و کافی قادرند تا از مشکلات دیگران کسب تجربه کنند و از حداکثر توانایی خود استفاده کنند. اما تعداد قابل ملاحظه‌ای از کودکان و بزرگسالان تحمل مشکلات زندگی برایشان طاقت فرسا است. مشکلات روانی آنها شاید خفیف و کوتاه مدت باشد ( مثلا، عکس العمل عاطفی هنگام نقل مکان از محلی به محل دیگر) یا ممکن است این مشکل روانی، جدی تر و طولانی تر باشد؛ (مثلا، عکس العمل عاطفی نسبت به مرگ پدر یا مادر و یا حساس شدن و تغییر رفتار در مقابل زورگویی بیش از حد هم سن و سال هایشان.)
 
مواقعی وجود دارد که نظر یک متخصص، به عنوان مثال، یک روانشناسی تحصیل کرده یا یک مشاور ضروری است. انجمن مشاوره بریتانیا برای مشاوره نقش حرفه ای و مؤثری را معین می کند؛ یعنی افرادی متخصص به عنوان مشاور مدت زمانی را به آن اشخاص اختصاص می دهند.
 
اما به طور کلی باید بدانیم نقش حمایت از جانب خانواده، دوست و یا معلم برای کودک از اهمیت ویژه ای برخوردار است. حتی هنگامی که کودک تحت نظر مشاوران حرفه ای است، همیشه نیاز به حمایت و کمک والدین خود دارد.
 
نیازهای کودکان: کودکان نیازهای ویژه ای دارند که اگر این نیازها برآورده نشوند فرایندهای اجتماعی و عاطفی رشدی - شناختی آنها در معرض خطر قرار می گیرد، خلاصه ای از نیازهای کودکان به این شرح است:
 
1- مراقبت فیزیکی: کودکان به پناهگاه و خانه ای گرم، غذا و استراحت نیازمندند، آنها باید از امکانات بهداشتی برخوردار باشند.
 
۲- حمایت: کودکان باید امنیت داشته باشند، آنها باید در مقابل خطراتی چون سوء استفاده‌های جنسی و آسیب های فیزیکی مورد حمایت قرار گیرند.
 
۳- امنیت، مراقبت، حمایت و کنترل: کودکان باید احساس کنند که مراقبت از آنها دائمی و خانواده هایشان ثابت و پابرجا است. امور روزمره و الگوهای قابل پیش بینی مراقبت، مجموعه قوانین منطقی و مراقبت مداوم حس امنیت را آسان می سازد. آنها باید با توجه به رفتارهای اجتماعی قابل قبول، و اینکه بزرگسالان الگوهای مناسب و خوبی هستند، در موقعیتی منسجم قرار گیرند.
 
۴- عشق، محبت، عاطفه و احترام: کودکان به محبت و روابط فیزیکی محترمانه نیازمندند؛ تا هنگامی که دچار استرس هستند احساس راحتی کنند و با مهربانی نگهداری شوند، به آنها گوش فرا دهیم و وجودشان را جدی بگیریم تا فرصتی برای نشان دادن اعتراض و مخالفت خود داشته باشند. ما باید حس رقابت را در آنها ایجاد و تقویت کنیم.
 
قانون ویژه کودکان، اهمیت حقوق اولیاء بر کودکانشان را در ارتباط با مسئولیت های آنها نسبت به افراد جوان تر تحت مراقبت شان تغییر می دهد. مثلا هنگامی که پدر و مادر متارکه میکنند وظیفه مسئولان محلی است که از کودکان حمایت کنند، و سعادت و رفاه آنها را فراهم سازند و همین طور دادگاه ها باید توجه لازم را نسبت به خواست های کودکان داشته باشند. به دلیل قانون ویژه کودکان، فرایند میانجی گری ورفع اختلاف، معمول ترین راه و روشی است که با این هدف در چنین موقعیتی برای کودکان سودمند است. در همین زمان دادگاه ها عم حق دارند تا توانایی کودک را مورد قضاوت قرار دهند، به این منظور که تصمیماتی آزادانه بگیرند، در نتیجه خواسته ها و علایق کودکان را در این شرایط مورد توجه قرار دهند. شاید ایجاد توازن بین خواسته کودک و آنچه که در ذهن والدین اوست برای کودک بهتر باشد، اما کار بسیار دشواری است. حق با کیست؟ والدین یا کودک؟
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص14-9، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391