تشخیص نیازهای رشدی کودک به تنهایی کافی نیست. وظیفه جامعه رعایت حقوق کودکان است که نادیده گرفتنشان غیرقابل قبول و غیرمنطقی است. مثلا، برای بزرگسالان مشکل است تا در تصمیم گیری های خود، از نظر کودکان نیز استفاده کنند، در حالی که ایشان موظف اند امنیت کودکان را تأمین کنند و به آنها بیاموزند چطور تصمیم گیری کنند، حتی اگر این تصمیمات اشتباه باشد. به منظور تشخیص برخی از این مشاجره ها، ابتدا بعضی از جنبه های قانون حمایت از کودکان را در انگلستان و سپس در ایالات متحده مورد بررسی قرار می دهیم.
 
قانون کودکان می گوید سعادت و رفاه کودکان باید در درجه اول اهمیت قرار گیرد و بزرگسالان باید بدانند که کودکان چه آرزوها و احساساتی دارند. در موارد قانونی، دادگاه ها باید نیازهای عاطفی کودکان را مدنظر قرار دهند. در عرصه ای گسترده تر هدف قانون ایالات متحده درباره کودکان و حقوق آنها، ایجاد دیدگاهی بین المللی درباره حقوق کودکان نسبت به زندگی و کیفیتی منطقی نسبت به آن است.
 
این قوانین به ملتها این فرصت را می دهد تا استانداردهای حقوق بشر را برای کودکانشان تعیین کنند و اختلافات را در تأمین این حقوق تشخیص دهند و در شرایطی با توجه به قراردادهای معتبر بین المللی آنها را تنظیم کنند. ۵۴ بند از این قرارداد، مشتمل بر بخشی از حقوق طبقه بندی شده کودکان است، که از آن جمله اند:
 
حمایت از سوء استفاده ها، شکنجه‌ها، کشمکش های نظامی؛  تأمین آتیه: حق زندگی، حمایت از طرف دولت، تحصیلات، خدمات بهداشتی و امنیت اجتماعی؛  مشارکت: حق تصمیم گیری در مسائل تأثیرگذار بر کودک با توجه به سن و سال و بلوغ او، همچنین در مراحل اداری و قضایی تأثیرگذار بر کودک به طور مستقیم و یا از طریق یک نماینده، با تأکید بر عدم تبعیض و عمل کردن به بهترین علاقه های کودکان و گوش فرا دادن به عقایدشان و...
 
اهداف قرارداد ایالات متحده براساس قوانین اولیه نه تنها جهت حمایت از حقوق کودکان در برابر خشونت های روحی و جسمی، تأمین خدمات درمانی، تحصیلات و خدمات پزشکی است، بلکه با توجه به حقوق کودکان برای مشارکت در امور سیاسی تنظیم شده است.
 
در مدارس، بعضی از قوانین، به منظور تسهیل روند مشارکت دموکراتیک، با شرایط در مدارس توسعه یافته اند که البته این قوانین، هم زمان توازن بین حقوق هر کودک از یک طرف و محدودیت‌های فطری و تفکیک ناپذیر فعال در جامعه را از طرفی دیگر مورد توجه قرار داده اند. به عنوان مثال، این قانون می گوید، مدارس محیط و شرایطی را به وجود می آورند که در آن کیفیت روابط و حس مسئولیت بسیار ارزشمند هستند. پیشنهاد می شود که آموزگاران به آنچه دانش آموزان می گویند گوش فرا دهند و از عقاید کودکان در خط مشی مدارس استفاده کنند، به خصوص مسائلی که مربوط به رفتار متقابل دانش آموزان و اولیاء مدرسه است. در این شرایط معلمان و دانش آموزان ممکن است روندی برای مذاکره و تعیین مسئولیت ها و حقوق کودکان از دو طرف داشته باشند. تصمیم های مشکل (صرف نظر از دانش آموزان خاص) می بایستی در شرایطی اتخاذ شوند که کودکان ترسو نیز شهامت و قدرت مخالفت با خط مشی مدرسه را داشته باشند و به خاطر ترس از دیگر دانش آموزان و ترس از مسائل حقوقی مجبور به سکوت نباشند.

قوانین نشان می دهند که کودکان برای تابعیت باید درس بخوانند. هدف از طرح مباحث مختلف در این کتاب، یکی ایجاد توازن بین حقوق و انتظارات کودکان، و دیگری پرورش حس مسئولیت پذیری و تقویت اعتماد به نفس آنهاست. مدارس باید در تأمین اصول اخلاقی که در برگیرنده توجه به دیگران است از جمله عزت نفس، ارزش های اساسی و صداقت فعال باشند.
 
در ایالات متحده به منظور تسهیل روند مشارکت بیشتر کودکان در تصمیم هایی که در سرنوشت آنها مؤثر است فعالیت کمتری انجام گرفته است. بسیاری از اندیشمندان ایالات متحده، کودک را موجودی با مقام و اعتباری پایین و توان فیزیکی و فکری ضعیف و تقریبا بدون کنترل بر عواقب زندگی اش توصیف می کنند. در حال حاضر کودکان هیچ حقی در قانون و در مسائلی که حقوق فرد فرد آنها را در سیستم آموزشی مدنظر و بررسی قرار می دهد، ندارند. در تصمیم گیری بعضی مسائل مانند تحصیل، آموزش سکس، یا مشکلاتی نظیر قلدری کردن و ایجاد مزاحمت، به طور رسمی نیازی به شنیدن عقاید کودک نیست و دست یابی به توصیه ها و پیشنهادات قرارداد مجمع عمومی سازمان ملل ( UN) عملا مشکل است.
 
بسیاری از اولیاء، نقش فعالیت و استعداد کودکان را در توسعه ارزش‌های مثبت و نیز توجه به خلقیات و روحیه در گروه های هم سن را بی اهمیت تلقی می کنند. بعضی از بزرگسالان به این حقیقت بی توجه هستند که روند شرکت در تصمیم گیری ها به منظور تغییر و تحول برای هر فرد به اندازه نتیجه آن تصمیم گیری با ارزش است. بسیاری از عملکردهای آموزشی سعی در بی توجه قلمداد کردن حقوق اساسی کودکان دارد، در حقیقت دیگر در مدارس نیازی به نظرسنجی برای اجرای پیشنهادات مجمع و قرارداد ایالات متحده نیست. هدف اصلی کودکان و شرط اساسی خط مشی روانشناسان و اندیشمندان، تأمین نیازهای حداقلی است. عدم هماهنگی بین نیازهای رشد کودکان و حقوق اجتماعی هر مرد و زن، تصمیم گیری را بسیار دشوار می کند. سعی بر آن است تا حقوق اصلی کودکان محفوظ بماند و کودک در این ناهماهنگی های جامعه تحت مراقبت قرار گیرد. هجات اظهار می دارد، على رغم اشاعه و ترویج وسیع و گسترده ادبیات کودک، تعداد محدودی از روانشناسان و متخصصان بهداشت روان در امریکا در فکر توسعه و گسترش این اصل هستند و همین وضعیت در انگلستان نیز وجود دارد. به منظور روشن تر شدن عوامل در برگیرنده به تأثیر متقابل بین خانواده و فرهنگی که آنها در آن زندگی می کنند.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص16-14، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391