ایجاد نظم اجتماعی در مدارس (قسمت اول)
تعلیم و تربیت باید منصفانه و با جرأت با هر مسأله اجتماعی رو به رو شده، بر زندگی و واقعیتهای سخت آن اثر گذاشته، با جامعه ارتباط پویا و بسیار نزدیک برقرار کرده
تعلیم و تربیت باید منصفانه و با جرأت با هر مسأله اجتماعی رو به رو شده، بر زندگی و واقعیتهای سخت آن اثر گذاشته، با جامعه ارتباط پویا و بسیار نزدیک برقرار کرده، نظریه جامع و واقع گرایانه رفاه اجتماعی را گسترش دهد، منظرهای جالب و تلاش برانگیز از سرنوشت انسان ارائه دهد، و از مترسکهای فریب و تلقین کمتر هراس داشته باشد... دستاورد این امور برای ما نسبت به مهمترین موضوع تعلیم و تربیت، طرح سؤال در خصوص ماهیت و میزان تأثیری است که مدارس باید بر رشد کودکان اعمال کند.
حمایت از آزادیهای افراطی در دفاع از آنچه که حقوق کودک نامیده شده، به قدری موفقیت آمیز بوده که ماهرترین حقوقدانان که در القای عقیده خود به دیگران مهارتی خاص دارند، حتی تصور جذب و شکل دهی دانش آموزان را به ذهن خود راه نمی دهند. و وقتی کلمه تلقین با تعلیم و تربیت آمیخته شد، به زحمت می توان کسی را یافت که هول و هراس نداشته باشد... من قاطعانه معتقدم که یک عامل انتقادی باید در هر برنامه تربیتی یا حداقل برنامه های متداول در جهان معاصر، نقش مهم و اساسی داشته باشد. تعلیم و تربیتی که برای تحقق کامل ترین و دقیق ترین برداشت از جهان تلاش نکند، ارزش مطرح شدن ندارد. همچنین، نباید هیچ گونه تغییر شکل عمدی برای حمایت از یک نظریه یا دیدگاه وجود داشته باشد. از سوی دیگر، می خواهم از این دیدگاه دفاع کنم که در تمامی تعلیم و تربیتها عناصر تحمیلی وجود دارد، و این امر در بسیاری موارد اجتناب ناپذیر است، وجود و تکامل جامعه به این عناصر تحمیلی وابسته است و لذا مطلوب است، و بالاخره پذیرش صریح و بی پرده این حقیقت از تعهدات مهم شغلی مربی است. من حتی معتقدم که کوتاهی از این امر یعنی پوشاندن لباس حقایق کلی بر عمیق ترین پیش داوریهای فردی و دخالت دادن عوامل ابهام آمیز در نظریه و عمل تربیت.
در این جا این تناقض وجود دارد که مدرسه باید هم انتقال دهنده مطالب باشد و هم این تضمین وجود داشته باشد که در این انتقال هیچ نقصی وجود ندارد.
در مورد مدرسه فرایند مشابهی انجام می گیرد و احتمالا در این کار آگاهیهایی دخالت دارد. نظر من این است که بی طرفی کامل غیرممکن است، مدرسه باید نگرش ها را شکل دهد، سلیقه ها و رغبتها را رشد دهد، و حتی اندیشههایی را تحمیل کند. روشن است که تمام مخلوقات را نمی توان به مدرسه برد. این بدان معناست که از میان معلمان، مواد و برنامههای آموزشی، معماری و شیوههای تدریس، باید برخی را برگزید. و در این گزینش که انتخاب همیشه به یکی از دو طرف سنگینی می کند. در این جا یک واقعیت اساسی وجود دارد که نمی توان آن را به لحاظ بی اهمیتی یا عدم ارتباط، از نظر دور داشت؛ واقعیتی که ماهیت موضوع مورد بحث را تشکیل میدهد و این واقعیت نمی تواند مخفی، فاقد ارزش، یا کاملا مورد قبول باشد...
اگر فرض کنیم که عناصر گوناگون موجود در اطراف کودک به شیوههای مختلف بر او تحمیل شود، سؤال اصلی این نیست که آیا تحمیل واقع خواهد شد یا نه، و در صورت اول آیا این تحمیل از چه مرجعی اعمال می شود؟ اگر بنا باشد به این سؤال بر اساس حوادث گذشته پاسخ دهیم، به نظر من تنها پاسخ این خواهد بود که در مورد مسائل مهم و حساس، مدرسه تابع خواسته های گروهها و طبقاتی است که فعالانه بر جامعه حکومت میکنند؛ در مورد مسائل جزیی و فرعی، مدرسه در بعضی موارد و تا اندازه ای از آزادی عمل برخوردار است. اما آینده می تواند با گذشته متفاوت باشد. احتمالا باید به معلمان گفت که اگر بتوانند به اندازه کافی میزان جرأت، هوش و بینش خود را افزایش دهند، خواهند توانست به عنوان یک نیروی اجتماعی دارای نفوذ مطرح شوند.
درباره این پیشآمد بیش از حد سرسخت نیستیم، اما جامعه ای بدون رهبر، همانند جامعه ما، می تواند حتی راهنمایی معلمان را بپذیرد. آنها ممکن است از طریق سازمانهای قدرتمند حداقل به وجدان عمومی دسترسی پیدا کرده، کنترل فراوانی بر مدارس موجود اعمال نمایند. لذا، مجبور خواهند شد برای انجام تحمیلهای اساسی بیشتر مسؤولیتهایی را بر عهده بگیرند که به عقیده من نمی توان از آنها اجتناب کرد.
من اعتقاد راسخ دارم که معلمان باید آگاهانه برای رسیدن به قدرت تلاش کنند تا بتوانند بیشترین تسلط و سیطره را اعمال کنند. تا جایی که در برنامه ریزی آموزشی و درسی و شیوههای کلاس داری به آنها اجازه فعالیت داده می شود، قاطعانه و با شدت در نگرشها، ایده آلها، و رفتار نسل آینده اثر خواهند گذاشت. برای این کار نباید به هیچ نوع ترفند یا حجب و حیای کاذب متوسل شوند. آنها نه باید مدعی باشند که صرفا حقیقت را تدریس کنند و نه این که ادعا کنند نسبت به کسب قدرت در حیطه حق قانونی خود بی رغبت هستند، زیرا ادعای اول کذب و ادعای دوم اعتراف به بی لیاقتی است.
من فکر میکنم مردان و زنانی که در روند حوادث بشری اثر گذاشته اند، کسانی بودند که در به کار گرفتن قدرتی که به آنها روی آورده بود، تأخیر روا نداشتند. برای تبیین کاری که معلمان انجام می دهند، باید گفت که آنها برای حمایت و پیشبرد منافع و مصالح عمومی دارای وظیفه سنگین اجتماعی هستند، زیرا این منافع، منافع لحظه ای یا مربوط به طبقه خاصی نیست، بلکه منافعی جاودانه و مشترک برای تمام مردم است. در این زمینه آنها موقعیت اجتماعی نسبتا منحصر به فردی را به خود اختصاص می دهند. همچنین، چون به کار بردن واژه «حرفه» گریبانگیر دانشمندان و محققین سطوح بالا نیز می شود، کما این که معلمان تمام سطوح نظام آموزشی را نیز در بر می گیرد، این گروه حرفه ای برخلاف تمام گروههای دیگر، دانش و خرد نسلهای گذشته را در اختیار دارند.
ادامه دارد..
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص312-310، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}